قصه های کوتاه برای کودکان 6 ساله

برای کودکان 6 ساله در این بخش از توپ تاپ ، مجموعه ای از قصه های کوتاه با زبانی ساده و روان گردآوری شده است ، برای دیدن لطفا در ادامه همراه ما باشید.

بالو علاقه داشت به یک مهمانی برود. او به مادرش گفت: "مامان، من می خواهم به مهمانی دوستم بروم ."

مادر بالو گفت: "خوب، عزیزم. ما چه چیزهایی برای مهمانی باید برداریم؟"

بالو به فکر افتاد و گفت: "می‌ توانیم کیک شارژی و کلبه‌ ای از کارتن برداریم. دوستم عاشق کیک است و ما می‌توانیم در کلبه بازی کنیم."

مادر بالو لبخند زد و گفت: "خیلی خوب. ما همه چیز را آماده می‌ کنیم."

بالو و مادرش با هم کیک شارژی خوشمزه‌ ای درست کردند و یک کلبه بزرگ از کارتن ساختند. بالو تمام میزهای خوراکی را به کلبه آورد و همچنین دو عروسک خرسی که عالمان کوچولوی بالو بودند.

مهمان‌ه ای بالو به مهمانی آمدند و وقت خوبی را بازی کردن و کیک خوردن در کلبه ساخته‌ شده سپری کردند. همگی خوشحال بودند و از بالو تشکر کردند که یک مهمانی خوب و جذاب برگزار کرد.

بالو بعداً به مادرش گفت: "مامان، من فکر می‌کنم مهمانی خیلی خوبی بود. واقعاً خوشحالم که به دوستانم کمک کردم تا وقت خوبی داشته باشیم."

مادر بالو به او لبخند زد و گفت: "تو واقعاً خوب کار کردی، عزیزم. همیشه می‌ توانی به دیگران کمک کنی و خوش و خرم باشی."

بالو خوشحال شد و با لبخند به خانه خود برگشت، احساس کرد که دوستانش را خوشحال کرده و یک مهمانی عالی برگزار کرده است.

**********************************

در یک جنگل دور افتاده و زیبا، حیوانات جنگل به راحتی با یکدیگر زندگی  می‌ کردند. این جنگل پر از رنگ‌ ها و جذابیت‌ های بی‌ شمار بود، اما امروز جنگل متفاوت به نظر می‌آمد.

یک روز به طور ناگهانی، یک حیوان جدید و ناشناخته وارد جنگل شد. او یک کیسه‌ ی کوچک روی پشت خود داشت و  از همه‌ ی حیوانات با خجالت دوری می‌ کرد. این حیوان تازه وارد به سرعت به نام "پورو" شناخته شد. او یک خرگوش کوچک و بسیار ترسو بود.

پورو به جنگل آمد تا یک خانه برای خود پیدا کند و در آنجا زندگی کند. او از همه‌ی حیوانات جنگل می‌ پرسید که آیا کسی خانه‌ ای خالی دارد. اما همه از او شاکی بودند و خوشحالی را از وجود او نمی‌ پذیرفتند.

پورو خیلی ناراحت شده بود. او احساس می‌ کرد که جایی در این جنگل برای خود ندارد. اما تنها چیزی که برای او باقی مانده کیسه‌ی کوچکش بود. این کیسه حاوی چیزهایی خاص بود.

یک روز، پورو تصمیم گرفت تا از چیز های داخل کیسه استفاده کند تا به دیگر حیوانات جنگل کمک کند و جلوی مشکلاتی که جنگل را فرا گرفته بگیرد. او با کمک دوستان جدیدش، از جنگل یک مکان بهتر و زیباتری برای همه بسازد.

با یکدیگر، حیوانات جنگل با پورو به کار انداختند و مشکلات جنگل را حل کردند. پورو با کمک دوستانش نشان داد که حتی یک حیوان کوچک و ترسو هم می‌ تواند تغییرات بزرگی در دنیای پیرامون خود ایجاد کند. او نه تنها خانه‌ای دلنشین برای خود پیدا کرد بلکه به تمام حیوانات جنگل نشان داد که همکاری و کمک به یکدیگر می‌تواند مشکلات را حل کند و جنگل را به یک مکان خوب‌ تر تبدیل کند.

جنگل به زیبایی خود بازگشت و حیوانات جنگل از وجود پورو و کمک او خوشحال شدند. از آن روز به بعد، پورو به عنوان یکی از دوستان و اعضای ارزشمند جنگل شناخته می‌شد و همیشه به دیگران یادآوری می‌کرد که هر کسی می‌تواند تغییری خوب در دنیای اطراف خود ایجاد کند.

**********************************

در شهر کوچکی به نام "ورزشون"، همه بچه‌ ها عاشق ورزش بودند. این شهر مکانی بود که همه ی ورزش‌ ها انجام می‌ شد و همه از ورزش لذت می‌ بردند. در ورزشون، یک مسابقه‌ ی بزرگ به نام "جام ورزشون" برگزار می‌ شد و همه بچه‌ ها طی چند هفته‌ی مهیج می‌ آماده می‌ شدند تا در این رقابت‌ ها شرکت کنند.

یک بچه به نام آلیس نیز در ورزشون زندگی می‌ کرد. او بلند ترین دختر در کلاسش بود و به دلیل ارتفاعش اغلب در ورزش‌هایی که نیاز به قد بلند داشت، موفق می‌شد. اما آلیس دوست داشت تا در یک ورزشی که او در آن ماهر نبود، به عنوان یک بازیکن حضور داشته باشد.

آلیس تصمیم گرفت که به تنیس اهمیت بدهد. او به یک باشگاه تنیس در شهر رفت و با آقای تنیس بازی را شروع کرد. در ابتدا، آلیس نمی‌ توانست توپ را به خوبی کنترل کند و گاهی اون را از دست می‌ داد. اما او اصرار داشت و به سختی تمرین می‌ کرد.

هر روز بعد از مدرسه، آلیس به باشگاه تنیس می‌رفت و تمرین می‌ کرد. او از اشتباهاتش یاد می‌ گرفت و تکنیک‌ های بهتری را به دست می‌ آورد. او به دوستانش در ورزشون نیز از تمرین‌ ها و تلاش‌ هایش برای یادگیری تنیس می‌ گفت.

زمان به نزدیکی جام ورزشون رسید. آلیس به تصمیم گرفته بود که در مسابقات تنیس شرکت کند. او در مسابقات خودش را به چالش کشید و از تمام تلاش خود برای برنده شدن استفاده کرد. او شایسته‌ ی تعجب و تعریف همه‌ ی دوستانش شد. حتی اگر او مسابقه را ببرد یا ببازی ، توانسته بود توانایی خودش  را به تمام دوستانش نشان دهد.

در نهایت، آلیس یادگیری مهمی کسب کرد. او فهمید که تلاش و پشتکار می‌ تواند به کسانی که در ورزش موفقیت ندارند کمک کند تا به هدف‌ هایشان برسند. همه ما می‌ توانیم یاد بگیریم که با تلاش و اصرار به هر چیزی که دوست داریم دست پیدا کنیم و در نهایت به موفقیت برسیم، همانند آلیس در شهر ورزشون.

برترین قصه های کودکانه آموزنده و کوتاه با تصویر ساده

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...