انشا در مورد یک روز فراموش نشدنی
انشا در مورد یک روز فراموش نشدنی : در بخش پایین ، چند نمونه انشا مختلف و زیبا با موضوع یک روز فراموش نشدنی ، با موضوعات متنوع و جذاب گردآوری شده است ، برای دیدن ادامه ، همراه بمانید.
یک روز فراموش نشدنی
هر کس در زندگی خود روزهای خوب و بدی را تجربه می کند. روزهای خوب را فراموش نمی کنیم و همیشه در ذهنمان می ماند. یکی از روزهای فراموش نشدنی زندگی من، روزی بود که برای اولین بار به کوه رفتم.
من از کودکی به کوه علاقه داشتم و همیشه آرزو داشتم که یک روز به کوه بروم. بالاخره در سن 14 سالگی این آرزوی من برآورده شد. با یکی از دوستانم به کوه رفتیم.
صبح زود از خانه بیرون زدیم و بعد از چند ساعت رانندگی به پای کوه رسیدیم. کوه خیلی زیبا بود و من از دیدن آن خیلی خوشحال شدم. کوهپیمایی را شروع کردیم و هر چه بالاتر می رفتیم، هوا خنک تر می شد.
بعد از چند ساعت کوهپیمایی، به بالای کوه رسیدیم. من از دیدن مناظر اطراف کوه شگفت زده شدم. همه جا سرسبز و زیبا بود. من از آن بالا به شهر زیر پایم نگاه کردم و احساس خیلی خوبی داشتم.
در بالای کوه، کمی استراحت کردیم و بعد شروع کردیم به برگشتن. کوهپیمایی برگشت خیلی سخت تر از کوهپیمایی رفت بود، اما من خسته نشدم. فقط می خواستم زودتر به پایین برسیم تا دوباره از مناظر زیبای کوه لذت ببریم.
بالاخره بعد از چند ساعت، به پایین کوه رسیدیم. من خیلی خسته بودم، اما خیلی هم خوشحال بودم. آن روز یکی از بهترین روزهای زندگی من بود. من همیشه آن روز را فراموش نمی کنم.
این روز برای من فراموش نشدنی بود، چون:
برای اولین بار به کوه رفته بودم.
از مناظر زیبای کوه لذت بردم.
با یکی از دوستانم بودم.
من از آن روز به بعد، کوهپیمایی را به یکی از تفریحات مورد علاقه ام تبدیل کردم. هر وقت فرصتی پیدا می کنم، به کوه می روم و از آن لذت می برم.
موضوع انشا یک روز فراموش نشدنی
یک روز فراموش نشدنی
همیشه روزهای مدرسه برای من یادآور خاطرات خوب و شیرینی است. اما یکی از این روزهایی که هیچ وقت فراموش نمی کنم ، روز اردوی مدرسه بود. آن روز روزی بود که با دوستانم به یک مکان زیبا و دیدنی رفتیم و تجربه های جدیدی کسب کردیم.
صبح زود از خواب بیدار شدم و با ذوق و شوق به سمت مدرسه رفتم. با دیدن دوستانم و شنیدن خبر اردوی مدرسه، خوشحالی من بیشتر شد. بعد از خوردن صبحانه، سوار اتوبوس شدیم و به سمت اردوگاه حرکت کردیم.
بعد از چند ساعت رانندگی، به اردوگاه رسیدیم. اردوگاه در یک جنگل زیبا قرار داشت. درختان بلند و سرسبز، هوای پاک و خنک، و صدای پرندگان، همه و همه باعث شده بودند که آنجا مکانی رویایی باشد.
بعد از کمی استراحت، به یکی از جنگل ها رفتیم. در آنجا به دنبال حیوانات و گیاهان می گشتیم. با دیدن حیواناتی مانند گربه وحشی، روباه، و خرگوش، خیلی خوشحال شدیم. همچنین از دیدن گیاهان مختلف ، مانند درختان ، گل ها ، و علف ها ، لذت بردیم.
بعد از ظهر ، به یک رودخانه رفتیم. در آنجا شنا کردیم ، آب بازی کردیم ، و ماهیگیری کردیم. خیلی خوش گذشت و حسابی لذت بردیم.
شب، دور هم نشستیم و داستان تعریف کردیم، آواز خواندیم ، و بازی کردیم. خیلی خوش گذشت و لحظات خوبی را با دوستانم سپری کردم.
صبح روز بعد، از اردوگاه خداحافظی کردیم و به خانه برگشتیم. اما خاطرات آن روز فراموش نشدنی همیشه در ذهن من باقی خواهد ماند.
این روز برای من به دلایل زیادی فراموش نشدنی است. اول اینکه اولین بار بود که با دوستانم به اردو می رفتم. دوم اینکه فرصتی بود تا با طبیعت زیبا و حیوانات و گیاهان آن آشنا شوم. سوم اینکه با دوستانم لحظات خوشی را سپری کردم.
