شعر های زیبا درباره زیارت خانه خدا
شعر درباره خانه خدا یکی از عرفانی ترین و احساسی ترین اشعاری است که در ادبیات ما جایگاه ویژه ای دارد و بسیاری از شاعران شناخته شده ایرانی در این زمینه اشعاری دلنشین سروده اند. از بین شاعران معاصر دکتر قیصر امین پور از فرهیختگانی می باشد که برای خانه خدا شعری بلند بالا سروده است که در آن، مرغ خیال را به پرواز درآورده است. شعر درباره خانه خدا در قالب شعر نو نیز سروده های زیبایی دارد که می توانند مفهومی دلنشین را به خوانندگان منتقل کنند.
شعر درباره خانه خدا
پیش از این ها فکر می کردم خدا
خانه ای دارد میان ابرها
مثل قصر پادشاه قصه ها
خشتی از الماس و خشتی از طلا
پایه های برجش از عاج و بلور
بر سر تختی نشسته با غرور
ماه برق کوچکی از تاج او
هر ستاره پولکی از تاج او
اطلس پیراهن او آسمان
نقش روی دامن او کهکشان
هر چه می پرسیدم از خود؛ از خدا
از زمین، از آسمان، از ابرها
زود می گفتند این کار خداست
پرس و جو از کار او کاری خطاست
رعد و برق شب صدای خنده اش
سیل و طوفان، نعره توفنده اش
دکمه پیراهن او آفتاب
برق تیغ و خنجر او ماهتاب
هیچ کس از جای او آگاه نیست
هیچ کس را در حضورش راه نیست
پیش از این ها خاطرم دلگیر بود
از خدا در ذهنم این تصویر بود
آن خدا بی رحم بود و خشمگین
خانه اش در آسمان، دور از زمین
کج گشودی دست؛ سنگت می کند
کج نهادی پای؛ لنگت می کند
با همین قصه دلم مشغول بود
خوابهایم پر ز دیو و غول بود
نیت من در نماز و در دعا
ترس بود و وحشت از خشم خدا
هرچه می کردم همه از ترس بود
مثل از بر کردن یک درس بود
مثل تمرین حساب و هندسه
مثل تنبیه مدیر مدرسه
مثل صرف فعل ماضی سخت بود
مثل تکلیف ریاضی سخت بود
~~~~~✦✦✦~~~~~
ادامه این شعر به یک سفر می پردازد؛ سفری که شاعر در آن، خانه خدا را می بیند و آن را زیارت می کند:
زود پرسیدم پدر اینجا کجاست
گفت اینجا خانه خوب خداست
گفت اینجا می شود یک لحظه ماند
گوشه ای خلوت نمازی ساده خواند
با وضویی دست و رویی تازه کرد
با دل خود گفتگویی تازه کرد
گفتمش پس آن خدای خشمگین
خانه اش اینجاست؛ اینجا در زمین؟
گفت آری خانه او بی ریاست
فرش هایش از گلیم و بوریاست
مهربان و ساده و بی کینه است
مثل نوری در دل آئینه است
عادت او نیست خشم و دشمنی
نام او نور و نشانش روشنی
خشم، نامی از نشانی های اوست
حالتی از مهربانی های اوست
قهر او از آشتی، شیرین تر است
مثل قهر مهربان مادر است
دوستی را دوست، معنی می دهد
قهر هم با دوست معنی می دهد
تازه فهمیدم خدایم؛ این خداست
این خدای مهربان و آشناست
دوستی، از من به من نزدیک تر
از رگ گردن به من نزدیک تر
آن خدای پیش از این را باد برد
نام او را هم دلم از یاد برد
آن خدا مثل خیال و خواب بود
چون حبابی، نقش روی آب بود
می توانم بعد از این، با این خدا
دوست باشم؛ دوست، پاک و بی ریا
می توان با این خدا پرواز کرد
سفره دل را برایش باز کرد
می توان درباره گل حرف زد
صاف و ساده، مثل بلبل حرف زد
چکه چکه مثل باران راز گفت
با دو قطره، صد هزاران راز گفت
می توان با او صمیمی حرف زد
مثل یاران قدیمی حرف زد
می توان تصنیفی از پرواز خواند
با الفبای سکوت آواز خواند
می توان مثل علف ها حرف زد
با زبانی بی الفبا حرف زد
می توان درباره هر چیز گفت
می توان شعری خیال انگیز گفت
مثل این شعر روان و آشنا
پیش از اینها فکر می کردم خدا ... .
