شعرهای کوتاه و زیبا درباره امام رضا (ع)

شعر کمک میکنه آدم آرامش پیدا کنه و چه خوب که این شعر درباره امام رضا (ع) باشه. وقتی اشعاری در مورد امام رضا علیه السلام میخونی حال دلت امام رضایی میشه و وجودت رو آرامش در بر میگیره. وقتی که این اشعار رو میخونی میتونی خودت رو در حرم آقا تصور کنی و این آرامش رو چندین برابر کنی.

شعر درباره امام رضا (ع)

ذکر نام امام رضا (ع) همواره در جان و دل شیعیان شور و شعف می‌آفریند و شاعران و ادیبان در وصف آن حضرت، سروده‌های دلنشین و ماندگاری خلق کرده‌اند. در ادامه، به چند نمونه از این اشعار زیبا می‌پردازیم:

غزل از پروین اعتصامی:

ایثار تو ایثار جان شد در ره دوست جان را به فدای او نهادی از بر دوست

چون شمع تو در حرم حق روشنایی کردی به جهان تابش از نور خدا دوست

ای آنکه به خاک طوس منزل گزیدی شد خاک طوس از تو بهشت برین دوست

ابیاتی از سنایی:

ای ضامن آهو، ای پناه بی‌پناهان ای دستگیر افتادگان، ای ملاذ درماندگان

تو در سرزمینی که غریب و تنها بودی شدی پناه خلق، ای غریب و بی‌کس و کاران

غزلی از محتشم کاشانی:

ای سفیدپوش خراسان، ای غریب نیشابور ای پناهگاه عالم، ای مأمن بی‌کس و کار

به خاک طوس رفتی و شد بهشت آن دیار از تو عطر بوستان آید به مشام جان‌فگار

ابیاتی از هاتف اصفهانی:

ای رضا ای مظهر الطاف الهی ای امام رئوف و مهربان و ببخشنده

به تو پناه می‌برم از هر غم و اندوه ای تو پناه بی‌پناهان ای ملاذ درماندگان

غزلی از ملاصدرا:

ای صاحب کرم و جود و بخشش و عطا ای امام رئوف و مهربان و ببخشنده

به تو توسل می‌کنم از هر سختی و مشکل ای تو پناه بی‌پناهان ای ملاذ درماندگان

اینها تنها نمونه‌هایی از سروده‌های شاعران در وصف امام رضا (ع) بودند. برای مطالعه اشعار بیشتر می‌توانید به دیوان شاعران و منابع معتبر ادبی مراجعه کنید.

امید است که خواندن این اشعار، ارادت و دلدادگی شما به امام رضا (ع) را افزون کند و مشمول عنایات و الطاف بی‌کران آن حضرت قرار بگیرید.

اشعار کوتاه درباره امام رضا

در ادامه این مطلب شعرهای مختلف زیبایی درباره امام رضا علیه السلام آوردیم که کوتاه هستند. شما میتونید با خوندن این اشعار حال دلتون رو امام رضایی کنید و اندکی هم که شده آرامش به وجودتون تزریق کنید.

باید غبار صحن تو را طوطیا کنند

«آنان که خاک را به نظر کیمیا کنند»

هوهوی باد نیست که پیچیده در رواق

خیل ملائکند رضا یا رضا کنند

بازار عاشقان تو از بس شلوغ شد

ما شاعرت شدیم که ما را سوا کنند

«هرگز نمیرد آنکه دلش» جلد مشهد است

حتی اگر که بال و پرش را جدا کنند

هر کس به مشهد آمد و حاجت گرفت و رفت

او را به درد کرببلا مبتلا کنند

دردی عظیم و سخت که آن درد را فقط

با یک نگاه گوشه ی چشمت دوا کنند

از آن حریم قدسی ات آقای مهربان

«آیا شود که گوشه ی چشمی به ما کنند»

سید حسن رستگار

**

برگرفته از وبلاگ حسینیه

....................

خوشا به حال هر آنکس که مبتلای رضاست

تمام دار و ندار من از دعای رضاست

صفای صحن و حیاط و رواق را عشق است

کنار پنجره فولاد، کربلای رضاست

کجا به غیر سرایش ادب کنم وقتی

که پادشاه جهان سائل و گدای رضاست

قسم به نغمه نقاره و صدای اذان

دلم مجاور آن گنبدِ طلای رضاست

مریض بستر عشقم، شفا نمی خواهم

که مرهم دلم از نسخه و دوای رضاست

در این معامله سودِ زیاد بردم من

حرم برای دل من، دلم برای رضاست

بگو به خادمِ آقا، مرا صدا نکند

که خواب راحت من روی فرشهای رضاست

محمد قاجار ( زائر)

....................

