پاییز یه فصله که جدای از اینکه طبیعت رو میخشکونه و از بین میبره انگار سر و کارش به حال و احساس آدما هم هست و حال و احساس اونها رو عجیب آغشته به غم و اندوه میکنه. پاییز که سر میرسه انگاری تنها خزان طبیعت رو نیست که با خودش به ارمغان میاره بلکه خزان دل ها هم یکی دیگه از هنرنمایی های اونه.

در ادامه این مطلب متن ها و جملات غمگین و احساسی پاییزی تهیه کردیم که شما رو به خوندن اونها دعوت میکنیم. همراه ما باشید.

جملات غمگین و احساسی پاییزی

پاییز با خودش غم میاره، اشک میاره، گریه میاره، لعنت به پاییزی که هیچوقت با خودش نه خنده آورد و نه عشق. پاییز رو به اسم فصل عاشقا میدونن اما نه، این فصل فقط غم و اندوه میاره و تموم وجودت رو لبریز از حس بد میکنه. محال ممکنه توی روزهای بارونی پاییزی باشی و دلت نگیره، دلت هوای روزهای خوب گذشته رو نکنه و دلتنگ آدمایی که دیگه نیستن نشی. پاییز انگار میاد تا آدما رو عذاب بده، اونها رو شکنجه کنه و با حس بد تموم وجودشون رو آزار بده. پاییز انگاری هیچ چیزی جز شکوندن قلب آدما بلد نیست.

*****************

دوباره پاییز اومد و دوباره احساس بد در من شروع شد. نمیدونم، یا به خاطر فصل پاییزه یا به خاطر دنیا و آدماش اما به خاطر هر چیزی که هست من به این موقع از سال که میرسم نمیتونم حس خوبی رو احساس کنم و هر چی که احساس میکنم حس منفی و حس بده. کاش این فصل زودتر تموم شده و کاش دیگه نباشه چون با هر لحظه که میگذره انگاری غم بیشتر از قبل در وجودم ریشه میکنه و تموم قلبم رو تحت کنترل خودش میگیره. کاش دیگه پاییزی نباشه چون اینجوری شاید من هم کمی از این غم و ناراحتی فاصله گرفتم.

*****************

پاییز که سر میرسه برگ درختا رو میخشکونه و روی زمین میندازه اون موقع چه توقعی داره که احساس خوب آدما رو نخشکونه و روی زمین دلشون نندازه؟ پاییز ه میساد انگری تیشه میزنه به ریشه همه احساس خوبی که آدم داره و اونو توی غم و ناراحتی فرو میبره. انگاری ماهیت پاییز اینه که دل بشکنه، ناراحت کنه، احساس خوبو نابود کنه و هر چی حال بده رو در وجود آدم تازه کنه. کاش هیچوقت توی فصل خدا فصلی به اسم پاییز نبود چون پاییز مرگ میاره، مرگ برای طبیعت یا مرگ برای حال خوب آدما.

پاییز قشنگه اما برای اونایی که هنوز دست معشوق توی دستاشونه، برای مایی که معشوق مون از زندگیمون گذاشته و رفته پاییز فقط فصل یادآوری دلتنگی هاست، فصل یادآوری خاطره ها و روزهای خوش از دست رفته هست. پاییز که میاد انگاری با خودش غم، غم از دست دادن اون کسی که دیگه توی زندگیم ندارمش. دوست دارم مثل خیلی از آفریده های خدا خواب طولانی داشتم باشم تا توی پاییز بخوابم و وقتی که تموم شد از خواب پاشم. حس میکنم اگه این اتفاق بیفته دیگه نه غمی وجودم رو آزار میده و نه دلتنگی ای در وجودم زنده میشه.

*****************

پاییز به فصل خزان معروفه، فصل زوال، فصل نابودی، فصل تمام شدن و نیست شدن. پاییز با خودش مرگ میاره پس چجوری میتونی توقع داشته باشی که توی این فصل احساس خوب در وجودت زنده بشه؟ نه، این فصل به احساس خوب وجود تو هم رحم نمیکنه و اونو هم میکشه و نابود میکنه. پاییز انگاری که هیچ رحم و مروتی نداره و وقتی که میاد باید همه چی رو نابود کنه و از بین ببره حتی خنده ها و لبخندهای روی لب های آدما که ارزشش از هر چیزی توی این دنیا بیشتره.

*****************

پاییز، ازش متنفرم، ازش کینه به دل دارم و تا میشه در قلبم نسبت بهش نفرت هست. پاییز بزرگترین ضربه زندگیم رو بهم زد، اون کسیو که دوستش داشتم ازم گرفت و به زیر خروارها خاک برد. پاییز وقتی که اومد انگاری مرگ طبیعت براش کافی نبود و خواست که عزیز من رو هم از من بگیره و مرگ رو به اون هدیه بده. حالا هر وقت که پاییز سر میرسه و طبیعت میمیره، مرگ عزیزم هم برام تداعی میشه و برای همینه که از این فصل نفرت دارم و ازش کینه به دل دارم.

