عکس نوشته ذوق مرگ شدن برای پروفایل

ذوق مرگ : وقتی که حلقش تو دستته و خودش کنارت ، و دیگه از بیرون رفتن با هم استرس ندارین ! آلبوم عکس نوشته های عاشقانه ، خاص و زیبای این مطلب از توپ تاپ اختصاص دارد به موضوع ذوق مرگ شدن ، از متن ها و تصاویر این پست می توانید به عنوان عکس پروفایل استفاده بفرمایید ، در ادامه همراه باشید...


عکس نوشته ذوق مرگ شدن

ذوقِ دیدار تو ای دوست، چه حالی دارد..
خُرّم آنـکس که نشان ازتو و ، خالی دارد..
آن که هر دم به دلش ، وعده ی لیلا میداد ،
همچو مجنون ، از او حسرتِ شالی دارد..
مستی و بیخودیِ ما ، زِ خُمِ چشمانت ،
نه به آفاق نظیر و ، نه مثالی دارد..
همچو شمعی و ، مریدِ تو یکی پروانه ،
دلِ دیوانه یِ ما، شوقِ وصالی دارد..
خوش بیابد سَبَدِ ناز و نیازِ رُخِ دوست ،
آری اما به گمان ، میوه یِ کالی دارد..
دردِ دلها چه کند او که نداند ز چه رو ،
در یکی جلوه ی تو ، فرصتِ قالی دارد..
نهراسم ز مِی و ساغر و این رسوایی،
دل سرمست به کف، دُرّی و غالی دارد..
گر چه وامِق شوی اما ، نه خطا از عذرا ..
نیست پرواز عُذاری ، که نه بالی دارد.
شود اَر مست ، ازاین جامِ ختا ابراهیم،
اَندر اندیشه و در وَهم ، خیالی دارد

عکس نوشته تو ذوق زدن

كاش می دانستم
قدر یك قطره اشك
در نگاهت جا نیست
كاشكی می دیدم
آنچه را پیدا نیست
كاش می فهمیدم
گرچه در ظاهر از آواز كبوتر شادی
لیك این حس ظریف
در دلت پیدا نیست
كاشكی می خواندم
از نگاهت، دل بی ماه تو را
روز تاریكت را
شب خودخواه تو را
كاشكی چشمانم
ذوق دیدار
نداشت
و دلم وحشت از انكار نداشت
كاش بر كاغذ روحم خطی از عشق نبود
كاشكی عشق نبود

عکس نوشته بی ذوق

مادر عزیزتر از جان
کودکی بودم پر شور و نشاط
همچنان باز شکاری درباغ و تراب
ذوق مرگ دیدار
طلوع صبحدم
در کنار بلبلان سرخ دم
منتظر بودم رسد پری عشق
با کوله باری از سختی و درماندگی
بوسه ای بر گونه اش جاری کنم
خستگی هارا از وجودش دور کنم
مینشستم بر سنگ چین خانه منتظر
چشم می دوختم با امید و با امید کودکی
ناگهان نگارم را می دیدم با عشق و امید.
خسته بوداما لبخند بر لبهایش جاری بود
آری مادرم بود که می آمد با صد امید

عکس نوشته ذوق مرگ شدم

با نوای نم نم باران دلم سامان گرفت
ذوق مرگ دیدار
و هوای صحبت یاران گرفت
چونکه یاد آمد از آن عهد شباب و عاشقی
خاطرات کهنه آن عشق دیرین جان گرفت
دیدن آن چشم شوخ و روی چون ماه شما
از من شیدا به آنی کفر و هم ایمان گرفت
بعد از آن آتش که بر جانم زد آن عشق غریب
درد بی درمان دل دیگر کجا درمان گرفت
ای دریغا چون سرودی از جداپی نغمه ای
تو ندیدی بغض و آن اشکی که در چشمان گرفت
اینک اما هجر ما بین در سرای بی کسی
این فراق نامراد الحق عجب دامان گرفت
هیچ دانی از چه طه ؛ گشته مجنون روسفید
چون که عقل را هی زد و از عشق او فرمان گرفت

عکس نوشته و چه بی ذوق

چه توان گفت که این حادثه بی پایان است
چه توان کرد که این قافله سرگردان است
شوق گلسار بهار_ بت_ محبوب بشورد مرا
ذوق دیدار
وقار رخ معشوق بخروشد مرا
چاره بی چاره ، ز فرجام سفر
نا له بی نا له ، به انجام خطر
چه بگویم که هوا ابری و دل ها همه سنگ
از غم دوری دلبر ، دل_ سرگشته چه تنگ
خیمه ی میکده غافل زمستی و شرر
پهنه ی معرکه مایل به هستی وثمر
چه بنالم که وجودم بتو مبنا بدهد
چه سرایم که سرودم به تو معنا بدهد
رهروان عازم راهند به انجام ظفـر
کاروان شب به ره و خاتمه اش فجر وسّحر

عکس پروفایل ذوق مرگ شدم

تهیه کننده: توپ تاپ

مطالب مرتبط...

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...