3 انشا زیبا در مورد گفتگو با خدای مهربان
انشا در مورد گفتگو با خدا : در مطلب پایین 3 نمونه انشا به ترتیب دانش آموزی ، ادبی و کودکانه در مورد گفتگو با خدا به زبانی ساده و روان گردآوری شده است.
انشای دانش آموزی در مورد گفتگو با خدا
مقدمه:
خدای مهربان، خالق هستی، من امروز با تو سخن می گویم. می خواهم از تو دربارهی دنیا و همهی زیبایی هایش بپرسم. می خواهم بدانم که تو چه برنامه ای برای آینده ی من و همه ی انسان ها داری.
متن:
خدای مهربان ، تو دنیا را با همه ی زیبایی هایش آفریدی . آسمان آبی و پر ستاره ، زمین سرسبز و پر از گل ، دریاهای آبی و موج دار ، همه ی این ها نشان دهنده ی قدرت و عظمت تو هستند.
من هر روز از نعمت های تو بهرهمند می شوم. از هوای پاک ، از آب زلال ، از غذای لذیذ ، و از همه مهم تر ، از عشق و محبت خانواده ام. من همه ی این نعمت ها را از تو می دانم و از تو سپاسگزارم.
خدای مهربان، من میدانم که تو خالق همه ی انسان ها هستی. تو ما را با عشق و محبت آفریدی و برای ما برنامه ای داری . می خواهم بدانم که این برنامه چیست؟
آیا تو می خواهی که ما در دنیای پر از خوبی و مهربانی زندگی کنیم؟ یا می خواهی که در دنیایی پر از جنگ و خشونت زندگی کنیم؟
من میخواهم که در دنیای پر از خوبی و مهربانی زندگی کنم. من میخواهم که با همه ی انسان ها با مهربانی و محبت رفتار کنم. من می خواهم که دنیا را به مکانی بهتر برای زندگی تبدیل کنم.
خدای مهربان ، کمک کن که بتوانم برنامه ی تو را برای زندگی ام اجرا کنم. کمک کن که بتوانم با همهی انسان ها با مهربانی و محبت رفتار کنم. کمک کن که بتوانم دنیا را به مکانی بهتر برای زندگی تبدیل کنم.
نتیجه گیری:
خدای مهربان ، من می دانم که تو همیشه با من هستی. تو همیشه مرا راهنمایی می کنی و به من کمک می کنی. من به تو ایمان دارم و از تو می خواهم که همیشه در زندگی ام همراهم باشی.
خدایا، تو را شکر می کنم که خالق هستی. تو را شکر می کنم که نعمت های زیادی به من دادهای. تو را شکر می کنم که همیشه با من هستی.
آمین.
انشای ادبی در مورد گفتگو با خدا
گفتگو با خدا
در سکوت و تنهایی شب، در گوشه ای از اتاقم نشسته بودم و به آسمان خیره شده بودم. ستارگان می درخشیدند و ماه کامل، آسمان را روشن کرده بود. ناگهان، احساس کردم صدایی در درونم می گوید:
"با من حرف بزن."
با تعجب به اطراف نگاه کردم، اما کسی را ندیدم. دوباره آن صدای آشنا را شنیدم:
"با من حرف بزن، من اینجا هستم."
این بار، جرأت کردم و گفتم:
"خداوندا، اینجا هستم. می خواهم با تو حرف بزنم."
و آنگاه، گفتگوی من با خدا آغاز شد.
در ابتدا، از خدا پرسیدم که چرا دنیا پر از درد و رنج است. چرا مردم فقیر و گرسنه هستند؟ چرا جنگ و خشونت وجود دارد؟
خداوند به من پاسخ داد:
"دنیا، دنیای امتحان و آزمایش است. من می خواهم ببینم که انسان ها چگونه در برابر سختی ها و مشکلات مقاومت می کنند. می خواهم ببینم که آیا آنها می توانند عشق و محبت را در قلب خود حفظ کنند، حتی در زمانی که دیگران به آنها بدی می کنند."
سپس، از خدا خواستم که به من کمک کند تا انسان بهتری باشم. خواستم که به من یاد دهد چگونه مهربان و بخشنده باشم. چگونه به دیگران کمک کنم و چگونه در برابر بدی ها مقاومت کنم.
خداوند به من گفت:
"من همیشه با تو هستم. من به تو کمک می کنم تا انسان بهتری باشی. فقط کافی است که به من اعتماد داشته باشی و از من کمک بخواهی."
گفتگو با خدا، برای من تجربه ای بسیار زیبا و فراموش نشدنی بود. احساس می کردم که با کسی در حال صحبت هستم که مرا کاملاً می فهمد و دوست دارد.
از آن روز به بعد، سعی کردم که بیشتر به خدا فکر کنم و با او ارتباط برقرار کنم. سعی کردم که از نعمت هایی که خداوند به من داده است، قدردانی کنم و آنها را در راه درست استفاده کنم.
امیدوارم که روزی بتوانم به آنجایی برسم که خداوند را از نزدیک ببینم و در برابر او زانو بزنم و از او سپاسگزاری کنم.
انشا کودکانه در مورد گفتگو با خدا
عنوان: گفتگوی یک کودک با خدا
مقدمه:
من یک دختر بچه هشت ساله هستم. اسمم نگار است. من خیلی دوست دارم با خدا حرف بزنم. گاهی اوقات با خدا در دلم حرف می زنم و گاهی اوقات هم با صدای بلند.
بدنه:
یک روز که داشتم توی اتاقم بازی می کردم، یکهو به خودم گفتم: «ای خدا، دوست دارم باهات حرف بزنم.» بعد هم رو به آسمان کردم و گفتم: «سلام خدای مهربان. من نگارم. امروز خیلی دلم می خواد باهات حرف بزنم.»
بعد از چند لحظه، احساس کردم کسی جوابم رو می ده. صدایی توی دلم گفت: «سلام نگار. من هم خیلی دوست دارم باهات حرف بزنم.»
من خیلی خوشحال شدم. گفتم: «خدایا، ازت ممنونم که به حرفم گوش دادی.»
بعد هم شروع کردم به حرف زدن با خدا. ازش پرسیدم که دنیا چطوری درست شده و آدم ها از کجا اومدن. خدا هم به سوالاتم جواب داد.
بعد از مدتی، گفتم: «خدایا، من خیلی دوست دارم که بزرگ بشم و مثل تو مهربان باشم.»
خدا گفت: «من هم دوست دارم که تو مهربان باشی. اما یادت باشه که مهربانی فقط به حرف زدن نیست. باید با عمل هم مهربانی کنی.»
من گفتم: «باشه، خدایا. سعی می کنم که مهربان باشم.»
بعد از اون روز، من همیشه با خدا حرف می زنم. خدا همیشه به حرفام گوش می ده و بهم کمک می کنه.
نتیجه:
صحبت کردن با خدا خیلی خوبه. خدا همیشه دوست داره به حرف های ما گوش بده و کمکمون کنه. اگر شما هم دلتون می خواد با خدا حرف بزنید، می تونید همین الان باهاش حرف بزنید.
پیام:
خدا همیشه دوست داره به حرف های ما گوش بده و کمکمون کنه. اگر ما هم مهربان باشیم، خدا هم به ما کمک می کنه.
متن طولانی و زیبا درباره خدا (2)
انشا در مورد خدا را چگونه بشناسیم
انشا در مورد خدا را اینگونه شناختم
انشا در مورد چرا خدا را ستایش می کنیم