اگه پاییز آدم بود قطعا اولین نفری که داوطلب میشد تا این آدم ظالم رو بکشه خود من بودم. نمیدونم چجوری پاییز دلش میاد طبیعت رو بکشه و جدای از طبیعت به حال خوب آدما هم رحم نکنه و حال خوب اونها رو هم ازشون بگیره. پاییز انگاری هیچ احساسی نداره، هیچ مهری نداره و تنها چیزی که درونش هست فقط و فقط کینه و نفرته. قطعا اگه پاییز آدم بود خودم میکشتم چون وجود موجودی با این همه کینه و نفرت برای دنیا سمه اما چه حیف که اون آدم نیست و هیچ وقت هم از بین نمیره، میاد و میره و بار هر بار اومدنش مرگ رو به ارمغان میاره.

*****************

دیدی وقتی که پاییز میاد تیشه میزنه به ریشه همه چیزو طبیعت رو به طور کامل میخشکونه، خواستم بگم بعضی از آدما هم همینجورین، مثل پاییزن، هیچ مهر و محبتی ندارن، به زندگیت میان و فکر میکنی که قراره زندگیت رو قشنگ کنن اما تیشه میزنن به ریشه همه چیز و مرگ احساس رو برات به ارمغان میاره. نتیجه کاری که پاییز با طبیعت میکنه خشکیده شدن درختا و ریختن برگ های زرد روی زمینه و نتیجه کاری که این آدما با بقیه میکنن یه قلب شکسته و احساسی خشکیده هست.

*****************

بعضی از آدما پاییز صفتن، با وجودشون حس میکنی زندگیت قراره زیباتر بشه اما روز به روز احساس خوبت رو بیشتر میکشن و تو رو توی حال بد بیشتر تنها میذارن. پاییز که میاد احساس میکنی قراره همه چیز قشنگ بشه اما میبینی که روز به روز همه چیز روز به زوال میره و همه چیز بیشتر از قبل نابود میشه، این آدما هم انگاری که قراره زندگیت رو زیبا کنن اما این کار رو نمیکنن و فقط روز به روز تو رو افسرده تر و ناراحت تر از قبل میکنن و به این کارشون اونقدر ادامه میدن تا از تو یک انسان بی روح بسازن. همونطور که پاییز روح طبیعت رو میگیره، این آدما هم خوب بلدن بقیه رو بی روح کنن.

پاییز دل شکوندن رو خوب بلده، نمیدونم، شاید بقیه توی فصل پاییز هنوز سر زنده تر هم بشن و حال خوب شون بیشتر بشه اما این فصل تنها چیزی که برای من به ارمغان میاره خزان احساس خوبمه. وقتی که پاییز میاد، حال خوب من هم میره و این یک سیکل مشخصه که هر سال باید تکرار بشه و من محکوم به بودن در این سیکلم. کاش خدایی که از اون بالا پاییز رو برامون به ارمغان میاره، یه نگاهی هم به این بنده اش بکنه که با هر بار اومدن پاییز شکسته تر و افتاده تر از قبلش میشه.

*****************

چه غمی داره این پاییز. خدایا، چرا هر چی غم بوده رو توی این فصل گنجوندی؟ میخوای یهو با اومدن این فصل همه ادما رو غمگین کنی و حال دلشون رو بد کنی؟ پاییز هر روزش عذاب آور و شکنجه دهنده هست و من مطمئنم جدای از خودم خیلی ها هستن که آرزو میکنن کاش که زودتر این فصل تموم بشه و با خودم هر چی غم و ناراحتی آورده بود رو ببره. پاییز جز ناراحتی کردن ادما چیزی در چنته نداره و با رفتنش واقعا آرامش بی نظیری به درون آدما قدم میذاره.

*****************

احساسم خشکیده، درست به مانند آن برگ هایی که در دل پاییز بر روی زمین میریزند و زیر پای مردم له می شوند. دیگر نه شادی را می فهمم و نه خوشحالی را، دیگر نه عشق را حس میکنم و نه محبت را، تنها چیزی که اکنون برایم مانده یک قلب شکسته است. آری، وقتی که احساسات میمیرد قلبت هم میکشند و ذره ذره پودر می شود و از بین می رود. وقتی که قلب آدمی شکسته شود یعنی هب مرحله آخر رسیده و دیگر هیچ چیزی در این دنیا نمی تواند احساس او را دوباره زنده کند دقیقا مثل منی که در انتهای مسیر ایستاده ام و هیچ چیز نمی تواند حال دلم را خوب کنم.

