گلچینی از شعرهای زیبا برای چهلم عزیزان
مراسم چهلم عزیزان زمانی است که چهل روز از فراغ آن ها گذشته و ناباورانه شاهد نبود آن ها بوده ایم. در چنین روزی است که ما رخت عزا را کم کم از تن در می آوریم و از تمامی بازماندگانی که در طول این مدت کنارمان بوده اند و با ما همدردی کرده اند تشکر می کنیم.
در فرهنگ ایران زمین یک سری مراسمات ملی و محلی برای چهلم عزیزان وجود دارد که به رسم ادب و یادبود برای چهلمین روز از نبود عزیزان دور هم جمع می شوند. در چنین روزی وقتی که به سوگ و مصیبت از دست دادن یکی از عزیزانمان می نشینیم به دنبال شعرها و متن های زیبا می گردیم تا بتوانم با خواندن آنان تسلای دل های بی قرارمان باشیم. ما در این مطلب خود گلچینی از شعرهای زیبا را برای چهلم عزیزان آماده کردیم که می توانید از آن ها برای پیام تسلیت به اقوام، دوستان صمیمی و... استفاده کنید.
چهلم پدر زمانی است که سوگوارانه روزها می گذرند و بدون حضور پدر که همیشه وجود گرمابخش زندگی بود. کسی که نماد واقعی کوه و مفهوم بخشایش بود. چهلمین روز از نبودش گذشت ولی هنوز حوالی خانه با این مفهوم بیگانه است.
چهل روز گذشت...
چهل روز گذشت از آن سفر بیبازگشت، چهل روز است در غم تو دلم غرق اندوه و ماتم است.
یاد تو در ذهن و خاطرم نقش بسته، لبخند تو در تار و پود وجودم ریشه دوانده است.
هر روز که میگذرد، دلتنگیام بیشتر میشود، و حسرت دیدارت جانم را میسوزاند.
چهل روز است که جای خالی تو در جمع ما احساس میشود، چهل روز است که طعم شادی بر لبانمان تلخ شده است.
اما در این چهل روز، یاد و خاطرات تو قوت قلب ما بوده است، و صبر و بردباری را از تو آموختهایم.
امیدواریم در آرامش ابدی باشی، و روزی ما را به جمع خود بپذیری.
اشعار دیگر:
ای کاش بودی...
ای کاش بودی تا ببینم، این چهل روز بر تو چه گذشت. ای کاش بودی تا بپرسم، از تنهایی و غربت چه خبر؟
دعا برای آرامش
پروردگارا، به روح عزیز سفر کرده آرامش ابدی عطا فرما، و قلب داغدار بازماندگانش را صبر و شکیبایی عنایت کن.
یاد و خاطره
یاد و خاطره تو همیشه در قلب ما زنده خواهد ماند، و هرگز تو را از یاد نخواهیم برد.
دوبیتی برای چهلم عزیزان
دوبیتی اول:
چهل روز گذشت از آن سفر بیبازگشت
یار سفر کرده، دل من در غم و غصّت
یاد تو در قلبم، نقش بسته به جان
بازگشت تو، آرزوی من در این خلوت
دوبیتی دوم:
چهل منزل از غم، پیمودم ای کاش
میشد دیدارت، در این ماتم و اندوه و ناش
باز هم نغمه غم سر داد فلک
در این چهل روزه، هجران و فراق و ماتم و اندوه
دوبیتی سوم:
چهل بهار گذشت از آن گلشن شاداب
خزان غم بر دل نشست، شد باغ هستی خراب
ای کاش میشد برگشتی، از آن سفر بیبازگشت
تا از این غم رهایی یابد، دل زار و پریشان
دوبیتی چهارم:
چهل قفس شد، تار و پود هستی من
در این ماتم و غم، نمانده در تنم جان و تن
باز هم نالهی غم سر داد دل بیقرار
در این چهل روزه، هجران و فراق و ماتم و اندوه
