عکس نوشته غرق نگاهت شدم + شعر
تصویرت را در آب دیدم ، آمدم در آغوشت بگیرم ، غرق شدم ! اصولا عکس نوشته ها و یا مطالب و متن هایی که در مورد غرق نگاه شدن تهیه می شوند ، احساسات لطیف و به زیبایی را از رابطه ی عاشقانه ی عاشق و معشوق به رخ می کشند ، در این بخش از سایت آلبومی از عکس نوشته های جدید در سال 98 با موضوع غرق نگاهت شدم تهیه شده است...
بعید نیست که عالم تمام غرق شود
اگر ببارد از این چشم اشک مختصری
در ساحل نگاهت...
همچون ماهی...
غرق در نگاهت شدم...
قبله شعرم شدی , خروشان شد زاحساس خانه قلبم
شعله عشقم شدی , آتشفشان شد کوه احساسم
محو چشمانم شدی , حک شد نگاهت در نگاهم
غرق آغوشم شدی , سوزان شد همه جان و تنم
قبله شعرت شدم ! شعله عشقت شدم !
محو چشمانت شدم ! غرق آغوشت شدم
پرزدی از آشیانم ... کلبه ای ویران شدم .
لیز بود لب دریای نگاهت
سُر خوردم و چه زیبا غرق می شدم
آرام در عطش تو می دانستی
وچه با هوس از درخت شعرهایت
پرتقال می چیدی
برای من...
و من نیستم !!
چشم هایم
زیر تیغ جراحی رفته بودند
چون دل با آنها
دعوا کرده بود؛
ولی دیدگانم
هیچ گناهی ندارند؛
تقصیر من است
تا ترا دیدم
آنقدر غرق بحر نگاهت شدم
که یادم رفت دل دهَم؛
اما نهنگ رفـتـنت
مرا خورد!
جهانی داشتم غرق نگاهت
نگاهی آسمانی و خدایی
در آن هرگز نمی رنجیدی از من
در آن هرگز نبود فکر جدایی
نمی دانم چه شد ناگاه گفتی
زمان عشق ما دیگر سر آمد
تو رفتی و نگاهم خیره بر راه
غروب زندگی از در درآمد
شدم آواره ی هر کوی و برزن
نه قلبی ماند نه تاب و قراری
قفس شد این جهان خالی از تو
نه می ماند و نه در میخانه ساقی
چه میشد از پس تاریکی و ترس
میان خواب من غوغا شود باز
تو را بینم که می آیی کنارم
کنم آغوش برای لمس تو باز
آنقدر
ارتفاع تنهائی هایم را
بلند کرده بودم که
حضورهیچ کسی را نمی پذیرفتم
تا اینکه تو خواستی
پا به حصار خلوتم بگذاری
غرق چشمه ی نگاهت شدم
اما سمت نگاه تو مشرق بود
و من مغرب چادر زده بودم
به ناچار دلم را آتشی زدم و
با دود علامت دادم متوجه نشدی
ومن از آن سوی دیوار سردی نگاهت
که از آن بالا سر می خورد برمن
را شناختم و در خود فرو افتادم...
اکنون سالهاست فرو افتاده ام..
حيف تازه به نوازش هات
وقتي در آغوشت بودمو، تو نگاهت غرق مي شدم عادت کرده بودم
تازه گرماي تنت وجود سردم رو گرم کرده بود
تازه داشتم با لالايي هات خواباي رنگي مي ديدم
صداقت رو تو برام آبي کشيدي تو آسمون بي ستاره ام
زير مهتاب نگاهت بود که خودمو پيدا کردم
وقتي دستامو گرفتي و با خودت به خاطرات شيرين بردي
تازه حرمت کفشهايي رو که به پاهام بسته بودي فهميدم
هجي کردن کلمات معرفت با انگشتان ظريفت تو خاطرم نقش بسته
بي تو براي زندگي ، اينجا هوا كم است
حتي خيال اينكه "نباشي" جهنم است
هر جا كه مي روم به دو چشم تو مي رسم
حتي ميان خواب ، نگاهت فراهم است
چشم تو چيد و معجزه ها كرد خالقم!
زيبائيت نهايت رسم يك آدم است
در تو فرو نشستم و غرق خدا شدم
انگار در دو چشم تو نقش خدا هم است!
از من مپرس اينكه "چرا با تو مانده ام"
يك روز بي تو زندگي - مانند مرگم است...
تهیه کننده: توپ تاپ