چشم در تاثیر زیبایی از ابرو كمتر است

مستی ابروی یار از گیسوی او كمتر است

اصل زیبایی ست این كه پلك در بالای چشم

شك كند در صحن از امثال جارو كمتر است

یا به وقت بی خودی زائر به دور مرقدت

حس كند كه از خودش هشتاد كیلو كمتر است

بارها در تنگ آغوش ضریحت دیده ام

فاصله بین من و روح من از مو كمتر است

با حساب دنیوی در این حرم سر خم نكن

چون بهای چار زانو از دو زانو كمتر است

بس كه با نیت نخوردی زود باور می كنی

آب سقاخانه از یک مشت دارو كمتر است

از خودت بگذر به ترفندی كه در این بارگاه

عارف بالله هم گاهی از آهو كمتر است

مهدی رحیمی

.....................

دل همیشه غریبم هوایتان كرده است

هواى گریه پایین پایتان كرده است

وَ گیوه‏ هاى مرا رد پاى غمگینت

مسافر سحر كوچه هایتان كرده است

خداش خیر دهد آن كسى كه بال مرا

كبوتر حرم با صفایتان كرده است

چگونه لطف ندارى به این دو چشمى كه

كنار پنجره هایت صدایتان كرده است ؟

چگونه از تو نگیرم نجات فردا را

خدا براى همین‏ها سوایتان كرده است

چرا امید ندارى مدینه برگردى

مگر نه آنكه خدا هم دعایتان كرده است

میان شهر مدینه یگانه خواهرتان

چه نذرهاى بزرگى برایتان كرده است

تو آن نماز غریب همیشه‏ ها هستى

كه كوچه‏هاى خراسان قضایتان كرده است

سپیده‏اى و به رنگ شفق در آمده‏اى

كدام زهر ستم جابجایتان كرده است

علی اکبر لطیفیان

................

ای دلیل بقای ما آقا

علتی بر رضای ما آقا

ما گدائیم و دستمان خالیست

رازق سفره های ما آقا

مادرت هر شبی حرم آمد

کن سلامی به جای ما آقا

ما یتیمانِ اهل ایرانیم

پدری کن برای ما آقا

در حریم تو پنجره فولاد

گشته دارالشفای ما آقا

طبل و شیپور و صوت نقاره

نغمه جانفزای ما آقا

روی فرشهای صحن جمهوری

گوشه ای هست جای ما آقا

یا امام الرئوف نذر تو

همسر و بچه های ما آقا

ما گدا زاده و تو شهزاده

خوب داری هوای ما آقا

اولین پادشاه ایرانی

هشتمین آشنای ما آقا

نخود و کشمشی که سوغاتی ست

هست مشگل گشای ما آقا

یک کوپن، غذای حضرتت ولله

نسخه بر دردهای ما آقا

یاین باب الحوائج ای سلطان

ضامن کربلای ما آقا

محمد قاجار

...................

قربان دل خسته ات ای ضامن عشق

دنیا شده دلبسته ات ای ضامن عشق

دیریست نمادی شده از غربت تو

تنهایی گلدسته ات ای ضامن عشق

احمدرضا عبادی

.............

به روشنای تو زل میزند سیاهی ها

شبیه غبطه ی جامانده ها به راهی ها

بجز سلام به تو ، آن هم اکثرا از دور

چه کرده ایم در این عمری از تباهی ها؟

به پیشگاه شما سر به زیر می آیم

به سربلندترین شکل عذرخواهی ها

دو لنگه درب حرم باز ، مثل آغوشت

همیشه هست پذیرای بی پناهی ها

ازین به بعد ندارند تاب دریا را

که خواب حوض تو را دیده اند ماهی ها

که سنگفرش تو از جنس چشم آهوهاست

و خاک پای تو اکسیر خوش نگاهی ها

دوباره باید ازینجا به جاده زل بزنم

همان حکایت جامانده ها و راهی ها

هادی جانفدا

..................

دوست دارم فقط «رضا» را من

دائماً گفتم از تو هر جا من

شب و روزم فقط به یاد توام

بس که هر روز و هر شبی با من

روح موسی دمیده در جسمت

که شدم از دمت مسیحا من

اینقدر لطف می کنی ، ماندم

تو به من دل سپرده ای یا من…

من به تو پشت کردم اما تو…

تو به من لطف کردی اما من…

مشهدت قبله گاه عشاق است

قبله پس کعبه نیست الزامن

یا رضا دست من به دامن تو

چشم دارم به لطف این دامن

تو سه جا قول آمدن دادی

انتظار از تو دارم آقا من

مظاهر کثیری نژاد

..................

