برادرم دلتنگتم (عکس نوشته)

نوشته شده توسط مدیر · در۳۰ مرداد ۱۴۰۳ ساعت ۲۰:۳۲.

برادر خوبم دلتنگتم،مهربانم عزیزم،این روزها دلم تو را میخواهد،آلبوم عکس نوشته های جدید و زیبا طراحی شده در توپ تاپ با موضوع دلتنگی برای برادر،دانلود تصاویر متن دار زیبا و عاشقانه برای برادرم

درک عمق دلتنگی شما برای برادرتان برایم بسیار آسان است. فقدان یک برادر، به خصوص آنکه پیوندی عمیق با او داشته‌اید، می‌تواند بسیار دردناک باشد. برای ابراز احساساتتان، چند نمونه متن و عکس نوشته تهیه کرده ایم که می‌توانید از آن‌ ها استفاده کنید .

***********

داداش عزیزم، هنوز هم باور نمی‌کنم که دیگر نیستی. انگار همین دیروز بود که با هم می‌خندیدیم و برنامه می‌ریختیم. یادت همیشه در قلبم زنده است و هیچ‌وقت فراموشت نخواهم کرد.

***********

برادر مهربانم، کاش می‌شد زمان را به عقب برگردانم و دوباره آن لحظات شیرین را تجربه کنم. تو همیشه پناهگاه من بودی و حالا که نیستی، احساس تنهایی عجیبی دارم.

***********

یادته وقتی بچه بودیم، با هم زیر باران دویدیم و خیس شدیم؟ یا آن‌وقتی که با هم دوچرخه‌سواری می‌کردیم و زمین خوردیم؟ آن روزها چقدر خوشحال بودیم. کاش دوباره آن روزها برمی‌گشت.

***********

برادر عزیزم، یادت هست اولین باری که با هم به سینما رفتیم؟ آن فیلم کمدی چقدر ما را خنداند. دلم برای آن روزها خیلی تنگ شده است.

***********

خاطرات کودکی: به روزهای خوش کودکی و شیطنت‌هایتان با هم فکر کنید. بازی‌هایی که می‌کردید، شیطنت‌هایی که می‌کردید و حتی دعواهایی که می‌کردید، همگی می‌توانند سوژه‌ی خوبی برای نوشتن باشند.

***********

"داداش عزیزم، یادته اون روزی که با هم رفتیم پارک و تو سعی کردی از سرسره خیلی بلند سُر بخوری و پرت شدی زمین؟ اون روز کلی خندیدیم. حالا که بزرگ شدیم، خیلی کم با هم وقت می‌گذرونیم و دلم برای اون روزها خیلی تنگ شده. امیدوارم زودتر بتونیم با هم باشیم."

***********

"برادر مهربونم، تو همیشه تکیه‌گاه من بودی. یادمه وقتی توی مدرسه اذیتم می‌کردن، تو همیشه ازم دفاع می‌کردی. حالا که بزرگ شدم، می‌فهمم چقدر به تو مدیونم. دوست دارم همیشه سالم و سلامت باشی."

***********

"داداشی، تو بهترین برادر دنیایی. شوخ‌طبعی و مهربونیت همیشه باعث شده که به زندگی امیدوار باشم. هر جا که باشی، بدون که به یادتم و دوستت دارم."

----------------------------------------------

.بیاد...برادرم خاک کردم خاطراتت را تا ابد درون سینه ام نقش داغ رفتند بر پیشانی دلم تا ابد خواهد ماند...داداش مهربونم هفت سال از نبودنت برما گذشت؛ و سالهای متمادی دیگر هم خواهد گذشت ، اما نبودنت همیشه برایم داغ بزرگیست روحت همیشه برایم جاوید است.، پنجشنبه است، به یاد همه آنهاییکه بین ما نیستند، و هیچکس نمی‌تونه جاشون ‌رو...توی قلبمون پر کنه نثار روح...پدران و مادران آسمانی وهمه گذشتگانمان...بخوانیم ، فاتحة و ...صلوات

برادر جان، دلتنگت هستم، خیلی وقت است که تو را ندیده ام و چشم هایم به جمال تو روشن نشده. چقدر میخواهی مرا از دیدنت محروم کنی؟ چقدر میخواهی از من فاصله بگیری و دیگر سراغم را نگیری؟ آیا این همه فاصله و دوری کافی نیست؟ این همه ندیدنت کافی نیست؟ به خدا که صبرم سر آمده. تو برای من به مانند نفس کشیدن هستی و وجودت برای زنده ماندنم کافیست اما بودنت را دریغ میکنی و نمی گذاری طعم در کنارت بودن را بچشم. کاش به این فاصله ها پایان دهی و کاش من و تو دوباره در کنار هم قرار بگیریم.

برادر، روزهای کودکی مان را به یاد داری؟ همان روز هایی که همیشه با هم بودیم و لحظه ای از هم جدا نمی شدیم؟ به راستی چه شد که میان مان این همه فاصله افتاد؟ چه شد که تو از من دور شدی و دیگر سراغم را نگرفتی؟ مگر من همان خواهر/برادر عزیز دردانه ات نبودم؟ مگر من همان کسی بودم که تو هر لحظه و هر ثانیه از زندگی ات را میخواستی که با من سپری کنی؟ پس چه شد که به یک باره نظرت تغییر کرد؟ چه در وجود من دیدی که تو را از من دور کرد؟ کاش بدانی که دلتنگت هستم و دوباره میخواهم که روی ماه برادرم را ببینم.

