چرا ما دخترا احمقیم | توپ تاپ
عادتی اشتباه موضوعی غلط فرهنگی نادرست : چرا ما دخترا احمقیم شاید سوال عده ی زیادی از دختران جوان و یا نوجوان بر اثر این باور اشتباه در بسیاری از انجمن ها و یا شبکه های اجتماعی که بطور کلی درباره سادگی بیش از حد عده ای از دختران و یا احمق و خنگ بودن در پذیرش بعضی خواسته ها در موقعیت های مختلف پس در ادامه با این مطلب از توپ تاپ همراه باشید
شما به دختری پیشنهاد آشنایی می دهید و او امتناع می ورزد. شما حرف را کش می دهید. یک جمله و یک درخواست را با هزار بیان ظاهراً متفاوت و باطناً یکسان تکرار می کنید. جفنگ می گویید. خزعبل می سرایید. از هر دری سخنی به میان می آورید و بعد از دقایقی می بینید که دارید با هم آشنا می شوید!
پس چه شد؟! مگر این دختر از آشنایی با شما دوری نمی کرد؟! چرا حرفش با عملش یکی نیست؟! آیا دلش سوخته یا قضیه چیز دیگری است؟
شما اگر همان اول کار به دختری پیشنهاد رابطه ی ج/ن/س،ی بدهید، سرکوبتان می کند ولی اگر آهسته و پیوسته او را به اتاقی برده و آرامش کنید و چیزی نگویید، دوباره با آهستگی و پیوستگی می توانید به اعمال تابو دست بیازید! (توصیه ی پدرانه: این کار در بلندمدت به خودتان هم صدمات جدی می رساند. نکنید! ولی اگر کار از کار گذشته، ما بخیل نیستیم. نوش جانتان شده باشد!)
عده ای از دخترها هم که چشمشان روزگار خوش ندیده (به دلیل ناآگاهی و نادانی و تربیت تخمی)، عشق را در آغوش دیگران جست و جو می کنند! (عده ی دیگری هم برای این که انتقام تاریخی شان را از نسل مرد بگیرند و نیازهای عصبی شان را ارضاء کنند، پسران را تا لب ساحل کشانده و تشنه برمی گردانند!)
چرا و چگونه یک دختر می تواند تا این حد احمق باشد؟!
چرا بیشتر دخترهایی که می بینیم، آدم هایی تهی مغز، گله گشاد، بی هنر، ولنگار و نمایشی و غرق در رویا هستند؟! (البته پسرهای زیادی هم این گونه اند ولی بحث ما راجع به دخترهاست.)
این طور که من فهمیده ام، شخصیت کودک دخترها در ناخودآگاهشان نهفته و شخصیت والدشان در خودآگاهشان! شخصیت بالغشان هم که معیار و میزان درستی از قضاوت و منطق ندارد. چون از ابتدا این چیزها را آموزش ندیده اند. (پسرها هم همین طور!)
کمی تاریخ:
(هرکه نامُخت از گذشت روزگار نیز ناموزد ز هیچ آموزگار)
در جامعه ی کشاورزی که داشتن پسر به معنای داشتن نیروی کار انسانی و منبعی برای نان آوری در خانه بود، حُسن به حساب می آمد. داشتن دختر به معنای داشتن سربار و موجودی هزینه بر و بی فایده بود. آبروی خانواده در گرو سنّت هایی بود که باعث می شد از پرده ی غضروفی دختر محافظت شود. و این موجب می شد تا دختر در خانه تحت کنترل والدین همانند یک شیء بماند و محافظت شود و آکبند بماند تا به وقتش تحت مراسمی به نام ازدواج به عنوان یک کالای دست نخورده، معامله شود.
از ابتدا قدرت ابراز وجود دخترها را گرفته بودند و آن ها را ضعیفه بار آورده بودند. این دخترها اکثراً مادربزرگان نسل امروزند و مادری که خودش حرمت نفس نداشته و در محیطی بسته رشد کرده چگونه می توانسته استقلال و تفکر را به دخترش آموزش دهد؟! این است که این سلسله ادامه یافته و تا حدودی دلیل خنگی دخترهای امروزی را آشکار کرده. مابقی هرچه که هست، کوتاهی خود دخترهاست.
