انشا در مورد شب یلدا طنز
انشا در مورد شب یلدا طنز : در این انشا با بهره گیری از طنز، به بررسی آیین و رسوم شب یلدا می پردازیم. در این شب که طولانی ترین شب سال است، ایرانیان دور هم جمع می شوند و با خوردن خوراکی هایی مانند هندوانه، انار و آجیل، به استقبال زمستان می روند. اما در این انشا، با نگاهی طنز به این آیین می نگریم و به اتفاقاتی که ممکن است در شب یلدا رخ دهد، می پردازیم.
انشای طنز در مورد شب یلدا
شب یلدا، طولانی ترین شب سال است و به همین دلیل، فرصت مناسبی برای دور هم جمع شدن خانواده ها و دوستان است. در این شب، مردم خوراکی های مختلفی مانند هندوانه، انار، آجیل و شیرینی می خورند و داستان می گویند.
اما شب یلدا همیشه هم آنطور که تصور می شود، عاشقانه و رویایی نیست. گاهی اوقات، اتفاقات خنده دار و عجیبی در این شب می افتد که می تواند خاطره ای فراموش نشدنی را برای ما رقم بزند.
من خودم خاطره جالبی از شب یلدایی دارم که برایتان تعریف می کنم. آن شب، خانواده من برای دورهمی به خانه مادربزرگ رفته بودند. همه دور کرسی نشسته بودند و مشغول خوردن و صحبت کردن بودند.
ناگهان، یکی از بچه ها گفت: «مامان، من می خوام هندوانه بخورم.»
مادر بچه گفت: «باشه، الان میارم.»
و رفت تا هندوانه را بیاورد.
چند دقیقه بعد، مادر بچه با یک هندوانه بزرگ و خوشگل برگشت. بچه ها با دیدن هندوانه، خوشحال شدند و شروع کردند به خندیدن.
من هم از خنده خودم را روی زمین انداختم.
هندوانه مادربزرگ به جای اینکه گرد و مدور باشد، یک شکل عجیب و غریب داشت. انگار که یک نفر با چاقو روی آن خط و خطوط کشیده بود.
مادر بچه گفت: «وای خدای من! چه کار کردی با هندوانه؟»
مادربزرگ گفت: «هیچی، داشتم هندوانه رو پوست می گرفتم که یهو دستم لیز خورد و هندوانه افتاد.»
همه شروع کردند به خندیدن.
من هم گفتم: «مادربزرگ، می خوای هندوانه رو به من بدی؟ من می خوام باهاش مجسمه بسازم.»
مادربزرگ گفت: «باشه، بگیر.»
من هندوانه را گرفتم و شروع کردم به مجسمه سازی.
بعد از چند دقیقه، یک مجسمه هندوانه ای درست کردم که شبیه یک آدم بود.
همه از مجسمه من خوششان آمد و شروع کردند به تشویق من.
آن شب، شب یلدایی بود که تا آخر عمر فراموش نمی کنم. شبی که با یک هندوانه عجیب و غریب، تبدیل به یک شب خاطره انگیز شد.
نتیجه
شب یلدا، یک شب خاص و ویژه است که فرصت مناسبی برای دور هم جمع شدن خانواده ها و دوستان است. اما گاهی اوقات، اتفاقات خنده دار و عجیبی در این شب می افتد که می تواند خاطره ای فراموش نشدنی را برای ما رقم بزند. پس، از این شب لذت ببرید و لحظات خوشی را با عزیزانتان سپری کنید.
انشای طنز در مورد شب یلدا
شب یلدا، شبی که همه ایرانیها آن را جشن می گیرند ، شبی که طولانی ترین شب سال است و مردم دور هم جمع می شوند تا خوراکی های خوشمزه بخورند ، فال حافظ بگیرند و قصه های قدیمی را تعریف کنند. اما شب یلدا همیشه هم آن طور که باید و شاید پیش نمی رود و گاهی اوقات اتفاقات خنده دار و عجیبی می افتد.
