عکس نوشته در مورد خنده تلخ + شعر (2)
احتمالا در شبکه های اجتماعی ، و یا از زبان برخی از اطرافیان واژه ای به اسم خنده ی تلخ را شنیده باشید ، یک حرکت و یک رفتار مصنوعی که سعی داریم به طرف مقابل برسانیم حالمان خوب است ! در این مطلب از سایت نیز عکس نوشته و دلنوشته هایی زیبا و جدید را با موضوع خنده های تلخ شاهد هستید....
از خنده تلخ من ای نقاش تصویری بکش
من را کنار فاطمه با قفل و زنجیری بکش
حبسم بکن در یک اتاقی که نباشد جز خدا
نیمی ز عمرم را سکوت تیغ گلوگیری بکش
گاهی به هنگام دعاوقتی که از خود بی خودم
آرام و آهسته بیا از پای من تیری بکش
من مانده ام با لشگری بی وقفه و بی انتها
جهل عرب را زهر کن بر تیغ شمشیری بکش
از خنده تلخ رخ من لحظه ای غافل مشو
دنیای بی فاطمه را دنیای دلگیری بکش
وَه چه زيبا بُود ،خنده تلخ لاله
در پي اشك شود، ميوه خنده ناله
كي رسد در ره جانان كنون آلاله
تيره گشته دل و نيست راه چاره
بي گمان در دل او عشق شده اِماله
ديگر اثر جاذبه نيست،نقطه نه،يك هاله
مگر آن روز ك صبحي پر از يك واله
يادم آمد ك رسيد زمان آن هر ساله
كودكي از سر شوق بِزد فقط يك شيله
چيد و بُرد در قفسي تنگ بران نقاله
پا به رويش بنهاد كرد اندر چاله
قلب او خاك كِ شد آلتي از قتاله
پشت این پرچینها
به جز از خالی عمر
هیچ نبود
راستی رهگذر
از خالیها چه خبر؟
پشت این خنده تلخ
پشت این واژه ناب
چهره مرد غریبی پنهان است
که سراسر، همه عمر،
غوطه در حسرت و تشویش زده است!
غوطه در خشکی بیآب و علف،
با لبی خشکتر از خشکی آب،
غوطه در حسرت خواب!
پشت این پرچینها
ساز و برگی نیست
رنگ و رویی نیست،
پر ز خالی شده عمر،
سمت و سویی هم نیست!
جاده سرد عبور در دل سنگی زمان
نم نم بارش برف است و سکوت شب تار
خنده تلخ دل و زمزمه ی سرکش باد
چهره ی ناز تو و بیدلی قلب بهار
حسرت آینه و دیدن روی گل ماه
که تو باشی همان ماه که بد برده قرار
گریه ی مست توعصیان گر تصویر جنون
آتش عشق توویرانگر هر کوی وکنار
پشت هم خاطره ی بوسه ی آتیشی تو
پشت هم صدای فریاد تنی در غم یار
ریزش برگ گلایه از فراق تو و من..
یه خزونی که به دل داده تمنای نگار
هیچ نیست این همه دلباختگی در پی عشق
پیش یک لحظه ی لمس تن نمناک شرار
توای اون مسافر شیشه ای شهر فرنگ
منم اون طلسم جادوی تو در کنج حصار
شب بود و نگاه سرد شب زدگان
و شلاق شوم گوسفندان
بر تن عريان گرگهاي بي گناه
شب بود و خنده تلخ مرغان مزرعه
بر جسد روباه دم سياه
شب بود و سکوت سرد مردگان
باز بر سر راه جغد بي پناه
شب بود وهجوم محکم تقدير
شب بود و سرباز مورچه اي گم کرده راه
می ترسم که از چشم تو دور شم
به این خنده تلخ مجبور شم
یه کاری بدم دست دنیا یه روز
یا آخر از این گریه ها کور شم
می ترسم که رحم و پناه تو رو
همین راه میعادگاه تو رو
که ماه عسل بهترین اسمشه
بدم ساده از دست، ماه تو رو
کجا می شه مثل تو پیدا کنم
کجا با کی اینطور می شه تا کنم
که از من، ساده بگیره منو
ولی بازم عشقش رو حاشا کنم
دارم آب می شم از این اشتباه
که هر لحظه می رم به سوی گناه
می آم سمت آغوش دریای تو
با دستای خالی و روی سیاه
تن تو لخ صورت پوشان نمایی از گوش واره های آویزان به سقف
خنده تلخ شکر دارد گناهت حوص معصیت جهل کفاره بر تن
باغ ما خانه اگر داشت ویلا بود شوق ما پارس اگر داشت واق بود
حال ما حوصله اگر داشت ماه بود
در خانه ما خط خط باران نرم تر
نم نم می بارد
دلم می خواد بدانم که چه می بارد
های اهلی خر دجال این کوچه شما ماه ندید شب تاریک خیانت
که این چنین سر به توی دارید
هر چه گقتم به تو گفتم نه دریچه خیالت خوش رویات
از خنده تلخ من ای نقاش تصویری بکش
من را کنار فاطمه با قفل و زنجیری بکش
حبسم بکن در یک اتاقی که نباشد جز خدا
نیمی ز عمرم را سکوت تیغ گلوگیری بکش
گاهی به هنگام دعاوقتی که از خود بی خودم
آرام و آهسته بیا از پای من تیری بکش
من مانده ام با لشگری بی وقفه و بی انتها
جهل عرب را زهر کن بر تیغ شمشیری بکش
از خنده تلخ رخ من لحظه ای غافل مشو
دنیای بی فاطمه را دنیای دلگیری بکش
ودر آن روز که خوآهد آمد
مانده ای روی به دیوار تماشا
و نه اما به افق کرده نگاه
به درون خود گرفتار
و به بیرون پر از خنده تلخ
چو نقابی شاد بر چهرهء غم
از خود و بی خود توئی: مانده در این کوره راه
باورت بود در آغاز چنین
که نباشد فردا خنده ای از جنس تلخ
تهیه کننده: توپ تاپ