عکس نوشته تلنگر زدن برای پروفایل
اینکه در طول زندگانی بعضی از دوستان ، آشنایان و یا اطرافیان در مورد بعضی از رفتارها و یا اخلاق هایمان تلنگر بزنند ، احساس خوب و قابل قبولی هست و به نحوی در بعضی از مواقع تلنگر زدن و یا گوشزد کردن بعضی از نکات ضرورت پیدا میکند ، گالری عکس نوشته و متن های این مطلب از توپ تاپ با همین موضوع طراحی شده ، در ادامه همراه باشید.
زمان میگذرد بی هیچ اشاره
گر نجنبی مانی هیچ کاره
زخیال ،آینده را دنبال کرده اند
حال خود را بی گمان رها کرده اند
آینده خواهد آمد هر چه باشد
فردا از کار امروز تو باشد
امروز کاری بکن ای عزیز
تا نباشی فردا سر بزیر
آرام آرام می گذرد جوانی از تو
بی تلنگر و پرسیدن نشانی از تو
هان ، که نبازی جوانی
زیباست پرهیز کاری در جوانی
به ضرب آهنگ انگشتی به در ...
گاها ، تلنگر هم ...
می گویند ..!
مرا با واژه و پیغام کاری نیست ..؛
که شاعر مسلکی باید ..!
هر از گاهی که دل تنگ است و ...
هر سازی که می بینی ، بد آهنگ است و ...
بین آشنا و غیر هم ؛ جنگ است ...!
من ژولیده دل مست ...
به ضرب آهنگ انگشتی ...
صدای نیم بند یک تلنگر ...
"...شاد و مشتاقم ...!"
سكوت آمد
سكوت مبهمي كژدار
تلنگر زد به فريادم
هيم زد بانگ داد اي مطرب مطرود
هوس تا كي ؟
چرا سرپنجه هاي آتشينت را كه تا ديروز
ميان رقص در اشعار نامحرم
كنار بستر نتهاي پوشالي
براي بوسه بر ساز مخالف عشوه مي آمد
براي توبه نزد من نمي آري؟
سكوت آمد
سكوت اينگونه با من گفت
سكوت اما پس از رفتن
به من فهماند
كه بايد گاه دستي به نوشتن هم برقصانم
نسیمی می وزدو تلنگر ان چشمان همیشه منتظر مرا به دنبال خود می برد به یقین میدانم دوباره زنده میشوم در نگاهی تازه با تبسمی ساده در نگاهی که به اهنگ نفسهای شکسته ام جانی دوباره بخشد کوچ می کنم از خویشتن خویش می ستایم جنون لبریز از شوق را در ایینه خیال می گریزم بی درنگ از حلقه زمان ارمغانم بیداری خویش است و انتظارم پایان تردید و ارزویم ارمیدن به نیکی....
تلنگر
اینهمه سخت نگیر...!
مثل یک تخم مرغ میان دستانت
نمیشکنم!
یک تلنگر به قلبم
برای شکستن , کفایت میکند!
من تلنگر دردهای توام
مرا چون مرحمی به درز زخم های تن ات بنشان
مداوا که شدی
دیگر احساسم نخواهی کرد
و با آن تلنگر که به خود آمده ام
متحیر از آنم ، ز چه دیر آمده ام
و تصمیم گرفتم ، که دگر
منی در کار نباشد
هر چه باشد او باشد
برای نفسانیت نیز مجلس ختم گرفتم
من از شنیده ها
دیده ها از طبیعت از زمین
از آسمان درس گرفتم
من دگر من نیستم
جزئی از او شده ام
منیت به جهنم به درک واصل شد
تا که حب او به دل واصل شد
من دگر من نیستم ، جزئی از او شده ام
گاهی یک تلنگر کافیست...
یادت باید اگر چشمت به این دست نوشته افتاد نامت را انسانی با هوش بگذار...
دیروز قلبم را با خیانتت شکستی...
امروز با تلنگر هایت کمرم را میشکنی... فردا
هم بگو حرف هایت دروغ بود...ادعا...
مرا هوشمندانه از پای بینداز...
اری به هدفت رسیدی اکنون آرام باش جایی برای شکستن پیدا کرده ای...دل من
روحم بسان پرنده ای است
که در آشیان تن خفته
وخبری از مرغان مهاجرندارد
که آشیانه شان در مسیرتندباد زندگی ویران شده...
تلنگری شاید بتواند روح خفته ام را بیدار سازد
نمی دانم ...
شاید «عشق» آن تلنگر باشد!
پاییز را باد،
برگریزان می شود
مرا، تلنگرِ نگاهت
انگارامشب
کسی درمن خسته است
بغضی ملتهب
کوه آتشفشان غم مرا
تهدید میکند...
یک تلنگر کافیست
تا خط گسل احساسات من
ازهم فرو پاشد
گاهی تنها یک جرقه
کافی است برای انفجار
یک کلمه تمام است
برای نابودی و باور نبود غیرقابل باورتو
آغازیست برای عظمت یک تباهی!
هی تو که به خانم قلبم تلنگر می زنی
رهگذری میدانم نشکن
بند زده است این چینی ترک خورده
تو هم میشکنی و می گذری
پس ، بگذر از من و از آن
که درد شکستن عادت کردنی نیست
هر بار سخت تر از قبل است
گردآورنده: توپ تاپ