متن ادبی و زیبا درباره آدم برفی
آدم برفی را دوست دارم، آدم برفی تنها کسی بود که در زندگی ام از جایش تکان نخورد! او حتی با وجود اینکه گرما باعث میشد ذره ذره آب شود و از بین برود کنارم ماند و تکان نخورد تا در زندگی ام بماند. در این دوره و زمانه آدم هایی که به مانند این آدم برفی بمانند و نروند خیلی کم شده اند.
در ادامه این مطلب متن هایی ادبی و زیبا درباره آدم برفی آورده ایم. متن ها و جملاتی که تهیه شده اند، مثال های زیادی درباره آدم برفی آورده اند که ممکن است همان حسی که در درون شما غلیان می کند را در قالب متن بیان کنند. به شما پیشنهاد میکنیم که حتما تا انتهای این مطلب ما را همراهی کنید.
جملات ادبی برای آدم برفی
من برایت همان آدم برفی بودم که در حسرت عشقت ذره ذره آب شد و هرگز به تو دست نیافت. تو برای من همان خورشید سوزانی بودی که به آب شدن آدم برفی زودتر از موعدش کمک میکردی.
********************
خاطره های من و تو به مانند آدم برفی بود. ما آنها را با هم ساختیم، با هم جلا دادیم و خاطراتی خوش به وجود آوردیم و وقتی که آدم برفی خاطرات مان تکمیل شد، تو گذاشتی و رفتی. حتما پیش خودت فکر میکردی که این آدم برفی تا همیشه می ماند اما سخت در اشتباهی! من با خورشید غرورم،، آن آدم برفی را برای همیشه آب کردم. اکنون هیچ آدم برفی خاطراتی از تو نمانده و همه اش آب شده.
********************
به یاد داری وقتی را که در حیاط خانه به هنگام بارش برف مشغول به ساختن آدم برفی می شدیم؟ آنها موقع ها هیچ سرمایی روی مان تاثیر نداشت. به یاد داری چقدر عاشقانه محو هم میشدیم و گویی در تابستانی ترین روز سال قرار داریم؟ ما با هم آن آدم برفی را ساختیم و حالا آن آدم برفی آب شده اما هر بار که من به آن سمت از حیاط که آن را ساختیم می نگرم، به یادش می آورم و دوباره به یاد آن روزها عشق تو در دلم زنده می شود.
********************
بعضی ها در زندگی برایت حکم آدم برفی دارند پس قدر آنها را بدان و به سادگی از دستشان نده. آنها ذره ذره آب می شوند، آنها حتی ذره ذره وجودشان را از دست می دهند تا تو شاد باشی، تا تو بخندی و لبخند لبت ماندگار باشد. از کنار این آدم ها به سادگی عبور نکن، آدم برفی های زندگی خیلی کم شده اند.
آدم برفی را دوست دارم چون پاکی و صداقتش هم از درون مشخص است و هم از بیرون. تو می توانی پاکی و سفیدی برف را هم در درون آن بیابی و هم در بیرون آن و این درست بر خلاف انسانهایی است که ظاهری فریبنده و زیبا دارند اما وقتی به درونشان می نگری، چیزی جز سیاهی و زشتی نمی بینی.
********************
دوست دارم به مانند آدم برفی باشم، پاکی و صداقتم هم از بیرون و هم از درون مشخص باشد. میگویند با این کار ذره ذره آب می شوی و از بین می روی اما این شرف دارد به زنده مانده و بقایی که ظاهرت را سفید و پاک نشان دهی اما از درون چیزی جز سیاهی و زشتی نداشته باشی.
********************
وقتی که برف می بارد خوشحال می شوم و منتظرم تا این برف زیاد و زیادتر شود تا یک آدم برفی بسازم. وقتی این آدم برفی ساخته شد، حداقل دلم شاد است و خرسندم چرا که یک آدم واقعی، آدمی که درون و بیرونش یکی است جلوی رویم قرار دارد. او نه فریب می دهد و نه بدی و ظلمی در حقت می کند، سفیدی بیرونش را می توانی در درونش هم بیابی. وقتی که این آدم برفی را می سازم غرق در او می شوم و ساعت ها به صحبت با او می نشینم چرا که آدم هایی از جنس آدم برفی در این دوره و زمانه نایاب شده اند.
********************
بعضی ها هم مانند آدم برفی هستند. درون و بیرون شان پاک است و سفید، هیچ زشتی و پلیدی ندارند، هیچ سیاهی و نفرتی ندارند. اما چیزی که شاید ندانی این است که آدم برفی های زمانه خیلی زود آب می شوند و از بین می روند. در این دوره و زمانه اگر آدم برفی باشی با سوء استفاده هایشان به راحتی تو را آب می کنند و از بین می برند.
