شعر درباره صحن گوهرشاد

شعر درباره صحن گوهر شاد نشان از توصیف زیبایی و فضای عرفانی این مکان دارد. این شعر را با مفهومی زیبا و بیانی خاص می توان از شاعران مختلف مشاهده نمود که در قالب شعر نو نیز سروده شده اند و می توانند مفهومی عمیق و خاص را به خواننده منتقل کنند.

شعر درباره صحن گوهر شاد با مضمونی عارفانه سروده می شود که قالب های شعری متفاوتی را در بر می گیرد. مجموعه اشعار سروده شده در ارتباط با صحن گوهرشاد در ردیف اشعار مذهبی قرار می گیرند. اشعار سروده شده در این زمینه از احساسات عمیق و اعتقادات مذهبی شاعران خوش ذوق و قریحه سرچشمه می گیرد.


شعر درباره صحن گوهرشاد

مرغ دل خود را سر بام تو نشاندیم
یعنی که فقط پای تو و عشق تو ماندیم

اوقات خوش آن بود که در صحن گوهرشاد

ما چند پیاله ز خمت جامعه خواندیم

دل گشت خوش از ذکر ارادت به ائمه

جز مهر علی هرچه به دل بود تکاندیم

باقی همه بی حاصلی و بوالهوسی بود

وقتی که به دور از حرم تو گذراندیم

ای شاه منم سائل بی چاره بی چیز

صد شکر به ایوان طلاییت کشاندیم

سرمست شد این دیده و سیراب شد از بس

در دور و بر صحن شما چشم چراندیم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اشعار سروده شده در ارتباط با صحن گوهرشاد در ادبیات ما جایگاهی ویژه دارد. شعر زیبای زیر دارای مفعوم عمیقی است و هر خواننده ای را تحت تاثیر قرار می دهد.

مردم! خودم دیدم، شبی در صحن گوهرشاد
یک اتفاق شاعرانه اتفاق افتاد
فریاد می زد کودکی: «آقا شفایم داد»
از دورها هم یک صدا از پنجره فولاد...
اینجاست آنجا که نمایشگاه اعجازست
شکر خدا همواره این دارالشفا باز است
در بین این دستان لبریز از تهی دستی
فرقی ندارد گوئیا عزت و یا پستی
دیدم یتیمی را که گفت از روی سرمستی:
«می دانم آقا! که خودت بابای من هستی»
خاموش می شد اندک اندک سوز نجوایش
خوابید آن شب را به روی پای بابایش...
باور کنید آوردن او در سخن سخت است
پرواز روح خسته از زندان تن سخت است
گفتن از او – آری – برای شعر من سخت است
شاعر شدن آسان ولی دعبل شدن سخت است
هرگز ندارم در سرم فکر عبایت را
بر من بزن یک لحظه لبخند رضایت را
از دوری گلدسته های مرقدت مُردم
در صحن گل کردم ولی در شهر پژمردم
یکبار درصحنت غذای حضرتی خوردم
یک عمر مضمون های خود را از حرم بردم
تنها همین شعر است مال من منال من
این شعر مال تو کبوترهات مال من
خاکم ولی الحمدلله خاک پای تو
یا نه، غبار گنبد و صحن و سرای تو
این بیت نذر مادرت، این هم برای تو
اصلا تمام شعرهای من فدای تو
روزی برای مادرت هم شعر می خوانم
فردا به دادم میرسد این شعر، می دانم

ما را ز در خانه خود دور می سازید

ای شاه ببین حاجت خود را نستاندیم

دل ها گره بر پنجره فولاد تو کردیم

اما خودمان روی سیاهیم و نماندیم

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *
در ارتباط با صحن گوهرشاد اشعار بسیار زیبایی در قالب شعر نو، سنتی و غیره سروده شده است. بسیاری از این اشعار از عشق به صحن گوهرشاد را همراه با احساسی عمیق و درونی توصیف کرده اند.

دلم دوباره هوای تو را به سر دارد

هوای گنبدتان را دم سحر دارد

دلم دوباره کنار تو گریه می خواهد

که گریه بر در باب الجواد اثر دارد

کنار پنجره فولاد تو کسی می گفت

که قبل گفتن حاجت خودش خبر دارد

مگر چه می شود آقا که زائرت باشم؟

که طعم آن حرم مزه دگر دارد...

بیا و دست مرا از کرامتت پر کن..

