انشا در مورد مادربزرگ با مقدمه بدنه و نتیجه
وقتی می خواهی انشایی در مورد مادربزرگ بنویسی تمام دقتت را جمع کنی و تمام هوش و حواست را متمرکز این انشا کن. تو باید زیباترین انشا را بنویسی چرا که قرار است در مورد زیباترین موجود خلقت یعنی مادربزرگ متن بنویسی. تو باید حتی روی کلماتت هم دقت داشته باشی و کلماتی در خور شان اون شأن انتخاب کنی.
در ادامه این مطلب 4 انشا زیبا در مورد مادربزرگ آورده ایم که پیشنهاد می کنیم اگر می خواهید انشایی تاثرگذار و مفهومی در مورد مادربزرگ تان بنویسید از این انشاها استفاده کنید.
مضمون این چهار انشا در مورد عشق به مادربزرگ و حس خوبی که همه نسبت به مادربزرگ شان دارند است و قطعا این انشاها می توانند کمک تان کنند تا در این زمینه محتوا و متنی مناسب داشته باشید که برای دیگران بخوانید و آنها را تحت تاثیر قرار دهید. بیش از این گزافه گویی نمی کنیم، در ادامه همراه ما باشید تا این انشاها را در اختیارتان بگذاریم.
انشا اول
مقدمه:
مادربزرگ مادر دومی است که با مهربانی ها و عشق ورزیدن هایش هیچگاه نمی گذارد طعم تلخ تنهایی یا طعم تلخ نداشتن پشت و پناه را بچشی. هر وقت در دنیا احساس تنهایی کردی، هر وقت احساس کردی که دیگر کسی نیست که پشت تو باشد و مراقبت باشد کافیست به سراغ مادربزرگت بروی تا آن موقع با قلب پر مهرش به تو بفهماند که این دنیا تا وقتی که او برای تو هست هیچوقت برایت تنهایی را به ارمغان نخواهد آورد.
بدنه انشا:
در دل و قلب مادربزرگ مهری مادرانه نهفته است، مهری مادرانه که باعث می شود عشقی فراوان نسبت به نوه اش داشته باشد. مادربزرگ با همان مهربانی ها و عشقش است که معنا می شود. از هر کسی که بپرسی مادربزرگش چه خصوصیات اخلاقی دارد بدون شک در درجه اولی مهربانی و عشق او را به زبان خواهد آورد. مادربزرگ با مهربانی و عشقی که دارد خود را در بهترین قسمت قلب فرزندانش جای می دهد.
ممکن است کسی مادر نداشته باشد، ممکنه است کسی از آغوش گرم مادر بی بهره بماند و اینجاست که مادربزرگ به سراغ او می رود و او را از هر چه درد و غم است مصون می کند. مادربزرگ همینکه تو را در آغوش بکشد گویی که از همه غم ها رهایی یافته ای و در برابر آنها سپری ایمن به دست آورده ای.
کاش کسانی که هنوز این فرشته را در زندگی شان دارند قدرش را بدانند و همچنین به خود یادآوری کنند که چه فرشته مهربانی در کنار خود دارند. مادربزرگ دست کمی از مادر ندارد و حتی می تواند جای خالی مادر را به بهترین شکل پر کند. مادربزرگ جایگزین هم ندارد یعنی اگر او را از دست بدهی دیگر نمی توانی هیچ کسی را در این دنیا جایگزین او کنی چرا که هیچ کس نیست که به اندازه او بخواهد عاشق تو باشد و به تو عشق بورزد.
نتیجه گیری:
کاش به فکر خوشحال کردن مادربزرگمان باشیم، ما می توانیم همین کار را در دید و بازدید با او به وی ثابت کنیم. لازم نیست هدیه ای خاص بگیریم، لازم نیست برایش جشنی خاص به مناسبت های مختلف بگیریم و حتی لازم نیست که به او زباناً بگوییم که دوستش داریم، همینکه به پیشش برویم و همینکه تنهایش نگذاریم برای او بزرگترین و بهترین هدیه است پس کاش هم من و هم کسانی که متن این انشا را می شنوند بخواهیم که عشق به مادربزرگمان را جزو اولویت های زندگی مان قرار دهیم.
انشا دوم
مقدمه:
دلم میخواهد به عالم کودکی خود برگردم، به همان زمانی که به خانه مادربزرگ می رفتیم و تمام فامیل دور هم جمع میشدیم و به بگو و بخند مشغول میشدیم. آن زمان ها مادربزرگ گویی آهنربایی بود که تمام فامیل را دور هم جمع میکرد و نمیگذاشت که مابین آنها فاصله ای بیفتد. دلم میخواهد به آن زمان ها بروم و در همان زمان ها زندگی کنم تا دوباره آن احساسات خوب و حال خوبی که داشتیم را تجربه کنم.
