عکس نوشته عصبانی شدن برای پروفایل
حتی اگر از تو عصبانی باشد ، حتی اگر قهر باشد ، اگر دوستت داشته باشد ، نمی تواند از تو بی خبر بماند ... اگر غیر از این باشد ، بعید میدانم دوست داشتنی در کار باشد !! آلبوم عکس نوشته های این مطلب از توپ تاپ در مورد عصبانی بودن و عصبی شدن تهیه شده است ، برای دیدن و دانلود تصاویر در ادامه همراه باشید...
عصبانی شید بد اخلاقی کنید هر کاری دلتون میخواد بکنید ولی هیچ وقت کاری نکنید که آدم حس کنه اضافیه... چون اضافه بودن گندترین حس دنیاست... اگر جایی هم حس کردین اضافی اید او اونجا برید حتی اگر خونه خودتون باشه
***********************
صبر یعنی انتخاب می کنی درک کنی وقتی که باید عصبانی بشی
***********************
***********************
***********************
***********************
***********************
***********************
***********************
"عصبانی ِ من" مرا خطاب میکنی!!!
به جرم اینکه فلسفی تر به زندگی می نگرم؟
و عصبانی تر میشوم...
من از مردم این شهر بیزارم
و دلم عجیب "پر" است از طرز نگاهشان
و خوش بینی مفرط شان به زندگی...
من به دعوا با تو،
به صدای بلند خط و نشان کشیدنمان،
به گلایه هایم
و منت کشی های عاشقانه تو
و به آشتی هایی که عمرشان کوتاه تر از چند ساعت است
عادت کرده ام
من با "سکوت" این خانه است که بیگانه ام
دلم برای پاییزهای عاشقانه لک زده
پاییز این شهر "پر" از تنهایی ست
برگ درختهایش دیرتر میریزد و اگر هم بریزد،
صدای خِش خِش اش زیبا نیست
صدای کلاغ که همیشه میترسیدم از بدیمنی اش و نبود هرگز...
اینجا به گوش نمیرسد
اینجا پاییز بوی پاییز هم ندارد چه رسد به هوای عاشقی
اینجا دلم دیرتر تنگ "ات" می شود!؟
بارون دم صبح
خواب درختارو آشفته کرده
شاخه های بی برگشو تکون میده
و عصبانی یاد برگای ریخته شدش میفته
که نمیذاشتن بارون خیسش کنه
همین!
تا حسنی بر سر سفره اومد... شد عصبانی و یهو داد زد
وای ننه این سفره چرا بو می ده.....گالون نفتو کی رو سفره چیده؟
صد دفه گفتم که من از بوی نفت... بد می شه حالم توی کلّه ت نرفت؟
قربون اون بوی پیازت برم.... نفت نمی خوام ننه ، نازت برم
قربون اون اشکنه و دم پُخ ات.... من نبودم باز کی زده اون مخ ات؟
گفت ننه قربون شکلت بشم.... هرچی بگی منتت ام می کشم
تقصیر من نیس به خدا اون اومد..... انگا سر آورده و هی زنگ زد
دوتا گالون نفت آوُرد پشت در..... گفت بگیر و روی سفره ت ببر
سهم تو این ماه دوتا گالونه.... جــاش تو سفره وسط سالونه
هرچه که گفتم نمی خوام ورنداشت.... خودش اومد نفتارو اینجا گذاشت
گفت که مأمورم و معذور تو.... حالیمونه اوضاع ناجور تو
باشه ازامروز خیال تو تخت.... اومده رو بوم خونه ت مرغ بخت
اوضاع تو می شه دیگه توپ توپ... نفت ازامروز بخور جای سوپ
سفره تو خوشگل و رنگین می شه.... چیش نخوری وزن تو سنگین می شه
حرفاشو زد تندی توی کوچه رفت... موندم و این سفره و این پیت نفت
چون ننه این گفت حسن زارزد..... رفت جلو کلّه به دیوارزد
هیچی نمی خوام ننه جز اشکنه... نفت چیه ؟اشکنه عشق منه
دم پُخ تو بهتره از چاه نفت......صد درجه سرتره از چاه نفت
گفت به« جاوید» حسن این چنین... لوطی گری اوضاع مارو ببین
خوش بودیم و بوی پیازداغ ِمون ... قفل و کلون بود در باغ ِمون 1
اون اومد و حال ماها رو گرفت.... چسبیده بیخ خِرمون سفت ِسفت
اشکنه و بوی پیازداغ رفت.......شد گِل ِهم حالمون از بوی نفت
هنوز سایه ام به دنیا نیامده بود
که ازخانه بیرون زدم
اول قد کشیدن سایه
به خیابان رسیدم
استوانه عصبانی شده بود
که من ماندم
بعد از مدتی که بهار رسید
رد شدم هنوز اندر خم
شفافیت ابرو بلند چمنی دور مشکی
جلوی ماشین بودم که
به کنار شهید قندی رسیدم
از این میدان که بگذری به آفتاب می رسی
وقتی که نشستم
نگاهم این بار
به گوشواره استیل سه سوراخ یک پارچه افتاده بود
ولی افکارم او را می جویید
آلبالوی سیاه نگاهم را درید
وای به ایست
تا که به غقب برگردی
زمستان شده بود
پاییز و تابستان
بهار رفت
حالا یک فصل دیگرباید بروم
تا به معصومیت این دل برسم .
از من روی برنگردان
به من اخم نکن
ابرو گره مزن
چشم خیره نرو
بر سرم فریاد نزن
عصبانی نشو
زیرا من
گرچه آنی که میخواهی نیستم
سزاوار این نیز نیستم
صبح است مونترال
هوا چه گرم است
می شود نیمرو پخت
خورشیدهم عصبانی است
از ما آدمها
اینجا کبوتران هم
حوصله پریدن ندارند
غاز های وحشی هم
امسال نیامدند
آه هوا گرم است
نفس های سگی را می شنوم
و نگاهش می کنم
ای مهربان تر از ما آدم ها
با تو چه کرده اند
قلاده را پاره کن
و آزاد باش
دیدی که عموی تو
گرگ چه کرد؟
آدم را ترساند و
آزادی را خرید
هرگز دیده ای عقابی در بند
پرواز کن قفس را بشکن
برو آنجا پشت آن دشت ها و کوه های بلند
سرزمینی است
که آفتاب هم
نمی سوزاند قلب آدم هایش را
کرکسی نیست
تا پرواز کند بر فراز لاشه ای
قفسی نیست
سگ ها آزادند
قناری ها می خوانند
چشمه ها زلالند
و مهتابش هم زیباست
باران می بارد...
بازار شتاب آدمها تعطیل است
مردم شهر، پشت شلوغی خیابان، عصبانی می شوند
درختان از نوازش باران می خندند
آسمان اشک می ریزد
زمین سیراب می گردد
کشاورزان دعا می کنند
کبوترها پنهان می شوند
و ...
و من به تو نگاه می کنم :
عصبانی، خنده کنان،اشک ریزان،
سیراب، دعا کنان
پنهان ....
با این همه صفت
هم زمان
جهان هستی را ورق می زنی ...
تهیه کننده: توپ تاپ