حس مي‌کنم در مرقدت عطر دعا را

عطر توسل هاي در باران رها را

غرق اجابت مي شود دست نيازش

هر کس که مي خواند در اين مرقد خدا را

اي مظهر رأفت براي تو چه سخت است

خالي ببيني دست محتاج و گدا را

آهم کبوتر مي‌شود تا گنبد تو

مي‌آورد فريادهاي يا رضا را

آئينه هاي لطف تو تکثير کردند

در چشمة دل اشک هاي بي صدا را

آقا کنار پنجره فولادت آخر

مي‌گيرم از دستت برات کربلا را

اي زائران اينجا دخيل غم ببنديد

بر آستانش ندبه‌ی «آقا بيا» را

پائين پاي تو غباري مي سرايد

شعر کرامات نگاه کيميا را

یوسف رحیمی

...............

بهر حاجات اگر دست دعا برخیزد

دلبری هست به هر حال به پا برخیزد

لطف آقای خراسان ز همه بیشتر است

هر زمان از دلِ پُر درد صدا برخیزد

آه در سینه ی عشاق به هم مرتبطند

وقت نقاره زدن ناله ی ما برخیزد

جرأتش نیست كسی حرف جهنم بزند

گر پیِ كار ِ گنهكار ز جا برخیزد

زائر آن است كه در كوی تو اُتراق كند

آنكه در عرش نشسته ست چرا برخیزد؟

تا به دستِ كرم تو به نوایی نرسد

از سر ِ راه محال است گدا برخیزد

بر سر خاكم اگر آهوی تو گریه كند

از تمام جگرم بانگ رضا برخیزد

حرمت زودتر از كعبه مرا حاجی كرد

حج ما آخر ذی القعده به پا برخیزد

علی اكبر لطیفیان

.................

کبوترای حرمت، پر می زنن سوی بهشت

از حرم تو می رسه، به عاشقا بوی بهشت

مرغ دلا پر می زنه، بالای گلدسته ی تو

همیشه تُو حریمته، زائر دل خسته ی تو

دل حرم یاد توِه، طالب امداده توِه

هر کی اسیر تو بشه، کفتر آزاد توِه

توی رواق عشق تو، کفتر دل پر می کشه

تا آسمون ضریحت، بال می زنه سَر می کِشه

تا لب سقا خونه و، صحن و سرای تو میره

میاد تُو ایوون طلات، ذکر رضا رو می گیره

میاد می افته دم در، رو خاک پای زائرات

اینقده پرپر می زنه، تا این که جون بده برات

هر کی برا تو جون بده، به عشق تو زنده میشه

کسی که عاشقت باشه، نمی میره تا همیشه

محبّتِ زندگیه، معرفتت آب حیات

چه خوبه که هستی ما، همه ش بشه نذر چشات

تا گوشه چشمی کنی و، به سوی ما نگاه کنی

نگاه به این گداهای، غریب و بی پناه کنی

آب حیات مهمونه تُو، پیاله ی سقا خونَه ت

قسم به نام مادرت، نمیرم از در خونَه ت

پیچیده تُو هفت آسمون، صحبت جود و کرمِت

بهشت میاد زیارتِ صحن و سرا و حرمِت

جبرئیل و جمع ملک ، زائر بارگاهتن

ای ضامن آهو همه، نشسته در پناهتن

تویی غریب الغربا، ماهم غریبیم به خدا

به بی کَسا مدد کن ای، رضا معین الضعفا

پنجره فولادت کجاست، دلم گرفته زمزمه

فدای غربتت بِشم، رضا عزیز فاطمه

محمد مبشری

................

قطره قطره، اشکهایم را تو دقت میکنی

بی نهایت بر گدای خودمحبت میکنی

آن قدر من آمدم پابوسی باب الجواد

گوییا بر زائرت داری تو عادت میکنی

من کجا و پنجره فولاد آقایم رضا

بی لیاقت را همیشه با لیاقت میکنی

من که با اعمال خود خارو ذلیل عالمم

این تویی باجود خود از من حمایت میکنی

باگدایت باغلامت خو گرفتی از ازل

تا ابد داری مرا غرق خجالت میکنی

کوروکر، بهر شفا آید سراغت با امید

بازم مثل همیشه، توعنایت میکنی

من یقین دارم که قبل از اربعین آقای من

از نجف تا کربلا ما را تو دعوت میکنی

تو همیشه یاور تنهایی من بوده ای

بین قبر من می آیی و وساطت میکنی

روز محشر من ندارم ترسی از آتش رضا

مطمئنم نوکر خود را شفاعت میکنی

رسول ملکی (حسرت)

...............