بیا و این بد رو سیاه را حر کن

مرا نگاه شما باز انتخابم کرد

گناه بودم و خاک حرم ثوابم کرد

نسیم صحن گوهرشاد بر رخم خورد و

جنون عشق تو آقا مرا جوابم کرد

همینکه نام تو را گفتم این دلم لرزید

پیاله بودم و نام شما شرابم کرد

به زیر پای تو بوده سرم خدا را شکر

ببین که کام تو آقا مرا گلابم کرد

کنار تو به خدا می توان خدا را دید

ز سایه ی حرمت، مره و صفا را دید

به احترام تو نازم که محترم هستی

امام مردم ایران یل کرم هستی

همیشه و همه جا فوق انتظاری تو

همیشه و همه جا سایه ی سرم هستی

اگر که صحن و سرایت نبود می مردیم

برای مردم این خاک مغتنم هستی

دوباره روضه بخوان تا که جان بگیرم من

تو سینه سوخته ی صاحب علم هستی

قسم به کعبه که عینا خود مطافی تو

غریب آل علی، عین و شین و قافی تو

تمام حاجت من این که سائلت باشم

خدا کند بشود تا که دعبلت باشم

کبوترم نشدم تا کبوترت گردم

کبوتر حرم و جلد منزلت باشم

کرامتت که به دریا شده شبیه آقا

چه می شود که کمی خاک ساحلت باشم؟

نشسته چشم ترم در مسیر نیشابور

به این امید که گردی به محملت باشم

دلم میان همه زائران تو گم شد

مرید حضرت سلطان..امام هشتم شد

نسیم ماه محرم وزیده آقاجان

دوباره وقع گریه رسیده آقاجان

برای غصه ی جدت چه کار باید کرد؟

بگو بمیر برایش...به دیده آقاجان

خدا کند بشود نوکری این نوکر

قبول مادر قامت خمیده آقاجان

شما برای فرج لااقل دعایی کن

که یاس حضرت زهرا تکیده آقاجان

میان شعر شما حرف کربلا شد باز

نوشتن از تن ارباب و بوریا شد باز

زدن به سینه ز غم با من و نوا با تو

دوباره شور عزا با من و دعا با تو

نوشتن از حرم و داغ خیمه ها با من

گریز روضه ی کوچه به کربلا با تو

نوشتن از سر و دستی که شد قلم با من

زدن به سینه و خواندن ز خیمه ها با تو

زبان گرفتن و هق هق ز عمق دل با من

نفس نفس زدن و گریه بی صدا با تو

خراب زیر گلو و لب امامی تو

شکسته بال و پر آتش خیامی تو

تمام غصه ی تو غصه های عاشوراست

دلیل گریه نو ماجرای عاشوراست

به خاک حجره اگر سر گذاشتی آقا

فقط برای حسین و برای عاشوراست

بگو برای چه آخر به آب لب نزدی؟

یقین که علت آن تشنه های عاشوراست

مدافعان حرم را خودت دعاگو باش

که این صدا به خدا هم نوای عاشوراست

مرا به سمت حرم پر بده...صدایم کن

اسیر خانه خود کن...مرا رهایم کن

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

اشعار مذهبی سروده شده در ارتباط با صحن گوهرشاد و امام رضا از زیباترین و دلنشین ترین اشعار در ادبیات فارسی می باشد.

این بارگاه کیست کز عرش برتر است

وز نور گنبدش همه عالم منور است

وز شرم شمس پای زرش کعبتین شمس

در تخته نرد چرخ چهارم به شش در است

وز انعکاس صورت گل آتشین او

بر سنگ جای لغزش پای سمندر است

نعمان خجل ز طرح اساس خور نق‌اش

کسری شکسته دل بی‌طاق مکسر است

بهر نگهبانی کفش مسافران

بر درگهش هزار چو خاقان و قیصر است

این بارگاه قافله سالار اولیاست

این خوابگاه نور دو چشم پیمبر است

این جای حضرتی است که از شرق تا به غرب

وز قاف تا به قاف جهان سایه گستر است

این روضه رضاست که فرزند «کاظم» است

سیراب نوگلی ز گلستان «جعفر» است

سرو سهی ز گلشن سلطان انبیاست

نو باوه حدیقه «زهرا» و «حیدر» است

مرغ خرد به کاخ کمالش نمی‌پرد

بر کعبه کی مجال عبور کبوتر است

تا همچو جان زمین تن پاکش به بر گرفت

او را هزار فخر بر این چرخ اخضر است

بر اهل ظاهر آنچه ز اسرار باطن است

زگوشه ضمیر مصفاش مضمر است

خورشید کسب نور کند از جمال او

آری جزا موافق احسان مقرر است

برگرد حاجیا به سوی مشهدش روان

کاین جا توقفی نه چو صد حج اکبر است

بی طی ظلمت آب خضر نوش بر درش

کاین دولتی است رشک روان سکندر است

بتوان شنید بوی محمد(ص) زتربتش

مشتق بلی دلیل به معنی مصدر است

از موج فتنه خرد شدی کشتی زمین

گرنه او راز سلسله آل لنگر است

زوار بر حریم وی آهسته پا نهید

کز خیل قدسیان مفرشش ز شهپر است

غلمان خلد کاکل خود دسته بسته‌اند

پیوسته کارشان همه جاروب این در است

شاها ستایش تو به عقل و زبان من

کی می‌توان که وصف تو از عقل برتر است؟

اوصاف چون تو پادشهی از من گدا

صیقل زدن به آیینه مهر انور است

* * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * * *

تهیه کننده : توپ تاپ

مطالب مرتبط...

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...