عکس نوشته باختم ولی خیلیارو شناختم
عکس نوشته من باختم ، در این مطلب از سایت توپ تاپ بصورت یک آلبوم زیبا و مفهومی تهیه شده است ، تصاویر شعر و متن هایی که با مضمون باختن ارسال میشوند عموما در مورد افرادی صحبت میکند که به دلایل مختلفی در زندگی شکست خوردن هستند..
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔⇔
من که به همه باختم ، اینبارم به تو
باختم ولی خیلیا رو شناختیم
دل باختم بد باختم
تو را باختم اما خودم را یافتم پس من بردم
مشتی من زندگیمو باختم توم نو از چی میترسونی
یه وقتایی هست میبینی تنها چیزی که باختی نه زندگیته ، نه پولته ، نه خانوادته ، نه عشقته ، نه دوستاته ...خودتی...!
باختم ولی خیلیا رو شناختم
من جایی باختم که فکر کردم دارم به آرزوهام میرسم
باخت ما رفاقت با نارفیقان بود وگرنه !! ما کجا و باخت کجا
گاهی با یک اشتباه نوزده نمیشی !!! صفر میشی...
باختم دلمو غرورمو باورهامو به پای کسایی که هیچ وقت معنای خوبی و محبت رو نفهمیدن
باختم ، صادقانه میگویم ، شرمم را به چشمهایش ، قلبم را به حرفهایش و عمرم را به وعده هایش ، اوکه ترکم کرد ناگهان خودم را هم باختم ، من مال باخته ی دلباخته ی خودباخته ، شاید باورتان نشود ، دوستش دارم هنوز...
من برای رفیقایی باختم که نصفه حرفامو میشنیدند ، یک چهارم میفهمیدند هیچی فکر نمیکردند ..! و دوبرابر واکنش نشون میدادن ! وگرنه ما کجا و باخت کجا...
ببین امروز من چقدر حقیر شده ام
ببین این چشم هایم چه طور بر قدم گاهت بوسه می زنند
دیگر حتی این غرور نیم نگاهی به من نمی کند
من غرورم را به کلمه ای که تو هیچ گاه بر زبان نیوردی ارزان فروختم
باورش سخت است من احساسم را به تو باختم
تمام هستی من این دل کوچکم بود که بی بهانه به تو بخشیدم
و چشم های تو چه محقرانه به هدیه ام نگاه کردند.
وقت رفتنه،فرصتی نمونده،بازی تموم شد.
نتیجه اش چی شد؟
باختم یا بردم؟
این دنیام رو که باختم،
کفن ندارم که گور داشته باشم
مهم نیست.اون دنیا رو چی؟بردم؟
کی میتونه جواب بده؟
من نقد رو ول کردم و نسیه رو چسبیدم
همه بهم خندیدن
یه روزی همتونو اونجا می بینم
شاید اون روز من بخندم،کی میدونه؟!
”چه خوش است گر محک تجربه آید به میان
تا سیه روی شود هرکه دراو غش باشد“
می بینمتون،حتمأ منتظرم!!
یک نظر انداختم قافیه را باختم
یکسره بر باد رفت آنچه به پرداختم
پیش خودم بیخودی از تو بتی ساختم
تا به کفت آورم در پی تو تاختم
هیچ میسر نشد هرچه سر انداختم
پرچم تسلیم را پیش تو افراختم
باز نشستم که تا مختصری بافتم
من جایی باختم
که فکر کردم دارم
به آرزوهام میرسم
آره باختم به تو باختم
برو به عالم و آدم قصه سر کن
آره باختم
آره باختم به تو باختم تموم شهرو خبر کن
آره باختم
وقتی تو بازی چشمات دل عاشقم می لرزید
تو نگفتی به پشیزی نشناختی دل ما رو
وقتی که ابر سیاه و می نشوندی توی چشمام
به ترحم مصیبت تو شکستی این صدا رو
وقتی از آوارگیهام قصه دلتنگی خوندم
به خدا خواب ستاره توی قلب تو می دیدم
به خدا باور می کردم قصه دلتنگیاتو
به خدا از برق چشمات آب می شدم، می چکیدم
آره باختم به تو باختم
برو به عالم و آدم قصه سر کن آره باختم
این چه سره نمی دونم
که می بازم زندگیمو
به کسی که اونو هرگز نشناختم
غرق گشتم در سراب خستگی
آبرویم برده قلبم را درین دلبستگی
مثل قربانی برایش دل مرا صد بار کشت
چشمه ی چشمم گرفت و دل برایش کرد خشک
هر دو با هم قبرکی را ساختند
مال من بود آری آخر باختم
ساده باختم زندگی رو ،وقتی که چشاتو بستی
خیلی ساده پا گذاشتی،رو دلی که دوست نداشتی
همه حرفای دروغت ،هنوزاز دلم نرفته
هنوزم جدایی از تو ،واسه من یه درد سخته
یادمه وقتی که دیدم،داری میری از سراغم
تو گلوم یه بغض کهنه،پر شداز گلایه وغم
نمیدونم . کی نگا تو،ا ز نگاه من گرفته
ولی میدونم که چشمات،هنوز ازدلم نرفته
اگه اون برات میتونه،همسفر باشه تو راهت
قول میدم که دیگه هرگز،نمیام من به سرراهت
با وجود اینکه بی تو ،زندگی برام یه مرگه
میرم از نگات که شادیت،آرزوی قلب تنگه
باختم همگی خندیدند....
