جملات فوق العاده سنگین و تیکه دار ۱۴۰۰ + عکس نوشته
گاهی اوقات آدم از دوست و آشنایان ضربه هایی می بیند که به شدت بر روح و روانش تاثیر می گذارد. بعضی وقتا هم ممکنه خوبی هایی در حق انسان بشه که تاثیر مثبتی از خود به جای بگذارد. خوبی ها و بدی ها هر دو واکنش های متفاوتی در انسان به وجود می آورند.
اما بیان احساسات در قالب کلمات یک روش فوق العاده است تا شما بتوانید طرف مقابل را از احساس خود باخبر کنید. در زیر گلچینی از جملات فوق العاده سنگین و تیکه دار را برای بیان احساسات شما آورده ایم.
نیمی از وجودم را با عشق در هم آمیخته ام
عشق به زیباترین معشوق دنیا
اما نیمه ی دیگر قلبم همه از شعر سرشار است
تو از درد کدام نیمه ی قلبم خبر داری
راستی شعر می شناسی
از درد عشق خبر داری
تو در قلبم هستی اما من
در پی تو می گردم از پشت پنجره های بسته
*********
کاش اثری از زخم هایت بر قلبم نمی ماند
هر بار که زخم می زنی و می روی
دوباره برمیگردی
دوباره زخم می زنی عمیق تر و بیشتر
اما چه حکمتیست که هر بار عزیزتر هم می شوی.
کاش مثل مرگ که حق هر انسانی است تو هم حق من بودی و مرا محکم در آغوشت می گرفتی کاش در آغوش گرفتنت خاص باشد طوری که انگار همین لحظه از مرگ برگشته ام
*********
تنها چیزی که از تو فراموش کرده ام
شماره ات است
و این بدترین آلزایمر دنیاست.
تمام کلمه ها در ذهنمان هستند اما فایده ای ندارد گفتنشانچرا که حرف حرف کلمات نیست
هر چه بگوییم سخنی بیش نیست
از آزادی سخن می گوییم
این را در حد حرف ندان تصورش کن
شیرین و دلچسپ است
*********
هر کس در سراسر گیتی خداحافطی هایش به نقطه ی رفتن میرسد
رفتنی همراه با افسوس
هر چه شعر سروده اند
در وصف دو عاشق بوده است و رویایی دو لب بر روی هم
شلیک کنی عطش دو لب
و تمام شود هر چه قبل از این بود.
نمی خواهم قول هایی بدهی که از پسش بر نیایی
مثل قول همیشه ماندن
اما قول بده هر وقت احساس کردی که دیگر جایی در قلبت ندارم
خودت بگویی
در درون قلبم هر کس به دنبال جایی بود
اما درون من همه متعلق به توست
درونی کشور انحصاری توست
بیا و فرمانروایی کن
احساس بیچارگی می کنم
نبضم را حس نخواهم کرد
کس امده و حال و روزم را دگرگون کرده
باید کسی می بود
تا دستش را روی شانه ام می گذاشت
کسی که حرف های نگفته ام را دریابد
من زخم خورده ام
باید کسی مرا بفهمد.
جدید ترین دلنوشته های تیکه دار 1400
حقیقتش اینه که حواسم اینجا نیست، راستش اصلاً اینجا نیست. مي بینم، میشنوم، بو میکشم و چیزهایِ دیگه. همون حرکاتِ معمولي رو میکنم، ولي دلم یه جایِ دیگهست.
دلم اصلاً اینجا نیست!
نیامدن هزاران دلیل می خواست
و آمدن
یک دلیل
دلتنگت بودم.
در سینه ام سوز سرمایی را حس می کنم که در آن رخنه کرده است
من
فردای روز رفتنت هستم
سوز سوز شدن سینه ام فقط یک دلیل دارد
دلتنگم
سرمای دلتنگی تا مغز استخوانم رخنه کرده است.
بیا تا یخ نزده ام
روزهای بدی را میگذرانم.
وقتی قرار است تو نباشی شلوغی اطرافم را نمی خواهم احساس میکنم هر چه تنهاتر باشم برایم بهتر است این حجم از تنهایی و حتی بیشتر از این را می خواهم. باید خیال تو از ذهنم خارج شود باید تویی که در درونم نفوذ کردی مرا ترک کنی. دلم سکوتی عمیق و محض می خواهد سکوتی به مانند اعماق دریاها تاریک و تاریک تر. از درونم خارج شو تا با خیال راحت پشت پنجره ای بنشینم و از باران لذت ببرم و فکرم فقط درگیر لذت از باران باشد.
به یاد نمی آورم دنیای قبل از تو را
حتما رنگی سیاه و تیره داشته
پی از آمدن تو
همه چیز رنگ بو گرفت
انگار خدا می خواست
پس از خلقت تو
به دنیا رنگ و زیبایی ببخشد
یکی از نعمت های بزرگ الهی، پر بودن از خیال یک نفر است
پر بودن دقیقا مانند این است که در تلاطم افکار، آرام لنگر می اندازی و جوری به لنگر تکیه می دهی که حتی امواج هم نمی توانند تکانت دهند.
