عکس نوشته در مورد سوگند خوردن + شعر
اغلب عکس نوشته هایی با موضوع سوگند و یا قسم خوردن ، در اشکال و یا طراحی های عاشقانه و همراه با دلنوشته و شعرنوشته های کوتاه می باشد ، در این مطلب از توپ تاپ نیز مجموعه ای از همین تصاویر را با مضمون سوگند خوردن تهیه دیده ایم که ان شااله ببینید و رضایت داشته باشید ...
به خدا سوگند
عاشقانه مينويسم هر شب
تا تو بيايي
بيايي
بيايي
بوسه ايي ميخواهم از لبان سرد تو
و يک جمله دوستت دارم..
به خدا سوگند
روزی که نگاهت دلم را نشانه رفت
گویی تمام غصه ها ازین خانه رفت
رفتم به بستر از شوق وصال تو
قوی خیال پر زد تا بی کرانه رفت
بانو مگر نگفتم به عشق عادتم مده
بنگر ز رفتنت شور از ترانه رفت
به دستان پینه بسته ی غزل سوگند
ماه از شبم گذشت وبی بهانه رفت
به چشمان خسته ام قسم یار بیوفا
خواب از سرم پرید از آشیانه رفت
لعنت به رسم عاشق و هر چه آرزوست
نفرین به دختر شب که عاشقانه رفت
سوگند به شبه ترانه هایم!
سوگند به همه بهانه هایم!
سوگند به نگاه عاشقانه!
سوگند به ذوق شاعرانه!
سوگند به نجابته سکوتم!
سوگند به اوجه در سقوطم!
سوگند به خانه خیالی!
سوگند به خداوند تعالی!
سوگند به راهه نیمه رفته!
سوگند به پاهای خسته!
سوگند به چشم های نیمه بسته!
سوگند به دست های پینه بسته!
سوگند به حرف های ناتمامم!
سوگند به قلب در عذابم!
سوگند به ابرهای رو به بارش!
سوگند به التماس و آه و خواهش!
سوگند به چروک روی مادر!
سوگند به رفیق و پشت و خنجر!
سوگند به شبانه های واهی!
سوگند به یوسف های چاهی!
سوگند به زخم دست زلیخا!
سوگند به سیب خوردن حوا!
سوگند خود خوری می کرد..
وقتی که تو ..سوگند می خوردی ..
به جان سوگند..
که دوستش داری..
حتی بیشتر از سوگند..
به خدایی خدا سوگند
به بوی باران بوی خاک سوگند
که من هنوزم عاشقم
به دل شکسته من ،زن سوگند
به اشک و آه جانسوزم
به چشمان خونبار م سوگند
که او مرا ز یاد برده است
به گواه خدای بزرگ سوگند
که من هنوزم اورا
عاشقانه می پرستم و صادقانه می خوانم
و در این شهر غریب برای او می گریم
اما
او پای عهدش نمانده است
و پیمان دوستی را شکسته است
و من همچنان عاشقانه ی پرستم و صادقانه می خوانم او را ...
و عشق را با نام تو سوگند داده ام
تا دستگیر تمام لحظه هایی شود
که گمان می کنم تنها مانده ام.
همیشه برایم عاشقانه ای محضی
که داشتنت را ، هزاران بار ، آرزومندم.
سوگند می خورم که شبی را شبیه باد
اشعار چند ساله ی خود را دهم به باد
اسطوره ای جدید نه مردان کوه و دشت
فرهاد تازه وارد و مجنون با سواد
نه تیشه ای نه کاسه ی خالی فقط غزل
از بین سیل غصه دلم را نجات داد
می گویمت سلام و خداحافظم رسید !!!
اردیبهشت ـ بارش بی وقفه ی تضاد
ای شاعر تممامی ابیات من بیا
این سرنوشت.این تو و دل.هر چه باد باد
سوگند به هرچه رند و یار است
بر شانه ی ما هزار بار است
چون بابک و سنباد و کاوه
در چهره ی ما سرخی نار است
سوگند به پیر می فروشان
کاین رسم توان بریده از جان
در جام فلک شرر بیفشان
تا مغز خدا شود خروشان
ای ننگ به طاقت زمانه
نفرین به وقاحت زمانه
تا دور شود درد شبانه
برخیز و بده می مغانه
جادوگر حقه باز تاریخ
در خواب زمان طلسم خوانده !
بیداری من نوید این است
چیزی به طلوع ما نمانده .
تهیه کننده: توپ تاپ