جز برادرم که او کف هم میزد!
و مادر به بهانه فسنجان شام
از برادرم شاکی بود که چرا؟
با دمش گردو نمیشکند!!!!!!
این سرنوشتمه بعد از عاشقی.
گویند دیوانه شده اما.
بی خیال همه تو اگه باشی.
هم میخندم هم کف میزنم
هم با دمم گردو میشکنم
انگار که به لیلی اش رسیده
من به خود شاید به تو به روزگارم باختم
بس که هر دم با خیال بیخیالت ساختم
مهربونی میکنم با سردی این زندگی
سال ها با تو گذشت اما تو را نشناختم
صبر ایوبم ولی چه سود از صبر من
هستیم بود و نبودم را به پات انداختم
واسه بغض تو حرفام هزار بهونه چیدی
تو غافل بودی اما سکوتم را ندیدی
نفهمیدی که با تو چه ساده من شکستم
به نام یک زندگی از هر چی بود گذشتم
برای زنده موندن اسیر غم ها شدم
به جرم ساده بودن همیشه تنها شدم
من تمام زندگی را باختم
دین خود را تا ابد پرداختم
مثل ماهی درمیان تنگ خویش
با بد و خوب جهان من ساختم
در نگاه صد هزاران آینه
روی خود را دیدم و نشناختم
مردمان بر یکدگر می تاختند
من فقط بر خویشتن می تاختم
در میان مردم بی همزبان
پرچمی از بی کسی افراختم
عمر خود را مثل خورشید غروب
لحظه لحظه پشت کوه انداختم
در قمار عاشقی«اورنگ»من
ذره ذره جان خود را باختم
چشم های او رنگ زندگی داشت
در نگاه او عشق موج می زد
در دست هایش مهربانی های دنیا جمع بود
اما من باختم
آری،باختم جوانی ام را برای عشق
برای عشقی کودکانه باختم
زندگی ام را باختم
احساسم را در خود کشتم
غرورم را از دست دادم
و من امروز مرده متحرکم
که نه احساس دارد
نه شوق زندگی
و نه دلی برای دلدادگی باختم
از من فقط یک مشت خاکستر باقی مانده
در وجودم من مسیر تازه ای را یافتم
بر زبان عاشقان من هرچه دیدم بافتم
تو مگر تو عاشقی با ما نچرخ ای بی صفت
دست اخر این چنین من زندگی را باختم
باختم من بازی چرخ فلک را
باختم قلب بدون هیچ کلک را
صادق و امیدوار سکنی گزیدم
مرده بادا دست بی نان و نمک را
از وفاداریم نگفت هرگز کسی را
من بنالم از دلم ،کو نی لبک را
آه ای دیوانه دل خنجر ک خوردی
پس بکن دور از همه این دلبرک را
مست چشمانت شدم هستی خود را باختم.......در جوانی در قمار عشق تو هستیم را باختم
زندگی سهل بود و منناجوانمردانه باختم......تو ندانستی که من جام وجودم را باختم
خنده هایم گریه شد از حسرت دیدار تو.....در کنار پنجره احساس خود را باختم...
عشق ها بودندو ومن جز تو ندیدم ...روز و شب بگذشت و من عمرخودم را باختم
تهیه کننده: توپ تاپ