تو حسین منی

هنوز حال و هوایی كه داشتم دارم

هنوز طبع گدایی كه داشتم دارم

برای گمشدگان یک چراغ روشن كن

نیاز به راهنمایی كه داشتم دارم

بساط شاه و گدا در كنار هم پهن است

كنار جایِ تو جایی كه داشتم دارم

همان گدای قدیمی كه داشتی داری

همان امام رضایی كه داشتم دارم

حرم نگو،عتبات است،تو حسین منی

هنوز كرب و بلایی كه داشتم دارم

علی اکبر لطیفیان

..................

هر خانه ای حالش به مادر بستگی دارد

در این حرم اما به خواهر بستگی دارد

وصل است آب ناب سقاخانه بر جنت

یعنی شفا اینجا به کوثر بستگی دارد

از مرکز ایران به پایین، دادن حاجت

حتما به تایید برادر بستگی دارد

از بین هرباری که می آیی حرم با اشک

گاهی فقط به دیده ی تر بستگی دارد

از سر به زیری سربلندت می کند، تنها

آقایی عالم به یک سر بستگی دارد

هر کس که تو، هرجا که تو، هرجور می خواهی

هر گونه تغییری به این هر بستگی دارد

دقت بکن گاهی قبول حاجتت حتی

به نوع داخل گشتن از در بستگی دارد

وقتی شدی مانند آهو بی کس و تنها

تازه به توضیح کبوتر بستگی دارد

مهدی رحیمی (زمستان)

.............

من بی دل آمدم که تو دلدار من شوی

غم دیده آمدم که تو غم خوار من شوی

شادم که در حریم تو افتاده بار من

آیا شود ز لطف خریدار من شوی

خود را ز راه دور کشاندم به کوی تو

دل خسته آمدم که مددکار من شوی

هر طور راحتی، بزن، اما نمی روم

این بار آمدم که فقط یار من شوی

من ورشکستهٔ گنهم، می شود شبی

یوسف شوی و گرمی بازار من شوی

عمرم به باد رفته به داد دلم برس

من آمدم که مونس من یار من شوی

آقاییم همیشه ز سلطانی شماست

یک عمر نوکرم که تو سالار من شوی

خوانم میان صحن تو تا روضه ی حسین

گویا که از وفا تو گرفتار من شوی

پیچیده باز در حرمِ تو صدای من

دست شماست روزیِ کرب و بلای من

قاسم نعمتی

................

وآز مُویُم در مِزِنُم صابخانه مهمون نِمِخِی؟

یَک گدای خِستِه ی بی سر و سامون نِمِخِی؟

شنیدُم خوب مِخِری مُویَم دِرُم قصد فروش

تا دلت بِخِه دِرُم دَردِ بی درمون، نِمِخی؟

تو که ایهمِه شولوغه از خوبا دور وٓرِت

معلومه که مثل مُو آدم داغون نِمِخِی؟

عاشقا خیلی دَرِ خانَت برو بیا دِرَن

یَک غلام سیا بِرِی خدمت مهمون نِمِخِی؟

رسمه هر کی مِرِه مهمونی یَک چیزی میِرِه

مُو که چیزی نِدِرُم…وَلی چرا…جون نِمِخی؟

جُلوی باب الجوادت دِرِه چشمام مُبارِه

مهمونی که پشت در مُندِه تو بارون نِمِخِی؟

مُویَم از دست تِموم آدما فِراریُم

با شُمایُم آقاجان آهوی حیرون نِمِخِی؟

مُو هَمو پارسالیُم فقط یَک خورده پیر شُدُم

آقا یَک کِلام بوگو عبد پِشیمون نِمِخی؟

یاسر رحمانی

..................

بی کلاف آمدم سرِ بازار

قیمت عشق رایگان شده است

بد قیافه ترین کلاغِ جهان

عاشقِ چشم هایتان شده است

دو دلم بینِ رفتن و ماندن!

کوله بارِ گناه را چه کنم؟

با چه رویی در این حرم بپرم!

پروبالِ سیاه را چه کنم؟

به خودم غُر زدم: نرو مشهد!

دوزخی صحبت از بهشت نکن

آسمانی به این سپیدی را

با حضورت سیاه و زشت نکن

از بزرگیِ کفترانت بود

بین شان آمدم، نرنجیدند

خادمانت چه قدر آقایند!

از صدایِ بدم نرنجیدند

خوش صدا نیستم، چه کار کنم؟

دلخراش و عجول می خوانم

« قار قار » مرا نگاه نکن!

دارم اذن دخول می خوانم

غبطه خوردم به حالِ زوارت

کاش سرمستِ ساغرت بودم

به حسابِ حسادتم نگذار!

کاش من هم کبوترت بودم

وحید قاسمی

مطالب مرتبط...

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...