دوبیتی پنجم:
چهل منزل از غم، پیمودم ای یار
باز هم ناله سر داد، در این ماتم، دل زار
کاش میشد برگشتی، از آن سفر بیبازگشت
تا از این غم رهایی یابد، دل زار و پریشان
دوبیتی ششم:
چهل روز گذشت از آن یار سفر کرده
هنوز ناله سر میدهد، دل غمپرورده
باز هم نغمه غم سر داد فلک
در این چهل روزه، هجران و فراق و ماتم و اندوه
دوبیتی هفتم:
چهل منزل از غم، پیمودم ای کاش
میشد دیدارت، در این ماتم و اندوه و ناش
باز هم نالهی غم سر داد دل بیقرار
در این چهل روزه، هجران و فراق و ماتم و اندوه
دوبیتی هشتم:
چهل قفس شد، تار و پود هستی من
در این ماتم و غم، نمانده در تنم جان و تن
باز هم نغمه غم سر داد فلک
در این چهل روزه، هجران و فراق و ماتم و اندوه
شعر برای چهلم
چهل شب چشم من با گریه خو کرد
چه شب ها با تو بودن آرزو کرد
چهل شب تا سحر نقش خیالت
کنار من نشست و گفتگو کرد
چهل روز است که میسوزیم و تو را نمییابیم
نگاه پاک و مهربانت را که همیشه بیدریغ نثارمان میکردی، نمیبینیم
از گرمای وجودت بیبهره ماندیم،
تنها با این باور که تو هنوز هم سنگ صبور ما هستی،
با تو ای مهربان، درد دل میگوییم
اربعین تو دگر باره برآییم همه
که سر تربت تو اشک نشانیم همه
ما چه گوییم که از سوگ تو بر ما چه گذشت
غرق در ماتم و اندوه و فغانیم همه
چِلُمین روز است که خاموشی پدر
خاک گورت را غریبانه هم آغوشی پدر
گرچه اکنون در کنارم نیستی از حیث تن
نیست یادت را ز دل هرگز فراموشی پدر…
روزگاری است که ما حال پریشان داریم
ز غم مرگ پدر، دیده گریان داریم
بود اخلاق خوشش ورد زبان همگان
اعتباری که به ما هست ز ایشان داریم
حافظا دیدی که کنعان دلم بی ماه شد
عاقبت با اشک غم کوه امیدم کاه شد
گفته بودی یوسف گمگشته باز آید ولی
یوسف من تا قیامت همنشین چاه شد
ناگهان رفت از برم هرگز نباشد باورم
تا بمیرم از فراقت دل بسوزد پدرم
همچو شمعی سوختی با کس نگفتی درد دل
پیش رویم جان سپردی کی رود از خاطرم؟
سینه ام در دل شب مثل پروانه بسوخت
خبر مرگ پدر خانه و کاشانه بسوخت
حسرت مهر پدر در دل ما کاشت فلک
آشنا را چه بگویم دل بیگانه بسوخت
دلتنگ تر از هر شب و هر روز شدم من
بی مهر پدر شمع پر از سوز شدم من
تقدیر مرا بی سر و سامان و سپر کرد
محروم ز دیدار گل روی پدر کرد
سخت است که دیدار رود تا به قیامت
رویاست پدر آید از این در به سلامت
شب را به خیالش به سحرگاه رسانم
از حکمت الله دگر هیچ ندانم
ز فراق هجر رویت غم سینه سوز دارم پدرم
قسم به مهرت پدرم، نه شب، نه روز دارم
گشته است چشمان من از درد و غم دریا
پدر من چه گویم بی تو از فردا و فرداها
پدر تکیهگاه من تو بودی تنها امید و آرزو
بی تو این دنیا ندارد رنگ شادی های پدر
سایهای بود و پناهی بود و نیست
شانهام را تکیه گاهی بود و نیست
چهل روزبه جادههای مسدود چشم دوختیم
تا شاید برگردی،
اما تو هرگز کوچههای خیس و گنگ حضورمان
را به ترنم صدایت مرور نخواهی کرد!
