عکس نوشته درباره رهگذر برای پروفایل
هر رهگذری محرم اسرار نگردد ، صحرای نمک زار چمن زار نگردد ،هر جا که رسیدی طرح رفاقت مکش ای دل ، هر بی سرو پا یار وفادار نگردد ،گالری عکس نوشته و شعر نوشته های زیبا ، خاص و عاشقانه را با موضوع رهگذر را در این بخش از توپ تاپ شاهد هستید که میتوانید به عنوان عکس پروفایل استفاده بفرمایید...
اینجا هنوز سر همین کوچه رهگذری
دلتنگ تکیه داده به سرو ِ تناوری
و دعا می کند زیرلب بازهم فرشته وار
از خواب کوچه های امروز بگذری
کاش می شد آمدنت را احتمال داد
اما نه ، تو مثل همیشه ها نامیسری
رهگذر با شاخه های خشکیده به دست
گم می شود در ازدحام غزل های دفتری
کوچه ، تو ، خاطره ها ... چند نقطه
بازهم شعر ناتمام و دلگیر ِ دیگری
صدای ِ کوچه می پیچد در ته ِ دنیا
قدم می زنم – خودم را – در خودم ... تنها
قدم می زنم – خیابان – خاطراتم ، او
و آن پنجره ی رو در رو ، دلم ... آنجا
شروع ِ من ، نقطه ، کاما ، چند تا دفتر
ورق هایی پر از شاید – اگر – اما
سلامش می کنم ، رد می شود از من
چرا او سنگ شد ، ناگهان ... سرما
و توفان موج شد ، بر شانه ام افتاد
و مردی گریه اش را ریخت در دریا
بزن کبریت بر آرزوها ، ای رهگذر !
بزن ، شاید ببینی – لحظه ای ... گرما
هوا ابری ، عبور سایه ها ، رهگذر
که یخ می بندد دستش – در شب ِ یلدا
اوهام عاشقانه ی یک رهگذر بود این
اوهام کهنه ای که به تکرار آمده است
هرشب ابتدای همین کوچه رهگذر با
اندیشه ی « چه می شود این بار ؟» آمده است
مرداد ِ سال جدید رسید و هنوز هم
رهگذر که در خودش پی انکار آمده است
شب فکر می کند پای خاطره ها یک نفر
با چادر نمازی گلدار آمده است
اي رهگذر تو در اين دنيا بمان و جاي من زندگي كن
عمري كه از من دريغ شد تو آن را آسوده سپري كن
من كه رفتم زير خاك پا گذاشتم به دنيايي تاريك و سرد
اي رهگذر من خود خواستم جداشم از مردمان بي غم و درد
رهگذر رفتیو بارون .....
بعد تو کوچه رو تر کرد
این نگاهِ منتظر رو .....
با عبورت خسته تر کرد
رهگذر رد شدی از من ......
پر شتاب و بی تامل
مونده دلغریب و رسوا.....
من ِ بی صبر و تحمل
رهگذر بعد عبورت ....
مثل ابرای بهارم
میشینم تنهای تنها .....
واسه بی کسیم میبارم
اگه یک شب تن سپردی .....
به تن خسته بارون
اگه هر لحظه شکستی ....
توی خلوت خیابون
یاد ِ من باش که همیشه .....
چشمم از یاد ِ تو خیسه
این همیشه مرد ِ تنها .....
داره از تو مینویسه
امیر کاخ ِ قلبم
از فراسوی خیالم آمدی
در گوشه ی دل خانه کردی
خیالم رهگذر هستی
و یا یک سالک ِ آشفته سر هستی
گمان کردم که منزل خواهی و
همواره در راه ِسفر هستی
که مهمان هستی
امّا زود گذر هستی
رهگذر از کنار زمزمه دشت میگذشت
پشتش هزار خاطره بر جای مانده بود
لیکن به پیش رو
شاید هزار منزل دیگر قرار داشت
در شرق وی هزار بیابان بینصیب
پرخار و بیشکیب
در غرب وی هزار نهیب گسسته بود!
اندر کنار برکه کوچک دمی نشست
از دود آتش سیگار مست شد
آن سوزش سینه غم وی را کمی زدود
وان جنبش پاهای پر از کینه و خراب
اندر سراب آب
چون داس سرکجی به کف کودکی غریب
آرام و خواب از دل آن برکه میدرود،
شب در خیال آمدن از پشت کوه بود
آنجا که خواب در نظر بیشه فقیر
از مردهرود واژه مردار خاطره
تاب حضور در نفس نور را نداشت!
انگار رهگذر هوس ضرب تیشه داش
چون ساقه خروش
در دفتر پر از شفق آسمان دشت.
بیهوش و بیفریب
از برکه دل برید
چشمش به سمت جاده دگر باره پر کشید.
سکوت
در گوش خواب آلوده جاده
فریاد می کشد,
ستاره ای
که باید همسفر رهگذر غریب کوچه باشد
سر به دامان ابرها می نهد
در این قفس
سکوت حکمفرماست
سکوتی بدون آرامش, خانه
بوی غربت می دهد
بوی جدایی, و من
هر لحظه در این ماتمکده
خودم را سر زنش می کنم.
تهیه کننده: توپ تاپ