گلچین شعرهای زیبا درباره دلتنگی برای عشق
شعر دلتنگی یک از انواع اشعار عاشقانه و زیبا در هنگام هجر یار و دلتنگی برای او می باشد. این اشعار که از زبان شاعران مشهور و استاد سخن نیز سروده شده اند در ادبیات ما دارای جایگاهی ویژه می باشند و هر خواننده ای را به خواندن تشویق می کنند.
شعر دلتنگی در قالب اشعار زیبایی سروده شده اند که می توان در بین آنها قالب شعرهای نو و یا غزلیات متعددی را مشاهده نمود. این اشعار بیانگر ذوق و قریحه شاعر خود و نشان دهنده دلتنگی های عمیق او هستند که برای هر فردی قابل درک و تصور می باشد. نمونه ای از این اشعار زیبای دلتنگی را با توصیف دل انگیز با هم می خوانیم.
شعر دلتنگی و دوری
کاش شاعر بودم
تا تو را شبیه می کردم به
باران،
باده،
بوسه
یا نقاش بودم
طرح می زدم
پرتره ات را به روی ساحل
چشمان را روی آیینه
گیسوانت را بر باد
با گل و گلاب قمصر
خطاط هم نیستم
شکسته بنویسم
نستعلیق قدمت را به وقت رفتن
یا نگار گر هم نیستم
که تذهیب بگیرم قاب تن ات را
جانم که تو باشی
ایکاش حداقل
عکاس بودم
تا پیش از آنکه
رخسار تو بر ماه بیافتد
سایه ات بر خورشید
نگاهت به دریای مرمر
پیراهنت بر نسیم مدیترانه
دامنت بر جنگل های ایران
نفست بر کویر مصر
بهترین تصویرها را خلق کنم
این روزها
از کار بیکار کرده ای مرا
از بس سوژه ات تکرار زندگی است
شعر دلتنگی برای دوست از شاعرانی چون فریدون مشیری که زیبایی وصف ناپذیری دارد.
آخر اي دوست نخواهي پرسيد
که دل از دوري رويت چه کشيد
سوخت در آتش و خاکستر شد
وعده هاي تو به دادش نرسيد
داغ ماتم شد و بر سينه نشست
اشک حسرت شد و بر خاک چکيد
آن همه عهد فراموشت شد
چشم من روشن روي تو سپيد
جان به لب آمده در ظلمت غم
کي به دادم رسي اي صبح اميد
آخر اين عشق مرا خواهد کشت
عاقبت داغ مرا خواهي ديد
دل پر درد فريدون مشکن
که خدا بر تو نخواهد بخشيد
شعر شعر دلتنگی مادر از مولانا
بی همگان به سر شود بیتو به سر نمیشود
داغ تو دارد این دلم جای دگر نمیشود
دیده عقل مست تو چرخه چرخ پست تو
گوش طرب به دست تو بیتو به سر نمیشود
جان ز تو جوش میکند دل ز تو نوش میکند
عقل خروش میکند بیتو به سر نمیشود
خمر من و خمار من باغ من و بهار من
خواب من و قرار من بیتو به سر نمیشود
جاه و جلال من تویی ملکت و مال من تویی
آب زلال من تویی بیتو به سر نمیشود
گاه سوی وفا روی گاه سوی جفا روی
آن منی کجا روی بیتو به سر نمیشود
دل بنهند برکنی توبه کنند بشکنی
این همه خود تو میکنی بیتو به سر نمیشود
بی تو اگر به سر شدی زیر جهان زبر شدی
باغ ارم سقر شدی بیتو به سر نمیشود
گر تو سری قدم شوم ور تو کفی علم شوم
ور بروی عدم شوم بیتو به سر نمیشود
خواب مرا ببستهای نقش مرا بشستهای
وز همهام گسستهای بیتو به سر نمیشود
گر تو نباشی یار من گشت خراب کار من
مونس و غمگسار من بیتو به سر نمیشود
بی تو نه زندگی خوشم بیتو نه مردگی خوشم
سر ز غم تو چون کشم بیتو به سر نمیشود
هر چه بگویم ای سند نیست جدا ز نیک و بد
هم تو بگو به لطف خود بیتو به سر نمیشود
و اما یک شعر زیبای دلتنگی برای همسر از حافظ که بسیار دل انگیز است
روز هجران و شب فرقت یار آخر شد
زدم این فال وگذشت اختر و کار آخر شد
آن همه ناز و تنعم که خزان میفرمود
عاقبت در قدم باغ بهار آخر شد
شکر ایزد که به اقبال کله گوشه گل
نخوت باد دی و شوکت خارآخر شد
صبح امید که شد معتکف پرده غیب
گو برون آی که کار شب تار آخر شد
بعد از این نور به آفاق دهم از دل خویش
که به خورشید رسیدیم و غبار آخر شد
آن پریشانی شب های دراز و غم دل
همه در سایه گیسوی نگار آخر شد
باورم نیست ز بدعهدی ایام هنوز
قصه غصه که در دولت یارآخر شد
ساقیا لطف نمودی قدحت پر می باد
که به تدبیر تو تشویش خمار آخر شد
در شمار ار چه نیاورد کسی حافظ را
شکر کان محنت بیرون ز شمار آخر شد
شعر دلتنگی معشوق در قالب دوبیتی
من حسرت دیدار تو دارم به که گویم
از بهر تو من ابر بهارم به که گویم
غیر از تو کسی را به خدا دوست ندارم
از نرگس چشم تو خمارم به که گویم
گردآورنده : توپ تاپ