پدرم؛ باور این همه صبوریمان نبود،
چهل بار چشم گشودن و ندیدن عزیز زندگیمان
چهلها خواهد گذشت و یاد تو با ما خواهد بود
گلچینی از شعرهای زیبا برای چهلم برادر
شاید سوگ و چهلم برای خیلی از عزیزان تنها اشک هایی باشد که بی صدا بر روی گونه هایمان می لغزد. اما داغ بردار به معنای بریدن از این دنیای بی وفا است. تلخی مرگ برادر نه تنها تا چهلم او بلکه تا آخر عمر در کام آدمی باقی می ماند. برادر پشت و پناه و کوه افتخار خواهر است. رفیق بی کلک برادر است. با وجود او همیشه خیالت راحت است که کسی دیگری داری تا برایت دلسوزانه پدری کند. به راستی که مرگ برادر تنش زا ترین اتفاقی است که باعث می شود هر خواهری تا آخر عمر افسرده و غمگین شود. شعر برای چهلم برادر یکی از احساسی ترین اشعاری است به آسانی می تواند داغ دل اعضای خانواده و احساسات عمیق آنان را توصیف کند. در ادامه گلچینی از زیباترین اشعار برای چهلم برادر را برایتان معرفی می کنیم که تمامی آن ها بیانگر حالات روحی غم انگیز و داغ دیده کسی که در سوگ برادر خود نشسته است.
ای برادر ای تمام هستی ام
ای برادر ای نگارمستیام
ای برادر ای كه هم مادر بدی و هم پدر
ای كه در عمرت بدی خونین جگر
از چه گویم از دلت یا از سرت
یا كه از درد تمام پیكرت
پیكرت ریش ریش شد ریش ریش شد
جان مولا جان من آتیش شد
ای برادر با رفتنت پشتم شكست
روح از تنت رفت و جانم ز تن برفت
ای برادر رفتی و تنها گذاشتی ما را
جان مولا این چه كاری بود ما را
این چه رسمی بود كرد با ما روزگار
پدر رفت و برادر هم برفت
پدر گر رفت برادر بود جایش
برادر رفت ولی هیچکس نیست جایش
مادرم به مرگ برادر زاری بکرد
گریبان زسر تا بپا چاک کرد
خراشید روی خود بسر خاک کرد
همی ریخت اشک خون بر مزار
همی میگفت با دیده گان اشک بار
که این چه مصیبت است بر من پیر زار
همی آرام می گرفت نظر می کرد بر آن خاک پاک
همی هق هقش بلند می شد بر آسمان
زدل در خود میکرد دعوای خون
با صدایی لرزان با سینه ی پر زسوز
گلی از باغ قلبش رفته بود
خنجری بر قلب پیرش رفته بود
خدا را ندا میداد که این چه بیهمتی ست
منه فرتوت مانده ام بر این زمین
جوان ناکامم گرفتی بری از کفم این چنین...
برادر جان نمی دونی چه دلتنگم
نمی دونی برادر جان چه غمگینم
نمی دونی برادر جان
گرفتار کدوم طلسم و نفرینم
نمی دونی چه سخته در به در بودن
مثل توفان همیشه در سفر بودن
برای چهلم برادر
برادر پشتم از داغت شکسته
دو چشمونم به خون غم نشسته
برادر کن نگاهی بر دل من
ز بعد تو شدم زار و چه خسته
برادر جان نگاه من براهت
تو رفتی و خدا پشت و پناهت
برون رفته ز کف صبر و قرارم
که بینم من دوباره روی ماهت
شبا میگریم از هجرت عزیزم
برایت اشک و از دیده بریزم
تو کردی ناتوانم با فراقت
دگر بابا زجایم برنخیزم
ای سفر کرده به دور
ای فرو مانده به خاک
ای وجودت همه پاک
چه غم انگیز شبی بود، شب رفتن تو
بیا به خانه آلاله ها سری بزنیم
ز داغ با دل خود حرف دیگری بزنیم
به یک بنفشه صمیمانه تسلیت گوییم
سری به مجلس سوگ کبوتری بزنیم
گر چه چهل روز گذشت از سفرت، ای گل ما
آتش داغ (عشق) تو خاموش نشد، در دل ما
گر چه چهل روز تو خاموشی و از ما دوری
روشنی نیست دگر در دل و در محفل ما
برادرم چهل شب چشم من با گریه خو کرد
چه شبها با تو بودن آرزو کرد
چهل شب تا سحر نقش خیالت
کنار من نشست و گفتگو کرد…
اربعین تو دگر باره برآییم همه
که سر تربت تو اشک نشانیم همه
ما چه گوییم که از سوگ تو بر ما چه گذشت
غرق در ماتم و اندوه و فغانیم همه …
برای چهلم برادر
آن روز گدازه دلم را دیدم
خاکستر تازه دلم را دیدم
وقتی که به روی دوش مردم میرفت
تشییع جنازه برادرم را دیدم
ای سفر کرده به دور
ای فرو مانده به خاک
ای وجودت همه پاک
چه غم انگیز شبی بود، شب رفتن تو
برای چهلم برادر
روزها را چه غریبانه به شب رساندیم
فریاد را در سینه خفه کردیم
و اشک را خوراک روز و شب کردیم
چه سخت است در دل گریستن و به زبان هیچ نگفتن
و تکیهگاهی مطمئن را از دست دادن!
