عکس نوشته وابسته بودن برای پروفایل
وابسته بودن و یا وابسته شدن در روابط عاشقانه بعضی از زمان ها میتواند دردسر ساز و یا بعضی مواقع نیز جذاب و زیبا باشد ، اما خیلی از کاربران در فضاهای مجازی بیشتر از موارد و یا نکات منفی وابسته شدن صحبت میکنند و یقین دارند که اگر وابستگی در یک رابطه ی عاطفی بدون احتیاط و یا بدون برنامه ریزی قبلی باشد در نهایت به پوچی ، رنج و افسردگی بدل خواهد شد ! اما در این مطلب از توپ تاپ گلچینی از عکس نوشته های زیبا و جدید را با موضوع وابسته بودن برای پروفایل تهیه دیده ایم که با سایر تصاویری که قبلا دیده اید تفاوت دارد ! در ادامه همراه باشید
تو را خواستم برای سرسپردن
تورا خواستم برای هق هق تن
تورا خواستم نیاز من تو بودی
نفهمیدی تن وابسته من
اگرعاشق نبودی پس چه بودی
که با من یکدل و یکدانه بودی
یکی بودی تو با قلب شکستم
برایم همدم و دردانه بودی
نگو من لایق عشق تو نیستم
تویی معبود این آغوش تنها
تویی آن قبله عشقی که هر شب
دعا کردم تو را در اوج غمها
نوازش کرده ای تنهایی من
شدی فریاد این اندام خسته
شدم عاشق ترین وابسته تو
شدم آخر ،تهی قلب شکسته
وقتی تورو می بینم
تنم از عشق می لرزه
باور کن این عاشقی
عشقم به تو می ارزه
شک نکن به عشق من
چیزای بیخود نپرس
نگو اهل کجا یم
ماه ِ تو لد نپرس
تا جایی که میدونم
اهل دلم بودم من
دل به تو بستم گلم
وابسته ات شدم من
باهمه ی وجودم
دوستت دارم عشقمی
بیا خودت ببین که
فقط تو توو قلبمی
دوس دارم پیشم باشی
شب می رود و روز در پی آن
اما چه سود ....
من همچنان منم
سرگرم از تکرار و مست از سکون در ناگفته های ذهن خود
ای کاش با خیالم همسفر شوی
از آغاز تا کنون تا درکی از غروب
اما چه سود....
ترسم من از سقوط
در اولین قدم دست مرا بگیر
وابسته ات شدم با حسی از سکوت
تا شدم وابسته اش دیدم که یارم نیست او
رفت با یک بی حیا دیگر کنارم نیست او
در رفاقت لاف مردی هر که زد نامرد شد
کو رفیقم؟ درد دارم بیقرارم نیست او
سفت در آغوش یارش بی هوا خوابیده است
تا قیامت با خبر از حال زارم نیست او
هر که بر عهدش نماند کاش دستش می شکست
در دلم با یک نفر هم عهد دارم نیست او
یک نفر آدم دلش را بی خبر دزدید و برد
بعد چشمش شد خزان فصل بهارم نیست او سرگشته
وابسته به رویاهای موهوم و خیالی شدم
هم بازی ایسم ها و حرفهای پوشالی شدم
به حکم ناجوانمردانه پوچ گراییسم و وهم
محکوم به انزوانشینی و وضع بد مالی شدم
چه آرمانهایی را میخواستم متداعی شوم
به ناگه از درون اندیشه هایم خالی شدم
و هر آن دفعه که دوباره فلسفه آغاز میکنم
افسوس میخورم که ای وای سالوادور دالی شدم
هنوز نشکسته ام آن طلسم و جادو و تعویذ را
گمان میبرم که عاری از نئوپاگان و متعالی شدم
و این است که پیش میروم رو به سوی مسخ
زیرا که به شدت معتاد به آثار ماکیاولی شدم
یه روز از دنیا خسته میشی
میری پشت سرت به یکی دیگه وابسته میشی
میدونم بعد خوشیاش از دنیا سیرت می کنه
برعکس من توی جوانیات زمین گیرت می کنه
یادت هست منو تو اوج عاشقی دلگیرم کردی
از خود خودم بیخودم کردی یادت هست
اگه همه دنیا به روت بسته شده
کنار شعله آتیش سردی میاد سراغت
من خیلی غصه داشتم
وقتی پشت پا زدی به قلبم
حالا بساز بسوز چشماتم به در بدوز
ببار ببار نمیاد کسی از اون در یادت میاد
منو سوزوندی تو اوج عاشقی
جوان بودم حروم شدم
از نگاهت عشق آموختم
از لبخندت طراوت و دلباختگی
دریغا!
ندانستم چشمانت فریبا بود
و لبخندت دام وابستگی
آرمانت میلاد عشق و
عاشق کشی
گوش می سپارم به در غم
کمی آن طرف تر
اینبار نام مرا میجود
طعمه ای دندان گیر
به آهستگی، گیسوان وابستگی را
می بافم
40 نشده، عادت می کنم.
عاقبت وابستگی همیشه تنهایی است
ابر بی خورشید همیشه طوفانی است
جام وفا نوشیدیم و بر سر عهد ماندیم
ولی افسوس وفاداری عاقبتش خالی است
تهه کننده: توپ تاپ