گسترش ضرب المثل باد آورده را باد میبرد
ضرب المثل «باد آورده را باد می برد» به این معناست که چیزی که به آسانی و بدون زحمت به دست بیاید، آسان هم از دست می رود. این ضرب المثل در مورد چیزهایی که بدون تلاش و کوشش به دست می آیند، کاربرد دارد.
گسترش ضرب المثل باد آورده را باد میبرد کوتاه
به عنوان مثال، اگر کسی در قرعه کشی برنده شود و به ناگهان به مقدار زیادی پول برسد، ممکن است این پول را به سرعت خرج کند و چیزی از آن برایش نماند. یا اگر کسی بدون تلاش و کوشش در مدرسه نمره بالایی بگیرد، ممکن است در آینده نتواند در برابر مشکلات و چالش ها دوام بیاورد.
این ضرب المثل در واقع به ما هشدار می دهد که به چیزهایی که به آسانی به دست می آیند، دل خوش نکنیم. چیزهایی که ارزشمند هستند، باید برای به دست آوردن آنها تلاش کرد.
در ادامه چند مثال دیگر از کاربرد این ضرب المثل آورده شده است:
اگر کسی بدون کار و تلاش به مقام و موقعیتی برسد، ممکن است به سرعت آن را از دست بدهد.
اگر کسی بدون زحمت و تلاش به موفقیتی برسد، ممکن است آن موفقیت را پایدار نگه ندارد.
اگر کسی بدون تلاش و کوشش به مال و ثروتی برسد، ممکن است آن مال و ثروت را از دست بدهد.
در مجموع، این ضرب المثل به ما می آموزد که برای به دست آوردن چیزهایی که ارزشمند هستند، باید تلاش کنیم و زحمت بکشیم. چیزهایی که به آسانی به دست می آیند، پایدار نیستند و ممکن است به سرعت از دست بروند.
داستان و گسترش ضرب المثل باد آورده را باد میبرد
در زمان های قدیم، در روستایی کوچک پسرکی فقیر زندگی می کرد که نامش «علی» بود. علی از صبح تا شب کار می کرد تا لقمه نانی برای خود و مادرش فراهم کند.
یک روز، علی در حال کار در مزرعه بود که ناگهان باد شدیدی وزید و سکه ای طلا را به هوا برد. علی سکه را گرفت و با خوشحالی به خانه رفت. او سکه را به مادرش نشان داد و گفت: «بالاخره یک روز خوش شانسی نصیب من شد.»
مادر علی از خوشحالی اشک شوق ریخت و گفت: «فرزندم، این سکه را برای آینده ات پس انداز کن.»
علی سکه را در یک جعبه گذاشت و آن را در گوشه ای از اتاق پنهان کرد. از آن روز به بعد، علی دیگر به کار کردن در مزرعه اهمیتی نمی داد. او تمام روز را به بازی و تفریح می پرداخت و پول سکه طلا را بیهوده خرج می کرد.
یک روز، علی به بازار رفت تا لباس جدید بخرد. او در بازار با مردی ثروتمند روبرو شد. مرد ثروتمند از علی پرسید: «پسر عزیز، این لباس ها را برای چه کسی می خری؟»
علی گفت: «برای خودم.»
مرد ثروتمند گفت: «پسر جان، این لباس ها خیلی گران هستند. تو پول خرید آنها را نداری.»
علی گفت: «من پول دارم. من یک سکه طلا دارم.»
مرد ثروتمند سکه طلا را از علی گرفت و گفت: «این سکه طلا تقلبی است.»
علی ناراحت شد و سکه را پس گرفت. او به خانه برگشت و ماجرا را برای مادرش تعریف کرد. مادر علی گفت: «فرزندم، من به تو گفتم که این سکه را پس انداز کنی. حالا ببین چه بلایی سرت آمد.»
علی از کار خود پشیمان شد و تصمیم گرفت که دیگر به کار کردن اهمیت دهد و پول خود را پس انداز کند.
این داستان به ما می آموزد که چیزهایی که به آسانی و رایگان به دست می آیند، به همان آسانی هم از دست می روند. بنابراین، باید برای به دست آوردن چیزهایی که ارزشمند هستند، تلاش کنیم.
مفهوم ضرب المثل به پایان آمد این دفتر حکایت همچنان باقیست
مفهوم ضرب المثل باز فیلش یاد هندوستان کرد