برادرم عکست را نگاه میکنم
آخ که این عکس پیر نمیشود!
اما پیرم میکند!
ای خرم از فروغ رخت لاله زار عمر
بازآ که ریخت بی گل رویت بهار عمر
از دیده گر سرشک چو باران چکد رواست
کاندر غمت چو برق بشد روزگار عمر
برای چهلم برادر
برادر جان....
نوبهار است، چمن پرگل و نسرین است
اندر این فصل که جان پرور و عطرآگین است
پس چرا خاطر افسرده من غمگین است؟
برادرم....
چهل روز گذشت
از دل من اما
چه کسی یاد تو را خواهد شست
برادرم...
چهل روز گذشت
اما گذر زمان یارای زدودن عشق
و یادت از هستی من را ندارد
گلچینی از اشعار زیبا برای چهلم خواهر
شعر درباره چهلم خواهر یکی از پاک ترین و غم انگیزترین اشعاری است که از یک محبت بی بدیل سرچشمه می گیرد. تمامی آن ها اشعاری هستند که از روی آن ها می توانیم از دنیای روانی مصیبت دیده ها مطلع شویم. شاید با سرودن اشعاری درباره چهلم خواهر بتوانیم کسانی را که در سوگ خواهرشان دلتنگانه اشک می ریزند به این طریق اندکی تسکینشان دهیم. طبیعی است که ما بعد از مرگ هر عزیزی سوگواری می کنیم اما مرگ خواهر یکی از تلخ ترین اتفاق زندگی است که واژه ها برای توصیف طعم زهرآگینش ناکام مانده اند. ما در ادامه مطلب خود گلچینی از جدیدترین اشعار زیبا برای چهلم خواهر ارائه کرده ایم.
برای چهلم خواهر
دلم بی تاب شده باز توی سینه
یه بغضی تو گلوم باز مهمونه
دوباره جای خالی تو خواهر
وجودم رو کم کم می شکونه
صدای خنده های تو تو گوشم
صدای گریه ها مو در میاره
دلم تنگه دیگر دست خودم نیست
چشام بی اختیار داره میباره
بی تو دنیا دیگر معنا نداره
هزار بار خاطرات و دوره کردم
هنوزم مرگ تو باور نکردم
تو نیستی خونه بی تو سوت و کوره
الهی خواهرم دورت بگردم
چه رسمی داره این رسم زمونه
می چینه هر گلی که مهربونه
دیگر دیدارمون رفت به قیامت
بی تو خواهر می شم من یه دیوونه
بی تو خواهر می شم من یه دیوونه
به جرات می توان گفت تمامی اشعاری که برای چهلم خواهر سروده شده اند با اندوه و درد بازماندگان آمیخته شده که تماماً می توانند احساسات شنوندگان و خوانندگان را برانگیزد.
خبر آمد، خبری از درد
با ناله گفت، با غرش رعد
گفت... و گفت... از غم از هوای سرد
چشمانش باران، جگرش پاره
گفت...روزگار لگد بر بختم زد
او می گفت و من در حسرت سوختم
گر گرفتم و مانند بوته بیابان سوختم
یقیناً شعر برای چهلم عزیزان به ویژه خواهر در ادبیات نو ایرانی از جایگاه ویژه و ارزنده ای برخوردار است. تمامی واژه های آن احساسات غم انگیز شخص را در ارتباط با غم از دست دادن خواهرش نشان می دهد.
پر پرواز تو خون کرد همه دل ها را
رفتنت برد هم آرامش منزل ها را
آفتاب بدی و خنده مستانه تو
شادی مجلس و زیبنده محفل ها را
روشنای دل ما بود نگاهت و چه زود
رفتی ای روشنی دیده و هم دل ها را
ماجرای غمت امروز بسی جانفرساست
قصه تلخ تو بر هم زده ساحل ها را
آسمان بدی و چاره هجرانت نیست
جز به صبری که بود مأمن مشکل ها را
خواهرم...