از این روز به بعد، اردو رفتن به یکی از تفریحات مورد علاقه من تبدیل شد. هر بار که به اردو می روم ، خاطرات آن روز فراموش نشدنی برایم تداعی می شود و باعث می شود که از بودن در طبیعت لذت بیشتری ببرم.
انشا یک روز فراموش نشدنی
صبح
صبح روز تولدم ، با صدای زنگ ساعت از خواب بیدار شدم. لبخندی بر لبم نشست. امروز تولدم بود! روز تولدم همیشه یکی از بهترین روزهای سال برایم بوده است. از اینکه یک سال بزرگتر شده ام و یک سال دیگر به زندگی ام اضافه شده است، خوشحالم.
از تختخواب بیرون آمدم و به سمت حمام رفتم. زیر دوش آب گرم، حسابی سرحال شدم. بعد از دوش گرفتن، لباس های تم تولدم را پوشیدم. لباسی آبی آسمانی با گل های سفید.
صبحانه
مادر و پدرم برایم صبحانه آماده کرده بودند. میز صبحانه پر از خوراکی های خوشمزه بود. کیک تولد، شیرینی، میوه، و نان داغ.
با اشتیاق صبحانه خوردم. بعد از صبحانه، مادرم به من گفت که برایم یک سورپرایز دارد.
سورپرایز
مادر و پدرم مرا به یک پارک تفریحی بردند. خیلی هیجان زده بودم. همیشه آرزو داشتم که به یک پارک تفریحی بروم.
در پارک تفریحی، سوار وسایل بازی شدیم. از ترن هوایی گرفته تا چرخ و فلک. خیلی خوش گذشت.
بعد از پارک تفریحی، به یک رستوران رفتیم و ناهار خوردیم.
عصر
بعد از ناهار، به خانه برگشتیم. دوستانم برایم جشن تولد گرفته بودند. خیلی خوشحال بودم.
با دوستانم بازی کردیم، آواز خواندیم، و کلی خوش گذشتیم.
شب
شب، پدر و مادرم برایم یک کیک تولد زیبا خریدند. روی کیک، شمع های روشنی قرار داشت.
با دوستانم دور کیک جمع شدیم و شمع ها را فوت کردیم.
بعد از فوت کردن شمع ها، دوستانم برایم هدیه دادند. هدیه های خیلی خوبی بودند.
پایان روز
روز تولدم به پایان رسید. روز خیلی خوبی بود. از اینکه با خانواده و دوستانم بودم، خیلی خوشحال بودم.
این روز را هیچ وقت فراموش نمی کنم.
در پایان
روز تولد، روز خاصی است. روز تولد، روز جشن گرفتن زندگی است. روز تولد، روز قدردانی از کسانی است که دوستمان دارند.
امیدوارم که همه شما روزهای تولدی فراموش نشدنی داشته باشید.
انشا درباره یک روز فراموش نشدنی
روز گرفتن گواهینامه ام یکی از فراموش نشدنی ترین روزهای زندگی ام بود. از کودکی دوست داشتم ماشین سوار شوم و بالاخره پس از سال ها تمرین و تلاش، بالاخره موفق شدم گواهینامه بگیرم.
صبح روز آزمون، از خواب بیدار شدم و احساس خوشحالی و هیجان داشتم. بعد از صبحانه، به همراه پدرم به محل آزمون رفتیم. آزمون تئوری بسیار سخت بود و من نگران بودم که قبول نشوم. اما در نهایت، توانستم به همه سوالات پاسخ درست دهم.
بعد از آزمون تئوری، وقت آزمون عملی فرا رسید. من باید در یک مسیر مشخص رانندگی می کردم و از یک سری مانورها عبور می کردم. رانندگی من خوب بود و توانستم آزمون را با موفقیت پشت سر بگذارم.
وقتی خبر قبولی ام را شنیدم، احساس شادی و رضایت زیادی داشتم. از پدرم برای حمایت و راهنمایی اش تشکر کردم. او همیشه به من گفته بود که اگر به اندازه کافی تلاش کنم، می توانم به هر چیزی که می خواهم برسم.
گرفتن گواهینامه ام یک رویداد مهم در زندگی ام بود. این نشان می دهد که من مسئولیت پذیر و بالغ شده ام. اکنون می توانم با خیال راحت رانندگی کنم و به مکان های مورد علاقه ام سفر کنم.
مطالب پیشنهادی :
انشا در مورد بهترین روز زندگی من ، کلاس چهارم پنجم و هفتم
انشا خاطره نویسی دوازدهم انسانی و تجربی
متن در مورد فراموش كردن گذشته + عکس نوشته