بدنه انشا:
اکنون به این دلیل می گویم آن زمان ها چرا که من مادربزرگم را از دست داده ام. بزرگی غم نداشتن مادربزرگ به اندازه غم نداشتن مادر است، حداقل برای من اینگونه بوده چرا که هر بار به نبودنش فکر کرده ام تمام بدنم به لرزه در آمده و تمام وجودم را بی قراری فرا گرفته. اکنون بیش از این در مورد نبودنش حرف نمیزنم چرا که ممکن است دوباره آن بی قراری خاص که از آن سخن می گویم به سراغم بیاید و مرا از خواندن ادامه انشایی که برای موضوع مادربزرگ در نظر گرفته ام باز دارد.
هدف اصلی من در این انشا تعریف کردن از خوبی های مادربزرگم است، تعریف کردن از عشق ورزیدن های او، محبت کردن ها و دلگرمی دادن های اوست. او تا زمانی که بود نمی گذاشت هیچ یک از ما ته دلمان به اصطلاح خالی شده و ناامید شویم، او همیشه کاری می کرد تا در دل ما امید و ایمان وجود داشته باشد و به واسطه این دو سلاح مهم ما را یاری می کرد تا به جنگ تمام چالش های زندگی مان برویم و آنها را از پا در بیاوریم.
مادربزرگم این دلگرمی ها و محبت کردن ها را از هیچ کس دریغ نمی کرد. ممکن بود حتی بعضی از اعضای فامیل در حق او بدی کرده بودند اما این برای مادربزرگ من مهم نبود، برای او مهم این بود که قلبی سرشار از مهر و محبت داشت و باید این مهر و محبت را به پای فرزندانش می ریخت. بدون تردید من مادربزرگم را به مانند فرشته ای می دانم که خدا روی زمین آفرید تا زمینش بدون فرشته نباشد.
من فکر میکنم جدای از مادربزرگِ خودم تمام مادربزرگ های دنیا همینگونه هستند یعنی قلبی مهربان و پر از عشق دارند و با همین قلب بزرگشان کاری می کنند که تک تک اعضای خانواده وابسته و دلباخته به آنها بشوند مثل منی که دلباخته مادربزرگم شده بودم و وقتی که او را از دست دادم گویی دلم و قلبم برای همیشه شکست.
نتیجه گیری:
حرف آخر من این است که کاش قدر مادربزرگ هایمان را بدانیم، به آنها بیشتر مهربانی کنیم، آنها را بیشتر دوست داشته باشیم و بیشتر سراغشان را بگیریم. باور کنید حتی اگر از همان ابتدا ارتباط کمرنگی با مادربزرگ تان داشته اید او باز هم عشقی فراوان نسبت به شما خواهد داشت چرا که او یک مادر است و در قلب یک مادر مگر می شود چیزی جز عشق و صفا را یافت؟ پیشنهاد من این است که خود را از این منبع بزرگ عشق و صفا منع نکنید و هر چه سریعتر سراغش را بگیرید چرا که اگر خدا او را از شما بگیرد تنها حسرت بر دلتان باقی خواهد ماند.
انشا سوم
مقدمه:
مادربزرگم بزرگترین حامی من در زندگی ام بوده، من هر وقت که به پیش مادربزرگم رفته ام با وجودی سرشار از انرژی و انگیزه از کنارش به مصاف تمام مشکلات و چالش هایم رفته ام. راستش را بخواهید من مادربزرگم را به مانند یک منبع بزرگ انرژی می دانم که هر وقت انرژی ام افتاد یا کم شد می توانم به پیش او بروم تا به این واسطه وجودم را با وجودش سرشار از عشق و انرژی و قدرت کنم.
بدنه انشا:
محال ممکن است کسی در کنار مادربزرگ من باشد و از او انرژی نگیرد. لبخند زیبایی که مادربزرگ من به لب دارد همه را جذب خود میکند و همین لبخند باعث می شود تا یک انرژی خاص درون همه ایجاد بشود. برای همین هم هست که تمام ما اعضای فامیل، چه عموها، چه عمه ها/چه خاله ها، چه دایی ها لحظه شماری میکنم تا کی زمانش برسد تا دوباره به پیش مادربزرگم برویم و خود را در دریای عشق او عرق کنیم.
دیدن مادربزرگم برای ما انگیزه و امید فراوان نسبت به زندگی فراهم می کند پس باید به ما حق بدهید که برای دیدنش زمان را لحظه به لحظه چک کنیم تا بالاخره موعدش برسد و به پیش او برویم. جالب ماجرا اینجاست که وقتی پیش مادربزرگم هستیم گویی زمان در آنجا فوق العاده سریع می گذرد. می گویند وقتی با کسانی باشی که با آنها به تو خوش می گذرد متوجه گذر زمان نمی شوی و برای مادربزرگ من هم همین است چرا که وقتی ما در کنار او هستیم اصلاً متوجه نمی شویم که عقربه های ساعت روی چه عددی هستند.