غمگین و احساسم جز اندوه چیزی نیست. شاید پاییز که آمده خزان را فقط برای طبیعت به ارمغان نیاورده بلکه دل مرا هم زوال کرده و از بین برده. نمی دانم دلیلش چیست اما غم درونی ام هر لحظه بیشتر می شود و هر لحظه بیشتر میخواهم که دیگر نباشم. آری، نبودن بهتر از این است که باشی و با غم و اندوه سر و کله بزنی. گاهی با خود می گویم که کاش به مانند آدم های دیگر بودم اما وقتی زندگی آنها را زیر و رو میکنم میبینم که آنها هم خود با غمی عمیق دست و پنجه نرم میکنند و انگار دیگر هیچ کس خوشحال نیست.

*****************

هوای دلم عجیب پاییزیست. شما هم اگر کسی که دوستش داشتید از زندگی می گذاشت و می رفت هوای دل تان اکنون پاییزی بود. نمی دانم چرا رفت، نمی دانم دلیل رفتنش چه بود و نمی دانم چقدر به او سخت گذشته بود که حتی پشت سرش را هم نگاه نکرد. کاش بداند که من از دوری او چقدر عذاب کشیدم و چقدر درد تمام وجودم را فرا گرفته. احساس من رو به نابودی است و خزان پاییز دلم کم کم دارد قلبم را نابود میکند.

*****************

کاش هیچوقت به زندگی ام نمی آمدی، کاش هیچوقت حتی نگاهت هم به من نمی افتاد و کاش هیچوقت من و تو یکدیگر را ملاقات نمی کردیم. تو را که دیدم احساس کردم فصل بهار زندگی ام در راه است و قرار است خوشحالی بسیاری تمام زندگی ام را در بر بگیرد اما نمی دانستم که تو جز خزان چیزی برایم در چنته نداشتی. تو مثل پاییز آمدی و خشکاندی و رفتی. آری، تو آمدی و قلب و احساس مرا خشکاندی و برای همیشه از زندگی من رفتی.

دلم باران پاییزی را میخواهد. هر بار که در این فصل باران می بارد به همراه قطرات باران که به زمین خورند اشک از چشماللن من هم سرازیر می شود و به گونه هایم می نشیند. باران پاییزی تلخی روزگار را به رخم میکشد و همین است که چشمانم را لبریز از اشک می کند. هر بار که این باران می بارد سختی هایی که در زندگی کشیدم و غم های بسیاری که به جان خریدم را به یاد می آورم و ناخودآگاه برای هر کدام از آنها قطره ای اشک از چشمانم جاری می شود.

*****************

من تو را به مانند پاییز می دانم، خشک و بی روح، انسان را عاشق خودت میکنی اما در نهایت چیزی جز خزان برایش به ارمغان نمی آوری. تو ظاهر گول زننده ای داری و همه فکر میکنند که بودن در کنار تو یعنی خود آرامش اما وقتی به زندگی شان قدم می گذاری و وقتی که با احساسات شان بازی میکنی ان موقع است که طعم زوال احساس و خزان حال خوب شان را میچشند. از خدا میخواهم که کاش دیگر هیچ انسان پاییز صفتی به مانند تو به این دنیا نیاید، چرا که انسان هایی به مانند تو بد دل میشکنند و بد قلب آدمی را هدف میگیرند.

*****************

دوست داشتم در این پاییز دل انگیز دستان تو در دستم باشد و در کوچه پس کوچه ها قدم بزنیم و عشق مان را به یاد آوریم اما تو رفتی و چیزی جز اندوه برایم باقی نگذاشتی. اکنون پاییز برای من حال و هوای عاشقی را به ارمغان می آورد اما چه حیف که تو نیستی و این حال و هوا گویی می خواهد مرا خفه کند. کاش پاییز زودتر تمام شود و کاش به پایان برسد چرا که فکر بودن با تو در این فصل مرا تا مرز جنون می برد و دیوانه می کند.

دلم تنگ شده، برای آن روزهایی که دلم به مانند بهار بود، خوش و خرم، سرسبز و با طراوت، آمیخته به هر احساس خوبی، برای تمام این ها دلتنگم. اکنون هوای دلم پاییزیست، دیگر هیچ سرسبزی وجود ندارد، هیچ احساس خوبی وجود ندارد و هر چه که هست خشکیده و از بین رفته. چقدر بد است که در اوج جوانی دلت اینگونه شوند. وقتی به این درجه می رسی دیگر زندگی برای طعم و لذتی ندارد و فقط میخواهی که زودتر تمام شود.

*****************

از شما متشکریم که تا انتهای مطلب همراه ما بودید. اگر نظر، پیشنهاد یا انتقادی داشتید خوشحال میشیم که اونو از بخش نظرات با ما در میون بذارید.

---

مطالب پیشنهادی:

متن در مورد پاییز و دلتنگی

متن زیبای انگلیسی درباره پاییز + ترجمه فارسی

جملات ادبی، کوتاه و زیبا درباره پاییز

متن زیبا در مورد چهار فصل

متن زیبا درباره باران | جملات کوتاه درباره باران

متن فلسفی تولد خودم در فصل پاییز

---