بهترین و زیبا ترین متن ها از کتاب های معروف (2)

در این مطلب می توانید یک سری از بهترین و زیبا ترین متن ها را از کتاب های معروف و بیشتر خوانده شده پیدا کنید.‌ متن های انتخاب شده در این مطلب جزء نایاب ترین متن ها می باشند که با وسواس از میان کتاب های معروف بسیاری انتخاب شده اند.

***********

خودخواهی غرور دو چیز متفاوتند هرچند که معمولا مترادف گرفته می شوند.

ممکن است کسی مغرور باشد اما خودخواه نباشد. غرور بیشتر به تصورما از خودمان برمی گردد، خودخواهی به چیزی که دیگران درباره ما می گویند. کتاب: غرور و تعصب

***********

اینجا بعضی ها زندگی نمی کنند، مسابقه دو گذاشته اند. می خواهند به هدفی که در افق دوردست است برسند و در حالی که نفس شان به شماره افتاده می دوند و زیبایی های اطراف خود را نمی بینند. آن وقت روزی می رسد که پیر و فرسوده هستند و دیگر رسیدن و نرسیدن به هدف برایشان بی تفاوت است. کتاب: بابا لنگ دراز

***********

زمان هیچ گاه دردی را درمان نکرده، این ما هستیم که به مرور به دردها عادت می کنیم. کتاب: پاییز پدر سالار

" " " "

دستم را قلم می کنم و قلمم را از دست نمی گذارم، چشم هایم را کور می کنم، گوش هایم را کر می کنم، پاهایم را می شکنم، انگشتانم را بند بند می برم، سینه ام را می شکافم ، قلبم را می کشم، حتی زبانم را می برم و لبم را می دوزم اما قلمم را به بیگانه نمی دهم. کتاب: هبوط در کویر

***********

چقدر خوب است که همیشه در زندگی تان کسی را داشته باشید که حتی در نبودنش هم باعث لبخندتان شود.

کتاب: دوست داشتم کسی جایی منتظرم باشد.

***********

دوست اشتن که عیب نیست. دوست داشتن دل آدم را روشن می کند. اما کینه و نفرت، دل آدم را سیاه می کند. اگر از حالا دلت به محبت انس‌گرفت بزرگ هم که شدی آناده دوست داشتن چیزهای خوب و زیبای این دنیا هستی.

دل آدم عین یک باغچه پر از غنچه است. اگر با محبت غنچه ها را آب دادی باز می شوند. آدم باید بداند که نفرت و کینه برای خوبی و زیبایی نیست برای زشتی و بی شرفی و بی انصافی نیست.

کتاب: سووشون

***********

عشق درون دیگران نیست بلکه درون خودماست. ما آن احساس را بیدارمی کنیم، ولی برای این که بیدارشود به دیگران نیاز داریم.

دنیا تنها زمانی برای ما معنا دارد که بتوانیم کسی را برای شرکت دادن در هیجاناتمان بیابیم.

کتاب: یازده دقیقه

***********

این بزرگ ترین و پردوام ترین خواهش من از توست: مگذار غم سراسر روحت را به تصرف خویش در آورد و جای کوچکی برای من نگذارد.

من به شادی محتاجم و به شادی تو بی شک، بیش از شادمانی خودم حتی اگر این سخن قدری طعم تلخ خودخواهی دارد، این نقدار تلخی را در چنین زمانه ای بر من ببخش.

کتاب: چهل نامه کوتاه به همسرم.

***********

سقف آزادی رابطه مستقیم با قامت فکری مردمان دارد. در جامعه ای که قامت تفکر و همت مردم کوتاه باشد سقف آزادی هم به همان نسبت کوتاه می شود. وقتی سقف کوتاه باشد آدم های بزرگ سرشان آنقدر به سقف می خورد که حذف می شوند. آدم های کوتوله اما راحت جولان می دهند.

مردم عوام هم برای بقا آنقدر سرشان را خم می کنند که کوتوله می شوند و سقف ها پایین و پایبن تر می آیند و مردم بیشتر و بیشتر قوز می کنند تا این که کمر خم می شود و دیگر نمی توانند قد راست کنند.

کتاب: بیچارگان

***********

 نا در آسمان ها نشانی از رافت و عطوفت وجود دارد نا در زندگی بالای سر و نه زیر پای ما و نه در درون من، ولی چیزی بالاتر از آسمان و جود دارد که عشق و شفقت است چیزی که من مدت هاست که آن را از یاد بروه ام.

کتاب: تنهایی پر هیاهو

***********

برای داشتن روابط خوب نیازی نیست دائما عاقلانه رفتار کنیم. تمام مهارتی که نیاز داریم این است که چند وقت یک بار بتوانیم با روی گشوده اقرار کنیم که شاید در یکی دو موقعیت احماقانه رفتار کرده ایم.

