عکس نوشته آزرده دل از کوی تو رفتیم برای پروفایل
آزرده دل از کوی تو رفتیم و نگفتی کی بود ،آلبوم عکس نوشته های زیبا این مطلب از توپ تاپ اختصاص دارد با موضوع آزرده کردن دیگران ، در ادامه برای دانلود تصاویر همراه باشید...
اگر آزرده مرا میخواهی
بهترین روز همین امروز است
دل که افتاده به پایم به سکوت
همچو ماهی که ز تنُگ افتاده ...
میزند... پر پر خاموش وغمین در کف خاک !!!
قلب ماهی وش من!!!
((زندگی گربه وحشی وسیاه ))
منتظر بود چنین روزی را !!!
آب شفاف که بود ؛؛تک امید ماهی؛؛
عاقبت از ؛؛نگهش ؛؛ جاری شد !!!
قطره در قطره اشک !!!
تنُگ خالی به چه خواهد ارزید
ماهی دل به زمین افتاده ست....
ودگر؛؛ آب حیات؛؛
تنُگ خالی ست فقط!!!
آب جاری شده بر روی زمین !!!!
دگر این پایان است
بر امیدی که به هر قطره اشک
از نگاهش افتاد!!!
قلب ماهی وش من ،
می زند پر پر خاموش وغمین ،در کف خاک!!!
قلب آزرده ء من هم گوئی
زندگانی ز نگاهش آفتاد
زندگانی زنگاهش افتاد!!!!
دل آزرده ء من....قلب آزرده ء من!!!!
مـ ـن دل آزرده ز ایــام وصــال آمـــده ام
بــره بــودم ، بــبر از جـنگ وجـدال آمـده ام
هـ ـرگز ایــن زخــم دلــم را نتـوانـی دیـدن
بــوی آن گـل ز وجـودم نــتوان ، بـویــیـدن
د ل بــه دریـا زدم ایـنـجـا بـه دوا آمــده ام
بـی کـسم مـن بـی نـوایـم بـه نـوا آمــده ام
یـ اریـم کـن ، نـکـنـد حــال مــرا زار کـنــی
نـکـنـد زخــم دگــر بـر دل مـن یــار کـنـی
اگر آگه ز اخلاص من آزرده دل گردی |
ز بیدادی که بر من کرده باشی منفعل گردی |
|
مکن چون لاله چاکم در دل پرخون که میترسم |
در و داغ وفای خود به بینی و خجل گردی |
|
دلت روشنتر از آیینهی صبح است میخواهم |
که بر تحقیق مهرم یک نفس بر گرد دل گردی |
|
چو بیجرمی به تیغ بیدریغم میکنی بسمل |
چنان کن باری ای نامهربان کز من بحل گردی |
|
تو ای مرغ دل از پروانه خود کم نه و باید |
که تا جانباشدت بر گرد آن شمع چه گل گردی |
|
رقیبان چون گسستی از دلش سررشتهی مهرم |
الهی با نصیب از وصل آن پیمان گسل گردی |
|
اگر خواهی ز گرد غیر خالی کوی آن مه را |
به گردش محتشم چون باد باید متصل گردی |
بیدلی را بی سبب آزرده گیر |
خاکساری را به خاک اسپرده گیر |
|
خستهای از جور عشقت کشته دان |
والهای از عشق رویت مرده گیر |
|
گر چنین خواهی کشیدن تیغ غم |
جانم اندر تن چون خون افسرده گیر |
|
چند خواهی کرد ازین جور و ستم؟ |
بیدلی از غم به جان آزرده گیر |
|
بردهای، هوش دلم، اکنون مرا |
نیم جانی مانده وین هم برده گیر |
|
گر بخواهی کرد تیمار دلم |
از غم و تیمار جانم خرده گیر |
|
ور عراقی را تو ننوازی کنون |
عالمی از بهر او آزرده گیر |
خاطرم آزرده شد ازهجر رويت نازنين . . .
شدزغم آواره دل در جستجويت نازنين . . .
مجرم است اين دل به عشقت حكم او جاري كنم
مي كشم او را به غم بر دار مويت نازنين . .
زمین آزرده خاطر دلبرانی ناز می خواهد
میان صحن لرزان ناله ای آواز می خواهد
سخاوت پیشه بودی پیش از این ای مهد رویاندن
گمانم بذر مه رویان به دل اعجاز می خواهد
دگر این معجزه از این فراتر هیچ کی دیدی ؟
میان مردمان وحدت چنین دمساز می خواهد
بیا گل آبتین از آن تو، خشم از چه رو داری ؟
دگر کارت به گل خاتون نباشد ، باز می خواهد
زمین می لرزی اما لرزش دلهای عاشق را
ببین آری بسوی هم چنین پرواز می خواهد
کمی با ما مروت کن بگو دیگر چه می خواهی
محبت بی گسل شاید ، صفا جانباز می خواهد
به خوان این فراموشی نوشتی صلح ، می جنگی
طبیعت ، خواب خرگوشی ، کمی اغماز می خواهد
بزن شیپور آتش بس در این سرشاخیت با ما
دگر اینک به خاکم من نه بارانداز می خواهد
رحیقا درد بی درمان اگر دیدی سلام از ما
به درد دردمندان در نمازی ، راز می خواهد
خدایا داده ات را می ستایم
بجز شکرت نباشد بر زبانم
ز بهر آنچه تا حالم ندادی ؛
دمی خامُش نباشد این لبانم
بُوَد سِیلی ز اشک بی حسابم
بلندست تا به عَرشَت این فغانم
نباشد سوی دیده چون جوانی
نباشد بیش از این زور و توان
نگردد خواب آسوده میسر
که بس آزرده می باشد روانم
زمانی این دلم آسوده می خفت
ندانستم چطور سر شد زمانم
هنوزم بعد از این آلام بسیار
به سوی ِ موی ِ رویایم کشانم
از اندوه وُ ز درد وُ داغ دوری
من آتش نه! که خود آتش فشانم!
خداوندا تو خود دانی چه خواهم
بجز عشقم درین دوران نمانم !
منِ آزرده خبرازدلِ دلدار ندارم
چه کنم خسته شدم مَحرم اسرار ندارم
بیا کاری بکن حرفی بزن محرم دل باش
توبیا ارزش دل ارزش دیدارندارم؟؟
آزرده تن گذشتم
بی وقفه از حوالی مرداب های شب
با پلك های خسته نیاسوده یك نفس
با پای آبله
با دست پر امید
با كوله بار پر عطش عشق ماندگار
با نور خوش نشسته به لبهای اشتیاق
آری گذشتم و نگران ایستاده ام
درگاه بی كلید و كلونی به رو به رو
پوشیده از تلولؤ انوار بی دریغ
ماسیده بر حواشی آن تار عنكبوت
انگار بر گذار كسی وا نگشته بود
درگاه باستانی پوسیده تار و پود
جز باد كه از دریچه ی آنجا غریو كشان
گه گاه ،گذشته بود .
آزرده ازاین خاک و ازاین مسلک و کایشم
عمری است پریشان شده زخم پریشم
چون« مرغ گرفتار » کشم ناله و فریاد
من مرثیه گوی دل دیوانه خویشم
در کلبه ویران چه کنم غم شده مستی
شب آمدو این کلبه ویران« زده نیشم»
یخ بسته دلم رفته به صحرای پریشان
صحرای پریشان شده « کافر کایشم»
«ساحر» چه کند درچمن خشک نکو فام
درکم خردی در وطنم از همه بیشم
تهیه کننده: توپ تاپ