در این لحظه حتی اگر امواج وحشیانه بکوبندت، باز هم تو آرامش خواهی داشت آرامشی که به هر حال منتظرت می ماند و تو خودت را به آن می رسانی، چه قدر خیال برخی از آدم ها سرشار از آرامش است.
پر بودن از خیالت چه نعمت بزرگیست
پر بودن از افکار
آنگاه که غرق در افکارم هستم تو ارام قدم بر میداری و آیی در دریای نامتلاطم افکارم لنگر می اندازی. در ساحل ارامشی انتظارت را می کشد
هر فردی از یک جایی به بعد دویدن را شروع می کند. می دود تا به خط پایان برسد. اما خط پایان دقیقا کجاست
خط پایان هر کسی دقیقا جایی است که نفس کم می آورد و ایستد.
وقتی می ایستند دنیا او را حذف خواهد کرد. خط پایان هر فرد خط پایان دنیا نیست. افرادهای رسیده به خط پایان حذف می شوند و در مسابقه ی دویدن جایزه ای دریافت نخواهند کرد.
ندادن جایزه به معنی آموختن درسی از زندگی به دیگران، این درس اصلا آموزنده نیست و انسان ها فقط برای رسیدن به خط پایان می دوند. از یه جایی به بعد کار همه ی آدما می شود دویدن، دویدن برای دیرتر حذف شدن از دنیا، و این دیر حذف شدن است که می شود ثمره ی عمری تلاش و انگیزه برای دویدن بیشتر.
همه ادما یک روز خسته می شوند
خسته از یک جا
حسته از یک مکان
حتی خسته از یک لحظه
برخی اوقات هم از حصاری که دور قلبمان پیچیده ایم خسته می شویم.
خسته از تنهایی
اما این خستگی و کلافگی تنها با آمدن یک نفر که بیاید و خودش دل به ماندن بدهد.
کسی باید بیاید که مرهم باشد شانه هایش و آغوشش را برای دلتنگی هایم باز بگذارد.
شروع دوباره را برایم رقم بزند و بهاری نو را آغاز کند. بیاید و بگوید که تمام تنهایی ها به پایان رسید و یا علی بگوید و عشق را از نو آغاز کند.
اگر قادر نیستید حرف بزنید، بنویسید
اگر قادر به دویدن نیستید، راه بروید
اگر قادر به ایستادن نیستید، نشسته زندگی کنید
اگر قادر به رقص کردن نیستید، حداقل سر و دستی تکان دهید
اگر حتی نمی توانید آواز بخوانید، با دست و پاهایتان ضرب بگیرید
و تا مادامی که نفس در سینه دارید از تک تک توانایی هایتان استفاده کنید. و تمام کارهای دلخواهتان را با توانایی های خود تنظیم کنید و هرگز با شور و اشتیاق زندگی خداحافظی نکنید.
تا وقتی نفس در سینه دارید حداکثر تلاش خود را برای شکوفا کردن
بعضی کتاب ها را هر چقدر بیشتر میخوانم
حجمشان بیشتر می شود
چه چیزی باعث شده که حجم این کتاب بیشتر شود.
نکند احساس و افکارم را لای برگه های کتاب ها جا گذاشته ام
در گندم زار مرا کاشته بود
به خیال اینکه با خورشیدهای عجول
احاطه ام کنند
اما معجزه شد
تو امدی
و چنان آهسته مرا چیدی
که بوی نسیم را در دستانت حس کردم.
کلا زندگی طوری شده که از هیچی خبر نداری
دیگه چقدر باید نادیده گرفته شوی تا کلا حذف شوی
چقدر دیگه باید از خوشی هایمان بگذریم تا کاملا رهایشان کنیم
دیگه حوصله چنگ زدن و به دست آوردن هم برامون نموننده وقتی که هی چنگ میزنی و بازم چیزی دستگیرت نمی شه و افتی
چقدر باید درها به رویمان بسته شوند تا کلا قصد رفتن را فراموش کنی
همه ی این دردا با یک کم توجه، احترام، حمایت، هم دردی و مهربانی رفع می شد اما دریغ کردند اینقدر تحمل کردیم که برایمان رها کردن، افتادن و شکستن آسان شد و دیگر هیچوقت انگیزه ی تلاش برای رویاهایمان را نداشتیم
در نقطه بیست سالگی ایستاده ام
احساس می کنم هیچ پله ای طی نکردم تا به اینجا برسم
یک جا معلق مانده ام
آسمان را هم نمی بینم
من در ارتفاع مانده ام
بدون هیچ نرده و حفاظی
دلنوشته های فوق العاده سنگین سال 1400
وقتی دلت و یا قلبت از یک احساس سرشار می شود قطعا یک جمله عاشقانه و سنگین می تواند تا حدودی حالت دلت را تغییر دهد. اما هر کسی قادر نخواهد بود وقتی دست به قلم شد احساسش را در قالب جملات زیبا بیان کند. در این مجموعه ما سعی کرده ایم تا نمونه ای از متن های زیبا را گردآوری کنید تا شما با به اشتراک گذاشتن این متن ها احساستان را بیان کنید.