کتاب: سیر عشق

***********

اجازه ندادم هیچ خیابان، میدان، مدرسه، بیمارستان و ... به اسم من نامگذاری گردد،

ایچ کتاب آموزشی حق ندارد از من بنویسد و یا تصویری از من چاپ کند.

درآمد سالیانه و اموالم هر یاله به صورت رسمی اعلام می شود.

قسمتی از حقوقم را به دولت و مراکز خیریه می بخشم.

بهترین رفیق دوران مبارزه را که وزیر هم بود به علت فساد مالی و ثابت شدن آن در دادگاه حکم اعدامش را تائید، اما برایش گریه کردم.

مبارز و انقلابی که فساد کند باید فاتحه کشور را خواند. کتاب: صد ساعت با فیدل

***********

گفت: دیوانگی که شاخ و دم ندارد. وقتی آدم با آدم های دیگر شباهت نداشته باشد دیوانه محسوب می گردد.

گفتم: اگر همه مردم دیوانه بودند تا حالا همدیگر را خورده بودند.

گفت: نکته همین جایت که آفت عالم و بلای جان بنی آدم همیشه نیم عقلا و نیم دیوانگان بوده اند. والا از آدم تمام عاقل و تمام دیوانه اگر فرضا پیدا شود هرگز سر سوزنی آزار نمی رسد.

کتاب: دارالمجانین

***********

وقتی بچه بودم کنار مادرم می خوابیدم و هر شب یک آرزو می کردم.

مثلا آرزو می کردم برایم آسباب بازی بخرد. می گفت می خرم به شرط آن که بخوابی. یا آرزو می کردم برم بزرگ ترین شهربازی دنیا، می گفت می برمت به شرط آن که بخوابی، یک شب پرسیدم اگر بزرگ بشوم به آرزو هایم می رسم؟ گفت می رسی به شرط آن که بخوابی. هر شب با خوشحالی می خوابیدم. آنقدر خوابیدم که بزرگ شدم و آرزو هایم کوچک شدند.

یک شب خواب مادرم را دیدم پرسیدهنوز هم شب ها قبل از خواب به آرزوهایت فکر می کنی؟ گفتم نمی خوابم.

گفت مگر چه آرزویی داری؟ گفتم تو این جا باشی و هیچ آرزویی نداشته باشم. گفت سعی خودم را می کنم به خوابت بیایم به شرط آن که بخوابی.

کتاب: داستان کودکی من

" " " "

گذشت زمان بر آن ها که منتظر می مانند بسیار کند

بر آن ها که می هراسند بسیار تند

بر آن ها که زانوی غم در بغل می گیرند بسیار طولانی و بر آن ها که به سرخوشی می گذرانند بسیار کوتاه است اما بر آن ها که عشق می ورزند زمان را آغاز و پایانی نیست.

کتاب: جملات کوتاه

***********

 هر چه انسان تر باشیم زخم ها عمیق تر خواهند بود. هر چه بیشتر دوست بداریم، بیشتر غصه خواهیم داشت، بیشتر فراق خواهیم کشید و تنهایی هایمان بیشتر خواهد شد.

شادی ها لحظه ای و گذرا هستند. شاید خاطرات بعضی از آن ها تا ابد در یاد بماند اما رنج ها داستانش فرق می کند تا عمق وجود آدم رخنه می کند و ما هر روز با آن ها زندگی می کنیم.

انگار که این خاصبت انسان بودن است.

کتاب: به کودکی که هرگز زاده نشد.

***********

حتی انتخاب کرون جهنم زیباست، در زمانی به زور می خواهند شما را وارد بهشت کنند. زیرا بهستی که به زور واردش شوی از جهنم بدتر است و جهنمی که به اختیار خودمان باشد یک بهشت است.

کتاب: زندگی به روایت بودا

***********

به یکدیگر عشق بورزید اما عشق را به بند نکشانید. بگذارید میان با هم بودن تان فضایی و فاصله ای باشد. با یکدیگر بخوانید و برقصید و شادمان باشید اما بگذدرید هر یک از شما تنها باشد. در کنار هم بمانید نا چسبیده به هم.

کتاب: از دولت عشق

***********

یکی از ویژگی های انسان های موفق آینده نگری است. بدای آن ها مهم نیست چه اتفاقی رخ می دهد. به چیزهایی که نمی توانند تغییرشان دهند فکر نمی کنند. در عوض به چیزهایی که در کنترل شان است می اندیشند. آنان به اعمال و رفتاری می اندیشند که برای ساختن آینده ارمانی شان به آن ها نیاز دارند. اشخاص آینده نگر، نگرش متفاوتی دارند. معتقدند شادترین لحظات زندگی در آینده رخ خواهند داد. همانند کودکی که در انتظار رسیدن عید است آنتظار آینده را می کشد.