مثلاً یکی از اتفاقاتی که ممکن است در شب یلدا بیفتد، این است که پدر خانواده برای خرید هندوانه برود و یک هندوانه آبدار و خوشمزه بخرد، اما وقتی آن را در خانه باز میکند، ببیند که داخل آن خالی است! یا اینکه یکی از مهمان ها در حال تعریف کردن یک قصه قدیمی باشد که ناگهان وسط قصه صدای تلفن همراهش بلند شود و او مجبور شود قصه را نیمه کاره رها کند. یا اینکه یکی از بچه ها در حال خوردن هندوانه باشد که ناگهان هندوانه از دستش بیفتد و همه جا را خیس کند.
اما یکی از خنده دارترین اتفاقاتی که ممکن است در شب یلدا بیفتد ، این است که یکی از مهمان ها در حال تعریف کردن یک خاطره باشد و وسط خاطره ناگهان خوابش ببرد! این اتفاق معمولاً برای کسانی می افتد که شب ها زود می خوابند و یا اینکه زیاد غذا خورده باشند.
شب یلدا شبی است که می توان در آن حسابی خندید و خوش گذراند ، حتی اگر اتفاقات خنده دار و عجیبی هم بیفتد. پس اگر امسال شب یلدا را جشن میگیرید، حواستان باشد که از لحظه لحظه آن لذت ببرید و اتفاقات خندهدار آن را هم فراموش نکنید.
در ادامه چند خاطره طنز از شب یلدا را برای شما تعریف میکنم:
خاطره اول:
پدر من یک آدم خوش بین است و همیشه فکر می کند که بهترین ها برای او اتفاق می افتد. یک بار شب یلدا بود و پدرم برای خرید هندوانه رفته بود. وقتی برگشت، هندوانه را توی دستش گرفت و با خوشحالی گفت: «این هندوانه خیلی آبدار و خوشمزه است.»
ما همه با هم دور سفره نشستیم و هندوانه را باز کردیم. وقتی هندوانه را باز کردیم، دیدیم که داخل آن خالی است! پدرم با تعجب گفت: «چی شده؟ چرا داخل هندوانه خالی است؟»
ما همه خندیدیم و به پدرم گفتیم: «بابا، تو فکر می کردی که بهترین ها برای تو اتفاق می افتد ، اما این هندوانه نشان داد که همیشه هم اینطور نیست.»
خاطره دوم:
یکی از دوستان من شب یلدا رفته بود خانه یکی از آشناهایش. آن شب دوستم داشت یک قصه قدیمی را تعریف می کرد که ناگهان وسط قصه صدای تلفن همراهش بلند شد. دوستم گوشی را برداشت و دید که یک پیام از طرف همسرش آمده است.
دوستم پیام را خواند و متوجه شد که همسرش از او خواسته است که برای خرید برود. دوستم با ناراحتی گفت: «ببخشید، من باید بروم خرید.»
همه مهمان ها با ناراحتی گفتند: «حالا که قصه داشت خوب می شد ، تو باید بری خرید؟»
دوستم با خجالت گفت: «بله، باید بروم.»
دوستم رفت خرید و وقتی برگشت، همه مهمانها رفته بودند. دوستم با ناراحتی گفت: «من که قصه را تمام نکردم.»
خاطره سوم:
یکی از بچه های فامیل من شب یلدا داشت هندوانه می خورد که ناگهان هندوانه از دستش افتاد و همه جا را خیس کرد. بچه با ناراحتی گفت: «آخ ، هندوانه ام خراب شد.»
همه خندیدیم و به بچه گفتیم: «اشکالی ندارد، ما هم هندوانه داریم.»
بچه با خوشحالی گفت: «خیلی ممنون.»
بچه هندوانه ای که ما به او داده بودیم را خورد و بعد از آن رفت زیر کرسی تا بخوابد.
این چند خاطره طنز از شب یلدا بود. امیدوارم که شما هم در شب یلدا حسابی بخندید و خوش بگذرانید.
مطالب پیشنهادی :
انشا در مورد شب یلدا برای کلاس پنجم
انشا در مورد شب یلدا کلاس ششم ابتدایی
انشا در مورد شب یلدا برای کلاس یازدهم
انشا در مورد شب یلدا در خانه مادر بزرگ ❤️ ساده و قشنگ
انشا در مورد شب یلدا برای کلاس سوم
انشا در مورد شب یلدا با توصیف زمان و مکان
انشا در مورد خاطره شب یلدای من