بی تو هستی تباه است خوبم
روزگارم سیاه است، خوبم
من که از عشق تو زنده بودم
من که پیش تو شرمنده بودم
حیف باشد مرا واگذاری
در شب غصه تنها گذاری
تار، نجوا کند عاشقانه
بغض دل وا کند، عاشقانه
شاعر لحظه های کبودم
گریه شد هر چه از تو سرودم
گریه کردم که شاید بمانی
گر ز دستت برآید بمانی
لیک بار سفر بسته بودی
دیگر از زندگی خسته بودی
رفتی آرام، مأوا بگیری
در دل آسمان جا بگیری
شاید آنجا خدا را بیابی
شاید آنجا دلت شاد گردد
از غم و ماتم آزاد گردد
من چه باید کنم با غم خویش؟
با دل ناشکیبای درویش؟
من چه باید کنم با تباهی؟
بعد از این با غم بی پناهی؟
چون زمینی پناهم تو بودی
بهترین تکیه گاهم تو بودی
رفتی و من ز تو روسیاهم
گرچه بخشیده بودی گناهم
برای چهلم خواهر
خواهرم دو روز دیگر
چهل روز از مرگت میگذرد و نمیدانیم چگونه تاب آوردیم چهل روز ندیدنت را….
به این امید زنده ایم که وقت مرگ بار دیگر تو را خواهیم دید
چقدر دیر میگذرند بی تو این روزها …..
چهل روز است روی خوبت را ندیدم خواهرم
در فراقت شعر هجران می سرودم خواهرم
کاش می مردم، نمی دیدم که رفتی زیر خاک
خاک بر سر شد مراَ زین غم که دیدم خواهرم...
خواهرم...
تا کی ز مصیبت غمت یاد کنم
آهسته ز دوری تو فریاد کنم
وقت است که دست از این دهان بردارم
از سوگ غمت هزار بیداد کنم
خواهرم...
در سوگ توام ناله ز عیوق گذر کرد
داغ تو دل سوخته را سوخته تر کرد
آهی که به یادت ز دل زار برآمد
از کوه گذر کرد و بر افلاک اثر کرد
برای چهلم خواهر
خواهرم....
ای سفر کرده به معراج به یادت هستیم
ای گل پرپر ما چشم به راهت هستیم
تو سفر کردی و آسوده شدی از دوران
ما، ماتم زده هر لحظه به یادت هستیم
خواهرم...
باورم نیست که دیگر نشنوم آوای تو
یا نبینم روی ماه و قامت رعنای تو
سال ها سنگ صبورم بودی و هم صحبتم
بی تو رنگ یاس دارد منزل و ماوای تو
خواهرم...
قصه مرگ تو را ناگه شنیدن زود بود
در عزایت جامه را از تن دریدن زود بود
آخر ای خواهر همه ای مظهر مهر وفا
در سرای جاودان منزل گزیدن زود بود
برای چهلم خواهر
از مَلَکها و پریان سَرتری
مهربانتر از تو در دنیا ندیدم خواهری
این زبانم قاصراست از وصف تو
چون تو رؤیایی و من خاکستری
چشم تو چون دُرِّنایاب است عزیز
ابروانت همچو شمشیر نبرد است تیز تیز
دلخوشم در آسمان چون با تواَم
خواهرم از طالعم اشکی نریز
گر نباشی من عصایم سربی است
با تو هر شب آسمانم آبی است
هرکُجا باشم، به یادت قانعم
چون که مهرت در دلم حکاکی است
آرزوی است بر دلم خوشبختیات
روحم و جان و تنم قربانیات
قرنهاست کس ندیده در زمین
این همه صداقت، پاکی و انسانیت
هر چه گفتم قطره ایست از مهر او
خواهری چون او رؤیایی است بر سرم
شعر زیبا برای چهلم فرزند
به راستی در چهلم فرزند تمامی عالم زندگانی پر می شود از سوگ و ناله برای مادری که داغ فرزندش را دیده است. چهلم فرزند یعنی تلخ ترین روز برای مادری که به دنبال محبوب گم شده اش می گردد. در چنین روزی است که پدر و مادر داغ دیده به دنبال آن است که چگونه چنین بار سنگینی را تحمل کند. به راستی که سوگ فرزند در هر سن و سالی که باشد تلخ ترین و زهرآگین ترین تجربه برای هر پدر و مادری است. اتفاقی که سازگار شدن و کنار آمدن با آن به مراتب سخت تر است. چهلم فرزند روزی است که مادری سوگوار و مصیبت دیده از عمق حنجره اش فریاد بر می آورد تا تمامی کائنات صدایش را بشنوند. گاه گداری کمی آرام تر می شود و اطرافیان برای تسلی خاطرش جملات محبت آمیز بر زبان می آورند. هر چند آنان نیز نمی توانند از زجه های این مادر و پدر داغ دیده بی تفاوت بگذرند.