کتاب: نو آوری

***********

مرز قصه و واقعیت را چطور می توان تعیین کرد؟ گاهی از واقعیت فرار می کنیم تا در خیال پناه ببریم. گاهی قصه های پرشمار تعریف می کنیم چون قدرت شرح واقعیت را نداریم و امیدواریم از دل قصه ها حقیقت ماجرا و شخصیت واقعی مان را کشف کنند.

کتاب: مرد داستان فروش

***********

 تغییر در باور و اندیشه نخستین قدم در تغییر رفتار است. اگر باور کنی که هر تغییری می تواند بر تو آسیب وارد کند در مقابل آن تغییر مقاومت خواهی کرد. اما اگر باور کنی که تغییر زمینه و مقدمه ی موفقیت است به استقبال آن تغییر خواهی رفت و به یاد داشته باش که سریع ترین راه برای ایجاد تغییر خندیدن به حماقت گذشته است.

کتاب: چه کسی پنیر مرا جابه جا کرد

***********

فایده اش چیست که این قدر نگران باشیم که برای راه بردن زندگی خودمان چه کارهایی می توانستیم یا نمی توانستیم بکنیم؟ کافی است که امثال بنده و شما دست کم سعی کنیم سهمی که بر سرمابه ی این دنیا اضافه می کنیم حائز حقیقت و ارزش باشد.

کتاب: بازمانده روز

***********

خوشا به حال آن که دوستی می یابد که قلب و ذهنش با قلب و روح او هم نواست. دوستی که به واسطه شباهت سلیقه، احساس و دانسته هایش به او می پیوندد، دوستی که در بند جاه طلبی یا منافع شخصی نیست. موجودی که سایه سار درختی را به دبدبه و کبکبه دربار ترجیح می دهد.

کتاب: سفر به دور اتاقم.

***********

به جای این که صرفا در جستجوی شادی و خوشبختی باشیم، می توانیم به ونبال معنایی باشیم که زندگی پیش رویمان قرار می دهد. شادی به خودی خود چنین هدفی شمرده نمی شود. لذت به خودی خود نمی تواند به زندگی و وجود ما معنا بخشد. همانطور که فقدان لذت نیز نمی تواند معنا را از زندگی سلب کند.

زندگی ما از کنش های ما، عشق ورزیدن و رنج کشیدن معنا می یابد.

کتاب: آری به زندگی

***********

همه انسان ها نقصی مشابه دارند. برای زندگی انتظار می کشند چرا که جسارت تک تک لحظه ها را ندارند. چرا اشتیاق کافی صرف هر لحظه نکنیم تا ابدیتی از آن بسازیم؟ همه ما فقط زمانی یاد می گیریم زندگی کنیم که دیگر چشم انتظار چیزی نیستیم چرا که نه در اکنون زنده، بلکه در آینده ای دور و مبهم زندگی می کنیم. نباید برای چیزی جز ندای بی واسطه لحظه انتظار کشید. باید بدونه آگاهی از زمان منتظر بمانیم بدونه اکنون رستگاری در کار نیست.

کتاب: بر قله های نا امیدی

***********

کسانی که فکر می کنند مرگ بدترین اتفاق ممکن است هیچ چیز درباره زندگی نمی دانند.

هیچ چیز مقل آهنگی درباره یک عشق ناکام نمی تواند به یاد شما بیاورد که چگونه یک چیز با ارزش را از دست داده اید.

کتاب: زندگی اسرار آمیز

***********

این حرف که آدم ها هر چه بیشتر همدیگر را بشناسند بیشتر همدیگر را دوست دارند از آن دروغ های بزرگ است. همیشه حقیقت های کوچک تبدیل به دروغ های بزرگ می شود.

کتاب: پوست انداختن

***********

هرگز نه از دزدان بترسیم نه از آدم کشان، آن هو خطرات بیرونیند، خطرات کوچکند.

از خودمان بترسیم.

دزدان واقعی پیش داوری هایمان هستند. آدم کش های واقعی نادرستی های ما هستند. چه اهمیتی دارد آن چه سرهای ما را یا کیسه های پولمان را تهدید می کند. نیندیشیم جز در آن چه که روح مان را تهدید می کند.

کتاب: بی نوایان

***********

پیش از آن که کسی در راه خیانت گام بردارد لازم است که عشق فراوانی را بیهوده هدر داده باشد.

کتاب: رختکن بزرگ


در ادامه تماشا کنید :

جملات سنگین و ماندگار از نویسندگان و کتاب های معروف


هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...