پرواضح است که در چنین ازدواج های کور و الکی و احمقانه که موضوع شناخت در آن اصلاً قابل تصور نبوده، زندگی زناشویی نکبت باری برای هر دو طرف رقم می خورده. مرد خیال می کرده که فقط زن او مصیبت است و به همین جهت به زنان دوم و سوم روی می آورده و درنهایت هم سرخورده می شده.
حالا زن اول به دلیل غیرقابل تحمل بودن، با بچه هایش رها شده! نان آور خانه هم که مرد بوده. زن فقط می توانسته سرویس جنسی به شوهرش دهد و کثافت بچه ها را تمییز کند. درآمدی نیست!
چنین موضوعی در جامعه بسیار شایع بوده. پدران دخترها که دیدند اوضاع چنین است، مهریه را ابداع کردند تا وسیله ی تعهد شوهران آینده ی دخترانشان باشد. تا اگر روزی شوهری زن و بچه اش را ول کرد، این مبلغ مهریه بتواند سرمایه ای برای گردش زندگی زن و فرزندان باشد. از این جا بود که ازدواج تبدیل به یک معامله شد.
و هرکجا که معامله باشد، پاکی و خلوص نیت نیست.
پس ازدواج تبدیل به یک شکنجه گاه شد. زن و مرد مجبور بودند یکدیگر را تحمل کنند.
مهریه در دنیای امروز:
امروزه زن ها توانسته اند آزادی های بیشتری کسب کنند و در اجتماع فعالیت کنند. شغل داشته باشند و همپای مردان به رقابت های تولیدی و اقتصادی بپردازند و روی پای خودشان بایستند.
این است که دختری که امروزه برای خودش ارزش قائل باشد، گول ظاهر نکبت بار جامعه را نمی خورد و نتیجه گیری های سیاه و سفید نمی کند و بازی درنمی آورد. اولاً سعی می کند جنس مرد را بشناسد، نیازهای خودش و دیگری را بداند. مسئولیت و تعهد ناشی از ازدواج سرش بشود. شغل داشته باشد تا نیازمند نباشد و روی عزت نفسش کار کند تا بتواند از حق خود دفاع کند.
وقتی که همه ی این ها مهیّا شد و آخرین یافته های علمی درباره ی عشق و زناشویی را خواند و فهمید، قبل از ازدواج، مهریه را کنار گذاشته و در عوض، حقوق برابر با مرد مطالبه می کند.
در دنیای امروز، دختری که مهریه می خواهد، مسئولیت پذیر نیست! می ترسد! نادان و ناتوان است و در بند گذشته است و یا این که می خواهد چماق و عشق را با هم داشته باشد!
بیایید خودمان را گول نزنیم. با واقعیّات که نمی شود شوخی کرد. جدی نگرفتن واقعیّات به قیمت عذاب کشیدن در بقیه ی عمرمان تمام می شود. زندگی کردن به حرف و نظر و خواسته ی مردم یعنی تسلیم سنّت و گذشتگان شدن و از دست دادن زندگی. زندگی کردن جسارت و آگاهی می خواهد.
این همه که می گویند "زندگی زیباست!"، زمانی صحیح است که از قید و بند گذشته رهیده باشیم. وگرنه زندگانی تبدیل به زنده مانی می شود.
باید با یادگیری تخصص و علم و مهارت، هرچه زودتر استقلال مالی کسب کنیم و از طرد شدن نترسیم تا بتوانیم آن گونه که خودمان دوست داریم و صلاح دیده ایم زندگی کنیم، نه آن گونه که پدر و مادرمان و اطرافیان خواسته اند. چنین کاری جسارت زیادی می طلبد و زندگی هم همیشه هدایای خوبی برای انسان های جسور دارد.
منبع:taraaj.blogfa.com
با حکم خدا نمیشود جنگید الکی زور نزنید خداوندی که مالک آسمانها و زمین است،قوانینی که برای اشرف مخلوقات گذاشته،همه اش روی حساب و کتاب خاصی است وهر حکمی که برای جنس مونث قرارداده فقط وفقط برای آسایش و ارامش خود اوست،،،،،،، ایام بکام ،،،،،،،