در چهلم فرزند، مادر نجواهایی شبیه به لالایی بر سر مزار فرزندش برمی آورد و ناله کنان به مزار فرزندش نگاه می کند و می گوید تا ابد من هم کنار تو می مانم. به راستی یک پدر و مادر چگونه می توانند با چنین فاجعه دردناکی کنار بیایند؟ آخر مگر می شود؟ آنان جگرگوشه شان را به دست خاک سپارده اند. ما در این بخش از مطلب خود اشعاری زیبا در خصوص چهلم فرزند برایتان آماده کرده ایم...
برای چهلم فرزند
فرزندم...
فریاد برگ های زرد و نارنجی
زیر پای رهگذری خاموشی
در فصل بیقراری باد
تابوت سرخ مرگ
دفن می شود گاهی به زیر دشت
این شب... شب هایی نه چندان سرد
می روید آن زخم خزان جاروب
مهتاب می تابد
باران می بارد
رنگین کمان دشت
آواز شاد مرغ بی پروا
مرهم زند بر زخم های سرخ پاییزی
این روزهای بی تو... روز من است پاییز
بی ترس
باکی ندارم از پاییز
باکی ندارم از رنگ زرد
باکی ندارم من
تابوت سرخ مرگ
فرزند پاییزم
گل من گرچه به زیر برف خوابیده
می گذرد... اما... این فصل بی پروا
فرزندم...
بعد پرپر شدنت ای گل زیبا چه کنم
من به داغ تو جوان رفته ز دنیا چه کنم
بهر هر درد دواییست مگر داغ جوان
من به دردی که بر او نیست مداوا چه کنم
نوگلی پرورده بودم خاک از دستم ربود
آنچنان در بر گرفت انگار در عالم نبود
سال ها زحمت کشیدم تا گلم پرورده شد
ناگهان پیک اجل آن غنچه را از من ربود
افسوس که زیبا پسرم تاج سرم رفت
امید و چراغ دل و نور بصرم رفت
زد آتش سوزان اجل بر گل عمرم
ناگاه از این باغ گل نوثمرم رفت
ای مادر غمدیده نداری خبر از من
کز گردش ایام چه آمد بر سر من
من تازه جوان بودم و اندر چمن حسن
نشکفته فرو ریخت همه بال و پر من
جوان رفتم ز دنیا با هزاران آرزو بر دل
به زیر خاک کردم با دو صد اندوه غم منزل
گذر آید اگر بر خاک من از راه غم خواری
به الحمدی مرا یاد آورید از محرمان دل
دریغا حسرتا از کامرانی
نبردم بهرها از زندگانی
همی پر حسرت و ناکام برفتم
به زیر خاک عین جوانی
ای جوانمردان جوانمردی دگر در خاک رفت
گوهری پاک از زمین برجانب افلاک رفت
بار خود بربست از این خاک تیره دل برید
پاک جان آمد به گیتی پاک ماند و پاک رفت
به یاد شمع رویت همچنان پروانه میسوزم
تو رفتی من به جایت اندرین کاشانه میسوزم
گهی آیم کنار قبر تو با دیده گریان
گهی از مهربانی های تو در خانه میسوزم
گلچینی از اشعار زیبا برای چهلم همسر
روز چهلم همسر روزی است که اولین تجربهمان را از فقدان کسب کرده ایم. چهلم همسر زمانی است که با تمامی ناتوانی با ناکامی های دنیا رو به رو می شویم. درست در چنین روزی است که احساس می کنیم تسلطمان بر دنیای اطرافمان را از دست داده تهی از هرگونه انرژی و امید هستیم. اطرافیان با چشم هایی اشک آلود سعی در آرام کردم و تسلی دادن به ما هستند. با آنکه می دانند شوکه شدن، گیجی و سردرگمی سراسر وجود ما را فرا گرفته است. بعد از چهلم همسر، روزها سخت و پرفشاری در انتظار است. احساساتی نظیر فاصله گرفتن از اطرافیان، احساس پوچی و بی پناهی، خالی شدن از هرگونه حالات و احساساتی و به ریختگی های ذهنی سراسر وجودمان را فرا می گیرد. بر اساس تحقیقات روانشناسی به عمل آمده در فرهنگ ایرانیان، یکی از بزرگ ترین عامل ایجاد تنش و استرس مرگ همسر است که بعد از چهلم همسر سازگار شدن یک مرد با این اتفاق به مراتب سخت تر از یک زن است. ما در این مطلب خود گلچینی از اشعار برای چهلم همسر آماده کرده ایم تا بلکه بتواند اندکی تسلی خاطر عزیزانمان باشد.