برای همه کسانی که هنوز سایه مادربزرگشان بر سرشان است آرزو میکنم که تا هزاران سال سایه مادربزرگشان همچنان بر سرشان باقی بماند چرا که اگر لحظه ای مادربزرگ نباشد، غم فراق او در دل همه شکل خواهد گرفت که فکر میکنم اصلاً غم کوچکی نیست و تا ابد با ما همراه خواهد بود.
کاش خدا اگر به کسی چنین فرشته ای را می دهد دیگر به هیچ وجه او را از وی نستاند چرا که این باعث می شود ضربه ای بزرگ به انسان وارد شود، این ضربه روحی است و تا مدت ها بر روح انسان باقی خواهد ماند و او را خواهد آزرد.
نتیجه گیری:
به صورت کلی من حضور مادربزرگم را در زندگی ام یک نعمت می دانم، نعمتی که خدا مرا لایق آن دانسته و سعی میکنم هر لحظه و هر دم به مادربزرگم عشق بورزم و به او مهربانی کنم تا به خدا نشان دهم که چقدر قدر نعمتی که ارزانی من داشته است را می دانم.
انشا چهارم
مقدمه:
مادربزرگ ها دل بزرگی دارند، دل آنها هر نوع عشق و احساس خوب در دنیا را در خود جای می دهد. اگر روزی به خاطر مسئله ای همه دنیا تو را ملامت کردند می توانی به پیش مادربزرگت بروی تا در آرامش باشی. مادربزرگ حتی اگر بدترین کارها را هم کرده باشی باز هم عشقش را از تو محروم نخواهد کرد و تا زمانی که زنده است به پای تو حال خوب و عشقی بی نظیر خواهد ریخت. کاش ما قدر این فرشته ناب زندگی مان را بدانیم و به سادگی از کنارش نگذریم.
بدنه انشا:
عده ای مدت هاست که به دیدار مادربزرگ شان نرفته اند و دلیل شان هم این است که شلوغ هستند و بعداً به سراغ او می روند. نکته ماجرا اینجاست که دنیا صبر نمی کند که شلوغی کسی برطرف شود. ممکن است همین لحظه دنیا مادربزرگتان را برای همیشه از شمت بگیرد و در آن موقع تنها چیزی که برای تان به ارمغان خواهد ماند حس حسرت خواهد بود.
حالا همه ما می توانیم جای همان عده ای باشیم که در موردش سخن گفتم. یعنی دیدار مادربزرگ را به تعویق بیندازیم و از او فاصله بگیریم. اما نکته اینجاست که شاید دنیا برای ما صبر نکند و دلیل خوشحالی هایمان که همان مادربزرگ باشد را برای همیشه از ما بستاند و به ما باز نگرداند.
در جنگ بین دنیا و انسان قطعا دنیا پیروز است پس وقتی که این را می دانیم دیدار مادربزرگمان را به تاخیر نیندازیم چرا که اگر او را از دست بدهیم، حتی اگر به زمین و آسمان هم بزنیم دیگر دنیا او را به ما بر نخواهد گرداند چرا که دنیا هم قوی تر و هم قدرتمند تر از ماست و ما هیچ توان و امیدی نمی توانیم در برابر او داشته باشیم.
نتیجه گیری:
خب حالا که این ها را شنیدید شما هم حتما به مانند من ترغیب شده اید که مادربزرگتان را ببینید و دوباره وجودتان را با وجود او غرق در حس خوب کنید. بیایید به هم قول بدهیم که بعد از این جلسه سریعترین زمان ممکن را در نظر بگیریم و برای دیدن مادربزرگمان به پیش او برویم. با این کار قطعاً هم او را خوشحال خواهیم کرد و هم اینکه خودمان را از آن حس حسرت و جنگ با دنیا نجات خواهیم داد. دیدار مادربزرگ در زمان حال ممکن است زمان اندکی را از ما بگیرد اما همین زمان اندک باعث می شود که هیچ حسرتی بر دلمان باقی نماند. مادربزرگ گوهری نایاب است پس کاش قدر این گوهر نایاب را بدانیم، ما این کار را می توانیم با همان دید و بازدید ساده انجام دهیم.
امیدواریم از 4 انشایی که با موضوع مادربزرگ براتون تهیه کردیم لذت ببرید. انشاهای بیشتر با موضوعات مختلف رو میتونید از داخل سایت پیدا کرده و بخونید. لطفا نظر خودتون رو در مورد انشاها در همین مطلب در بخش دیدگاه ها با ما به اشتراک بگذارید.
مطالب پیشنهادی :