عکس نوشته بی گناه بودم + شعر
گاهی اوقات در زندگی و در جریان اموری که انجام میدهیم ، ممکن است در مورد بعضی از رفتارها یا تصمیم گیری هایمان بی گناه باشیم و بابت همین موضوع نیز خودخوری کنیم ، در این مطلب از توپ تاپ عکس نوشته و شعر نوشته هایی زیبا با همین موضوع یعنی : بی گناه بودم ، تهیه شده است که در ادامه شاهد هستید....
شاید بارها پیش امده باشد که بی گناه قضاوت شده باشیم ، محکوم شده باشیم و حتی حرف ها نادرست و ناراحت کننده ای را از جانب دیگران تحمل کرده باشیم ، در این بخش عکس های جدیدتر و زیبایی با موضوع بی گناهم گردآوری شده است.
***************
***************
***************
***************
***************
***************
من گناه بی گناهی کرده ام؟؟؟
نه جفا نه بی وفایی کرده ام
عمر خود را خواب بودم من دمی؟؟؟
بی شکایت سوختم بی مرحمی
دست و پاهایم گرفتار چه اند؟؟؟
این حریفان دغل باز که اند
شعر و شمع شاعرانه داشتم؟؟؟
در دلم روزی بهانه کاشتم
دفتر خاطره من گم شد؟؟؟
ذهن من وسوسه یک گل شد
من گناه بی گناهی کرده ام؟؟؟
نه جفا نه بی وفایی کرده ام
دختری تنها به جرم زندگی محکوم بود
عاشق بابا و از لطف پدر محروم بود
در میان دفترش طرح ستاره می کشید
چون فقط رنگ سیاهی های غم در بوم بود
دخترک هرلحظه و با هرنفس غم می کشید
چون پدر جانش اسیر اعتیاد شوم بود
جرم او تنها تولد بود و با لطف فلک
دختر بیچاره از روز ازل مظلوم بود
آسمان زندگی در شعر او تاریک شد
رنگ زشت دود و دم در طرح او معلوم بود
با گناه بی گناهی شد اسیر دردها
دخترک جرمی ندارد دخترک معصوم بود
به گناه بی گناهی، چشماتو رو دنیا بستی
موندنی شدی همیشه، پای این خطا نشستی
با صدای بی صدایی، طعم فریادُ چشیدی
پای بسته تو رفاقت، تا ته جاده رسیدی
با هوای بی هوایی، زندگی کردی همیشه
تن تو درخت محکم، تن تو عین یه ریشه
با پناه بی پناهی ، سقف تو یه آسمونه
دوره گرد قصه من ، کل دنیا خونمونه
با عبور بی عبوری، تو گذشتی از دل من
موندن تو یه کلیده ، راز حل مشکل من
بی گناه کشتن مرا بهر مرگ دگری
گویی از احساس من کس ندارد خبری
مرگ من بهر چه بود؟بهربوسیدن یار
یا که بهر عاشقی با دل بی اختیار
در دلم برای او آتشی بر پا بود
عشق او برای من هرکجا پیدا بود
روزی من دانستم بهر عشق خود رقیبی دارم
گوش کن تو این سخن شرح حال بس عجیبی دارم
عشق خود را دیدم دست در دست رقیب
گویی که روبوده بود عشق من رابا فریب
آتش غیرت من این چنین سوزان شد
از غم دوری یار در دلم طوفان شد
عشق او در دل من ناگهان پرپر شد
چند روزی زندگی با غم او سر شد
از گناه بی گناهی
سوی چوبه گشته راهی
جرم او این بوده تنها:
یک سپیدی در سیاهی!
رفتی با رفتنت چشم به راهت دوختم
یه عمرگلم به گناه بی گناهی سوختم
شده کارم شب روزگریه وزاری
شد باورمن که تو بهم شک داری
می زدی به من تهمت و حرفهای بیهوده
بگو ای گلم ای عشقم گناهم چی بوده
می دونم به دوریم بدجور عادت کردی
می دونی نفس که زود قضاوت کردی
کاش بودی می دیدی که چطور تن و دلم می لرزه
نفسم نمی دانی تو که زود قضاوت یک اشتباه محضه
گرفتی زمن خواب و همه دنیامو
کاش می دیدی نفس کمی مهربونیامو
در چشمای نازت مرگمو دیدم.
بیا بگرد نفس من تورا بخشیدم
چند ساله درد می,کشم به خاطرت
بخشیدم من تمام زندگمو به چادرت
رفت جوانی و پیری زود اثر کرد.
غــــزلِ بدون دردم،ثـَمـر از دعـــا ندارد
خــبری ز اشک عاشـق،دل پرجفا ندارد
بشکسته چون غرورم همه جا هزار باره
کـــفِ این زمـین خاکی اثری به ما ندارد
دلِ نــازک ار شـــکسـته به گناهِ بی گـناهی
همه عمر گو حقیقت که جز از صفا ندارد
سر و جان،فدای رویت که"همای رحمتی"تو
مـنـم آن"گـدای مسکین"که به جز خدا ندارد
سخنی بخوان ز قرآن،شبِ دل سـتاره باران
که نـوای تو علی[ع] جـان به خدا خـطا ندارد
سه شب گرسنگی را به سه روزِ روزه داری
هـمـه اهـل خـانــواده، -نه یکـی- رضـا ندارد
هـمه-اشـک ریزِ-چشمم به فدای هق هق تو
که نـــگــاه مرتــضـا را دل بــی حیا ندارد
گــــــذرم به نــیــنوا شد،غمِ عاشقان تمامی
سَـــرِ ســــوزنی ز رنجِ شـبِ کربلا ندارد
چه کند که داغ "مؤمن" به امید مرهم ازتو
دل کــــوفــیـان بـــنازم که دمـی وفا ندارد
من از تبار عشقم، درانتظار وصلی،
نمی توان بریدن ، به سالی و به فصلی
پراز سکوت محضم ، ولی به سینه فریاد؛
کجا کجا گریزم ، نصیب سینه غمباد!
اگر زگندم است این ، گناه بی گناهی
بزن به سینه خنجر ، کشیده بی توآهی !
گواه خود ندارم که گویم از دل خویش
قلندری ندانم ، نه عارفم ، نه درویش !
دراین سیاهی ی شب ، به حق ماه و خورشید
برس به دادم امشب ، بگو مرا که فهمید!
من تنهایم و تو بی گناه
هی فلانی در اسارت بگذار نفسی بیاید
جرعه ای نوشیده شود
من انزوا در در چهره ای دیده ام که فقط فرصت یک سلام را داشته ام
من در تکامل اصل خود
خود را هزار پاره کرده ام .
از غلط خوانی های نام تو
من همیشه کنجکاو بوده ام و نذر باطل نموده ام .
تقدیر را که می بوسی
تقدیر را که غصه می خوری
تقدیر را که الم می کنی
آخرین وداع را تداعی کن
عاقبت در همین تنهایی بی مثال
تهیه کننده: توپ تاپ