~~~~~✦✦✦~~~~~
مجموعه اشعار سروده شده در ارتباط با خانه خدا از عشق بی حد و مرز شاعر و احساسات درونی او سرچشمه می گیرد. شعر زیبای زیر آرزوی زیارت خانه خدا را با کلامی زیبا و دلنشین توصیف کرده است.
شعر درباره خانه خدا
ای قاضی حاجات به من مرتبتی کن
از میکده ات به بندگان مرحمتی کن
کردم به نگاهی و شدم مجذوب رحمت
چه کنم سهم ندارم من از آن خانه ی کعبت
شدم پروانه و هر شب به دور شمع گردان
شود آیا نصیب من زمین حج رحمان؟
به هر تصویر مکه من شدم صد بار خیره
که شاید قسمت فردای من باشد به جیره
هزاران مرتبه لبیک را من می شنیدم
هزاران حاجی و مکه نشین بارها دیدم
دلم پر زد به سوی خانه ات ای مهربان یار
بکن معجز از این بین و مرا هم نزد خود آر
هر آنکه دیده ام سویت قدم راند
بسان عاشقان آشفته تر خواند
که معشوق نهایی پس کجا و ما کیستیم؟
که عمری محو دل انباشته زیستیم؟
چه دانیم از که و از چه رمیدیم
ز هر لحظه به تیری در خمیدیم
همه لحظه به لحظه عمر ما بیهوده می سوخت
ولی بار گنه روی دلم اندوخت اندوخت
چنانکه سر به روی دل گشودم
به جز آشفتگی و تیرگی چیزی ندیدم
عروج خلوتم را باز کردم
دو صد راز و نیاز آغاز کردم
همان لحظه در آن آشفته حالی
شنیدم جمله ای با زمزمه: در چه خیالی؟
شگفتی در وجودم بند انداخت
که گویی یک سوار بر قلب می تاخت
بلی آن زمزمه در من اثر کرد
چو باران دیده را آغشته تر کرد
در آن کوته زمان قلبم صدا کرد
غبار حسرتم با عمق جان یاد خدا کرد
شدم من همسفر مرقوم آن لطف الهی
بدون آنکه من باشم ازین هدیه گواهی
روان گشتم بسوی مکه و شهر فضیله
که این قسمت نصیب من شد و گشتم پذیره
کنون صد شکر و صد سجده بساط هر شبم شد
که در بی خبری این سفر کعبه به من شد
~~~~~✦✦✦~~~~~
شعر درباره خانه خدا نگاه خیره شاعران به قدرتی بالاتر از همه است و این مدح و ستایش در قالب اشعار کوتاه و بلند سروده شده است.
ملکا ذکر تو گویم که تو پاکی و خدایی
نروم جز به همان ره که توام راه نمایی
همه درگاه تو جویم همه از فضل تو پویم
همه توحید تو گویم که به توحید سزایی
تو زن و جفت نداری تو خور و خفت نداری
احد بی زن و جفتی ملک کامروایی
نه نیازت به ولادت نه به فرزندت حاجت
تو جلیل الجبروتی تو نصیر الامرایی
تو حکیمی تو عظیمی تو کریمی تو رحیمی
تو نماینده فضلی تو سزاوار ثنایی
بری از رنج و گدازی بری از درد و نیازی
بری از بیم و امیدی بری از چون و چرایی
بری از خوردن و خفتن بری از شرک و شبیهی
بری از صورت و رنگی بری از عیب و خطایی
نتوان وصف تو گفتن که تو در فهم نگنجی
نتوان شبه تو گفتن که تو در وهم نیایی
نبد این خلق و تو بودی نبود خلق و تو باشی
نه بجنبی نه بگردی نه بکاهی نه فزایی
همه عزی و جلالی همه علمی و یقینی
همه نوری و سروری همه جودی و جزایی
همه غیبی تو بدانی همه عیبی تو بپوشی
همه بیشی تو بکاهی همه کمی تو فزایی
احد لیس کمثله صمد لیس له ضد
لمن الملک تو گویی که مر آن را تو سزایی
لب و دندان سنایی همه توحید تو گوید
مگر از آتش دوزخ بودش روی رهایی
تهیه کننده : توپ تاپ
خیلی عالی :)