شعر درباره شانس و اقبال
شعر در مورد شانس و اقبال در قالب شعر نو و یا قالب های شعری دیگر سروده شده است. شاعران بسیاری درباره شانس و اقبال اشعار با مفهموم و زیبایی سروده اند. هر یک از اشعار سروده شده مرتبط با شانس و اقبال می تواند دارای مضامین متفاوتی باشد.
می بینم از پنجره، یکی پشت دره
ای خدا کاری کن، که از اینجا نره
میگن شانس درو، یه بار می زنه
کسی که در زد، اون عشق منه
هی داشت اسممو، می زد صدا
می گفت که میرم، برام کن دعا
تو رو سپردم، به دست خدا
وقتش رسیده، تا کنیم وداع
درو باز کردم، برم دیدنش
آویزون بشم، از پیرنش
تصمیمم این بود، باهاش بمونم
نذارم بره، اگه بتونم
بگم که بمون، بری می میرم
از وجود تو، نفس می گیرم
داشتم می رفتم، از رو پله ها
گیج رفت سرم، خورد به میله ها
افتادم زمین، خونم شد چو رود
دیده ام سیاه، دنیام کبود
سرنوشت این طور، برام رقم خورد
نقشه هام پاشید، همش به هم خورد
میگن شانس یه بار، درو می زنه
اون که زد درو، شاید مرگمه
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بسیاری از اشعار سروده شده که با شانس و اقبال مرتبط می باشند در قالب شعر نو سروده شده اند. گاهی این اشعار از بدنشانسی و بد اقبالی سخن گفته اند.
اینم از شانس من عاشق و دیونت شدم
اینم از شانس من همسایه خونت شدم
اینم از شانس من که رفیقم تو شدی
اینم از شانس من که نصیبم تو شدی
اینم از شانس من که وجودم تو شدی
اینم از شانس من که نشونم تو شدی
اینم از شانس که بهارم تو شدی
اینم از شانس من که امیدم تو شدی
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
گاهی اشعار سروده شده مرتبط با شانس و اقبال با احساس نا امیدی و اندوه همراه است. در شعر زیبای زیر می توانید احساس درونی شاعر را به خوبی لمس کنید.
باز این دل گرفته گریم دست خودم نیست
آخه جز اشک منو هیچ فعلی نیست
یه عمری از عشق بی نصیبم ای خدا
آخه من چرا تا این حد غریبم ای خدا؟
کو خوبی کدوم مهر ما که چیزی ندیدیم
از این دنیای قندی فقط سختی کشیدیم
کدوم بخت کدوم شانس ما که شانسی نداریم
همش پشت سر هم، یه بدشانسی میاریم
ما که خون جگر خوردیم سوختیم وساختیم
به جرم زنده بودن همه هستی رو باختیم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شعر درباره شانس و اقبال
گر شود درگیر روزگار, روزت
مباز
که باری دیگری آید سویت سکه شانس
گر وا دهی در این ودایه
منفی باشد کارت وفکر
باز دهندت ز ثروت بکر
بزن بر خود یک تلنگر
بیدار شو از خواب بدبینی
دریچه ای باز کن زسوی آسمان مثبت
تا باز گردت سکی شانست
به تو بسته بند شانست
گر رها کنی افکارت سوی منفی
رود زکامت
سخت نگیر و قناعت پیشه کن
تا محتاجی ببار نیاری در روزگار
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شعر درباره شانس و اقبال را می توان از زیباترین اشعار سروده شده بشمار آورد که توسط شاعران هنرمند ایرانی به صورت اشعار کوتاه و بلند سروده شده است.