میدونی چه موقع بدون واقعا عاشق شدی وقتی برای اولین بار دیدیش و دلت به تب و تاب افتاد و وقتیم که جدا میشی باز تب و تابت بیشتر میشه تازه می فهمی که چقدر عاشق بودی. اما وقتی که بعد جدا شدنت هیچ حسی نداشتی پس شک نکنید که احساس اولتان هم اشتباهی بیش نبوده است.
وقتی در آغاز راه دوست داشتن هستی کلمات هم برای بیان احساسات کم می آورند. در هیچ کتاب و کتابخانه ای جمله ای یافت نکردم که وصف حالم باشدو وصف این علاقه محال است.
*********
زمانی که می بایست تمام دنیا خانه ی تمام انسان ها باشد،
ما برایش مرز ساختیم.
با این وجود زیبایی های دنیا زمانی کم رنگ شد و از بین رفت که با مرزها بین انسان ها، ملیت ها و زبان تفاوت قائل شد.
به راستی چه جهانی می شد اگر تمام زمین برای هر فرد وطنش می شد و انسان بار دیگر انسان می شد.
من وقتی عاشق تو شدم و قلبم سرشار از دوست داشتن تو شد جسور تر شدم
درست مانند خیابانی هستم
که اتفاقات زیادی به خود دیده است
اما همچنان پایدار است
ترسی نداشته
نرفته است
و هر اتفاقی هم بیفتد به سایه درختهایش امیدوار است.
هنوز هم امیدوار است
که دلداده های با قلب های گره خورده و دستانی گرفته شده در این خیابان قدم بزنند. معجزه ی عشق چه زیباست وقتی به آن امید داشته باشی
بلیط قطارت به مقصد کجاست
تو از خودت جا مانده ای رفیق
آنچه شما را نسبت به دیگران متمایز می کند
این است که نشان بدهید که به بیداری و بلوغ فکری دست پیدا کرده اید.
می توانید این گونه ثابت کنید که به دیگران اجازه حرف زدن بدهید و از حرف آن ها ناراحت و برانگیخته نشوید.
بیشتر آدم ها سرشار از دردند
دردهای کهنه و قدیمی
دردهای که بخشی از وجودشان شده
با آن خو گرفته اند چون توان مقابله با درد را نداشته اند
حالا این درد هر چقدر کوچک یا بزرگ باشد با صاحبش هم خانه شده است. درد سردرد، درد پادرد، درد قلب که همه به نوعی درگیر آنند.
این درد میهمان همیشگی شان شده صبح را با درد شب را با درد به سر می برند. این درد هم خونتان شده حضورش برایتان عادی شده است.
اما همه دردهای جسمی قابل هضم هستند و عادی می شوند
امان از درد روح
درد رفتن نبودن و ندیدن
درد زندگی با خاطرات کهنه
درد حس کردن جای خالی
باید با این دردهای کهنه کنار آمد.
آدما مثل مداد رنگین
شاید رنگ هر کسی طبق سلیقه ی دیگری نباشه
اما واسه یه نقاشی کامل همه ی رنگا لازم و ضرورین
به شرطی که تا حد مرگ همدیگرو نتراشیده باشیم.
چقدر زمانه ی بدی شده است کلا عوض شده
افزودنی غیر مجازم میزنی
اما باز هم به ماندنشان اعتباری نیست
پینوکیو یادت بخیر
الان کجایی که دنیای ما برعکس توست
هر روز دماغ ها کوچکتر می شوند و دروغها بزرگتر
چقدر خودمان و احساسمان را گم کرده ایم
در پریشانی مطلق به سر می بریم
وقتی به هوس های یک غریبه مهر عشق می زنیم
و به نگرانی های مادر برچسب گیر دادن
تموم چیزای این دنیا بازیه
آدما تا زمانی که بهت احتیاج دارند کنارت هستند
تا وقتی کسی جایت را بگیرد همراهت هستند
تا وقتی کسی دوستشان داشته باشد دوستت دارند
واژه ی عشق را آلوده می کنند برای مدتی کوتاه
و تمام این ها تا زمانیست که بازیتان ادامه دارد.
گرگ همان گرگ است
و شغال همان شغال
و در میان تمام این حقایق
تنها انسان است که انسان نیست.
اشتباه آدما زمانیه که انگ خاص بودن رو به بعضی آدما می دند در صورتی که اینا برای بقیه عمومی هستند.
حواست به من هست
هر بیشتر در زندگیم آدم می بینم
بیشتر عاشقت می شوم. بیشتر دلباخته می شوم
تو برای من متفاوت تر از همه ی این ادم ها هستی
خاص و کمیاب
مختص قلب من
برای رفتنت پاهایت کافی بود
چرا یکی آمد و دستانت را گرفت
در ادامه تماشا کنید :
مجموعه متن کنایه دار و سنگین به دوست
مجموعه متن کوبنده و سنگین برای استوری