برادرم تمام زندگی من است و اگر کسی بخواهد زندگی را از من بگیرد کافیست که برادرم را از من جدا کند. برادر، میان ما فاصله افتاده اما این فاصله به هیچ وجه برایم مهم نیست چرا که ذهن و روان من همیشه در کنار توست و من همیشه به تو فکر میکنم. برادر، حتی اگه من این سر کره خاکی و تو آن سر این کره باشی باز هم ذره ای نسبت به تو سرد و بی احساس نخواهم شد چرا که همیشه در قلبم هستی. برادر جان، با تمام اینها دلتنگت هستم و کاش میشد که یکدیگر را ببینیم و با هم ملاقات کنیم.

برادر جان، دلتنگت حضورت هستم، دلتنگ شوخی های برادرانه ات هستم، دلتنگ آن نصیحت هایی هستم که به من میکردی، بگو که کی به سراغم می آیی؟ بگو که کی سراغ برادرت/خواهرت را می گیری؟ او از دلتنگی تو نمی داند به کجا پناه ببرد. باور کن که هیچ چیز نمی تواند این دلتنگی را از بین برده یا ذره ای کاهش دهد. من با تمام وجودم به تو وابسته ام و تو را دوست دارم و از تو میخواهم که به این دلتنگی ها پایان دهی و کاری کنی که دوباره یکدیگر را ببینیم.

برادر، در کنارم هستی و اما انگار کیلومترها از تو فاصله دارم، رودرروی من قرار میگیری اما انگار که مرا نمیبینی و با هم در یک خانه هستیم اما انگار که با هم غریبه ترین هستیم. به من بگو که چه شده؟ باور کن که دلتنگ تمام آن روزهایی هستم که لبخند را به لبانت می دیدم، حال خوب را درونت احساس میکردم و متوجه این هم میشدم که مرا دوست داری و به من توجه میکنی. می خواهم که دوباره آن برادر سرحال همیشگی ام را داشته باشم اما تا نگویی چه شده هیچ از دستم بر نمی آید. کاش سخن بگویی و کاش از دردت بگویی، من بهترین غمخوارت خواهم شد. حتی اگر نتوانم کمکی کنم، شنونده تک تک حرف هایت خواهم بود.

برادر، دلتنگ هستم! باورت می شود؟ من و تو در یک خانه هستیم، سر یک سفره غذا میخوریم، حتی گاها در کنار هم می نشینیم و تلویزیون هم نگاه میکنیم اما گویی از هم دوریم، خیلی دور. نمی دانم خطایی از من سر زده یا مشکلی به وجود آمده اما کاش درد دلت را به من بگویی. باور کن که دلم برای تمام روزهایی که با هم میگفتیم و میخندیدیم تنگ شده، دلم برای ان نسخه قدیمی ات که به من توجه میکرد تنگ شده، کاش زودتر دردت را به من بگویی تا بدانم که چه شده چرا که این دلتنگی خیلی مرا عذاب می دهد.

عکس نوشته داداش عزیزم کجایی دلم برات تنگ شده

برادر، با این درد فراغی که به جانم انداختی چه کنم؟ بعضی ها با برادرشان قهر میکنند و دلشان برای او تنگ می شود اما امیدی دارند که او را دوباره ببینند و بعضی ها میان خود و برادرشان فاصله ای دور می اندازند اما با این حال امید به دیدنش دارند، حالا به من بگو که من چه امیدی داشته باشم؟ تو زیر خروارها خاک خفته ای و من فقط می توانم دلتنگ باشم، همین. هیچ کاری برای رفع دلتنگی هایم از دستم بر نمی آید. برادر، خیلی دلتنگت هستم، کاش حداقل به خوابم بیایی.

برادر، دلتنگ آن روزهایی هستم که تو زنده بودی و در کنار خانواده زندگی می کردی. آن روزها گویی خانواده غمی نداشت، ناراحتی نداشت، اندوهی نداشت و همیشه حالش خوب بود. بعد از اینکه تو رفتی تنها چیزی که برایمان ماند غم و ناراحتی بود. برادرف بعد از تو ما هیچ حال خوبی را تجربه نکردیم و همیشه در غم و ناراحتی به سر بردیم. بعد از تو در وجود همه ما دلتنگی بی نهایتی شکل گرفت که این دلتنگی هیچوقت وصالی نداشت! این دلتنگی برای تو بوده و هست، تویی که اکنون زیر خروارها خاک خفته ای.

برادرم، ستاره درخشان زندگی من، از وقتی رفتی، شب‌هایم تاریک شده است. یادت همیشه در ذهنم زنده است؛ آن روزهایی که با هم بازی می‌کردیم، شیطنت می‌کردیم و به آینده‌ای روشن امیدوار بودیم. دلتنگی‌ام برای تو هر روز بیشتر می‌شود.

برادر جان، دلتنگت هستم، می شود به خدا بگویی که مرا هم به پیش تو بیاورد؟ می شود به او بگویی که دیگر طاغتم سر آمده و می خواهم به جای برادر جانم بیایم؟ از این دنیا، از این آدمها و از این روزگار خسته شده ام. دیگر هیچ جز مرگ و دیدار تو نمیخواهم. می خواهم به آن دنیا بیایم و اول از همه تو را در آغوش بگیرم و آغوش برادرانه ات را بعد از مدت ها دوباره حس کنم. میخواهم با در آغوش گرفتن تو تمام دردها و دلتنگی هایی که در این دنیا به خاطر نبودنت چشیدم را فراموش کنم. برادر، اگر می شود به خدا بگو! من از این دنیا سیر خورده ام و دیگر هیچ چیزی از آن نمی تواند مرا شاد کند چرا که دلیل تمام شادی های من تو بودی که تو را هم خدا گرفت. خدایا، اگر به حرف برادرم گوش نمی دهی به حرف منی که قلبم شکسته و در فراق برادر هر روز درد میکشم گوش کن و مرا به پیش او ببر.