لطفا در این سفر به من هم سری بزن
پهلوی من نشین سخن از هر دری بزن
در زیر آن درخت که گهی ساز میزدی
جامی بنوش و قطعه زیباتری بزن
لطفا بیا و خاطره ای نو بیافرین
با اسم رمز خاطره شام واپسین
شامی که تو و من و ماهیان حوض
بی خود ز خود شدیم و زدیم سیم آخرین
لطفا دوباره زینت این کوی و خانه شو
نور و هوا و نغمه این آشیانه شو
سازی بزن که کام مرا تلخ ترکند
شیرین شام حادثه ای عاشقانه شو
لطفا نگو که توبه شکستن نمی شود
در را به روی همهمه بستن نمی شود
جز از طریق معبد و محراب و صومعه
از علقه های خاک گسستن نمی شود
لطفا بیا و پاسخ منفی به من مده
دیگر توان بی تونشستن سرآمده
من مستمند ناز تو در اوج رغبتم
این شانس آخراست که درب مرا زده
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شعر درباره شانس و اقبال
عزیزی نازنینی مهربانی
نباشی پیش من میمیرم آنی
اگر یک لحظه از من دور گردی
شوم پیر و فنا گردد جوانی
بمان پس پیش ما ای نور دیده
بمان اینجا بمان تا میتوانی
شراب چشم تو از بس که گیراست
نیاید دست با انگور شانی
اگر چشمان مست خود ببندی
نماند در من از مستی نشانی
بیا تا زندگانی را بسازیم
کنون تاهست شوری و توانی
پشیمانی ندارد سود جانا
مبادا شانس را از در برانی
جوانی را گرامی دار ای گل
تو را تا فرصتی هست و زمانی
غنیمت دان تو مهدی هر دمی را
چه خواهد شد دم دیگر چه دانی؟!
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شعر درباره شانس و اقبال
شانس و اقبالت دمی بالا اگر باشد کمی
می برد تا آسمان، اعلا اگر باشد کمی
آبرویِ هر کسی را پول حالا می خرد
هر کجا رسوا تر از رسوا اگر باشد کمی
زر پرستی رسم آدم های این دنیا شده
تا کمر خم می شود هرجا اگر باشد کمی
تن شرافت دارد اما این زمان بی پول نه
فقر هرجا می کند تنها، اگر باشد کمی
عر عر خر می شود آواز تویِ این زمان
بی تامل، صاحبش دارا اگر باشد کمی
سرگشته
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
بسیاری از شاعران جوان ایرانی اشعاری در قالب شعر نو در ارتباط با شانس و اقبال سروده اند.
شانس با ما بود
که شیطان از پیشم گذشت
تا بتوانم مهرت را بیشتر حس کنم
تو که در عمق دلم آشیانه داری
بتوانم بیشتر بویت کنم
چقدر عاشقانه...
تو مگر چه نیرویی داری؟
که من همچون دیوانه ای
در برت حیرانم
و تورا در گلخانه دلم
پرورش می دهم
شانس با ما بود
که چشمانت افسانه ما شد
چقدر شاعرانه ...
که من با گیسوی محبتت
رشته های دلم را می بافم
و با زنجیر عشقت
بند بند نفرت را می شکافم
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شعر درباره شانس و اقبال
در میان بوسه های هوس بار
یک عشق زود گذر فرو ریختم
چشمان خواهشم کور شد
اضطرابم قد کشید
و رنگدانه های ترس
گیسوان سیاهم را سپید کرد
چه شد مرا !
چه شده مرا!
که دیگر نوازش پر گداز تو
به خوابم نمی برد
و ریتم کلام تو
مرا به رقص واژه ها فرا نمی خواند
چه کسی دفترچه شانس مرا
از کتابخانه تقدیر
ربوده است ؟
* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
شعر درباره شانس و اقبال از جمله اشعار پر مفهومی می باشد که سروده های زیادی را در مورد آن می توان مشاهده نمود. این مجموعه اشعار در قالب های زیبا بیان کننده شانس و اقبال و نقش آن در زندگی می باشند. سروده های متفاوت از شاعران مختلف به صورت اشعار کوتاه و بلند ارائه می گردند.
گردآورنده : توپ تاپ