برای چهلم همسر
همسرم...
چهل روز است که دلتنگیهای غروب را با بودن در کنار مزارت، سپری میکنیم
و در نهایت ناباوری، باورمان شده که تو دیگر نیستی، دیگر نمیآیی و دیگر نباید منتظرت باشیم
دیگر تو ای شمع فروزان، را نمیبینیم، ولی طنین صدای دلنشینت همچنان در گوش ما و مهربانت در قلب ما و زیبایی چهرهات همیشه در یاد ماست.
چهل روز میگذرد و میسوزم و به هر جا مینگرم، خاطرهای از تو در خیالم شکل میگیرد
چهل روز است که سنگ صبور خود را از دست دادهام و نگاه پاکش را دیگر نمییابم!
روزها را چه غریبانه به شب رساندیم
فریاد را در سینه خفه کردیم
و اشک را خوراک روز و شب کردیم
چه سخت است در دل گریستن و به زبان هیچ نگفتن
و تکیهگاهی مطمئن را از دست دادن!
نوگلی رفته و داغش بر دل مادر ماند
حسرت دیدن رویش به دل خواهر ماند
تو که تنها پسر و یاور مادر بودی
از چه رو بار غمت بر کمر همسر ماند
در آن نفس که بمیرم در آرزوی تو باشم
بدان امید دهم جان که خاک کوی تو باشم
به صبح روز قیامت که سر ز خاک بر آرم
در آرزوی تو خیزم به جست جوی تو باشم
گلچینی از اشعار برای چهلم مادر
روز چهلم مادر روز انکار و باور نکردن حقیقتی تلخ برای یک فرزند است. روزی است که فرزندان داغ دیده گمان می کنند در خوابی وحشتناک به سر می برند و نمی خواهند این واقعه تلخ را باور کنند. روز چهلم مادر روزی است که فرزندان بر شانه خواهر خود تکیه داده و با دل هایی سوزناک اشک می ریزند که از این پس با غم نبود او چه کنند. در چنین روزی است که فرزندان با دل هایی سرشار از ناامیدی از خدا می خواهند تا تمام داراییشان را از آن ها بگیرد و مادرشان را دوباره به زندگی باز گرداند.
وقتی که تو آمدی به دنیا عریان
جمعی به تو خندان و تو بودی گریان
کاری بکن ای دوست که وقتی رفتی
جمعی به تو گریان و تو باشی خندان
برای چهلم مادر
جهانا بیوفاییها نمودی
دمی با دلشکستهها نبودی
عزیزی از عزیزان را ربودی
غم عالم به قلب ما فزودی
مادرم...
بود که بار دگر بشنوم صدای تو را؟
ببینم آن رخ زیبای دلگشای تو را
کیام مجال کنار تو دست خواهد داد
که غرق بوسه کنم، باز دست و پای تو را
دل گرفته من کی چو غنچه باز شود؟
مگر صبا برساند به من هوای تو را
چهل روز است که دلتنگیهای غروب را با بودن در کنار مزارش سپری کردیم
و ناباورانه روزهایمان را به شبهایمان گره زدیم
و شبهایمان را به امید آن که هلال ماه گونش را یک بار دیگر در خواب به نظاره بنشینیم به صبح رساندیم.
طنین صدای دلنشینش همچنان در گوش ما، مهربانیش در قلب ما و زیبایی چهرهاش همیشه در یاد ماست.
گردآورنده : توپ تاپ