********************
بعضی ها هم به مانند آدم برفی هستند، ساده و بی ریا. ظاهرشان را که میبینی، باطنشان هم همان است و تغییری نمی کند. و چه کم شده اند چنین آدم هایی که ظاهر و باطن شان یکی باشد.
وقتی که با من صحبت میکنی مراقب حرفهایت باشد. من به مانند آدم برفی هستم و حرف های تو به مانند نسیمی خنک و خورشیدی سوزان است. اگر با من خوب حرف بزنی، حرف هایت حکم همان نسیم را خواهد داشت و این آدم برفی عمرش بیشتر و بیشتر می شود اما اگر طعم تلخی حرف هایت را بچشد و تو با بدی با او سخن بگویی، طولی نمی کشد که از شدت گرمایی که از خورشید حرفایت به او می خورد آب می شود و از بین می رود.
********************
برای بعضی ها نباید پاک و ساده باشی، اگر اینگونه باشی درست به مانند خورشیدی که آدم برفی را آب می کند، تو را ذره ذره آب خواهند کرد و از بین خواهند برد. برای اینکه بتوانی در مقابل این آدم ها دوام بیاوری باید به مانند خودشان باشی. رسم این دوره و زمانه همین است، آدم برفی های زمانه فقط پله صعودی شده اند برای انسان هایی که سوء استفاده کردن را خوب آموخته اند.
********************
همه ما آدما یک آدم برفی درون داریم که آب شدن یا نشدنش به یک آدم مهم توی زندگیمون مرتبطه. هر چقدر او ازمون فاصله بگیره، هر چقدر ازمون دور بشه و نخواد که باهامون باشه این آدم برفی ذره ذره آب میشه و از بین میره، همینطور هم اگه کنارمون باشه و تنهامون نذاره این آدم برفی روز به روز زیبا و زیباتر میشه. مراقب انتخاب هاتون باشید، شخصی رو به عنوان این آدم انتخاب کنید که آدم برفی درون تون رو روز به روز زیباتر از قبلش میکنه.
********************
مرا تهدید به رفتن می کرد، فکر میکرد من هم می گذارم و می روم اما من با او فرق داشتم. زمانی که گذاشت و رفت، من درست به مانند یک آدم برفی بر سر جایم ثابت ماندم، رفتنش را به تماشا نشستم و بعد از رفتنش به رد پاهایش خیره ماندم. اکنون این آدم برفی همانطور که خیره به ردپاهای اوست دارد کم کم آب می شود و تنها راه نجاتش این است که او دوباره پیشم بازگردد و در کنارم باشد.
برای بعضی ها هم حکم آدم برفی رو داشتیم. بعضی ها آدم برفی رو میسازن، اونو زیبا میکنن و بعد از یک یا دو روز برای اینکه دست و پا گیره از بین میبرنش. اونها هم وارد زندگی ما شدند، با ما خاطره هایی زیبا ساختن و بعد از اینکه خاطره های خوب شون با ما تموم شد، احساس کردن دست و پا گیریم و به کلی از رومون رد شدن و نابودمون کردن.
********************
خسته شده ام از آدمهایی که زندگی را فقط با دروغ، کینه، نفرت، خشم و ظلم می گذرانند. اگر آدم بودن این است پس خوشا به حال آدم برفی که عمرش چند روز است اما در این چند روز سفیدی بیرون و درونش تغییر نمی کند. او حتی زمان از بین رفتنش هم همان آدم برفی پاک و سفیدی است که چند روز پیش ساخته شده بود.
********************
تو که نباشی، سرمای دنیا منو اذیت میکنه. حتی اگه آدم برفی هم باشم به گرمای حضور تو در زندگیم نیاز دارم وگرنه در این سرمای خانمان سوز، از سرما یخ میزنم.
********************
از آدم برفی ها خوب درسی گرفته ام! هیچ وقت نباید به کسی دلگرم شوم وگرنه این دلگرمی کم کم وجودم را آب کرده و از بین می برد. آدم های این دوره و زمانه خوب بلدند تو را به خود دلگرم کنند و در عین اینکه دل به آن ها خوشی کرده ای، از پیش تو بروند.
********************
رابطه من و تو مثل آدم برفی بود. با هم آن را ساختیم، ساختنش خیلی راحت بود و لذت بخش اما اینکه از آن نگهداری کنیم، اینکه نگذاریم آب شود، کارهایی بودند که از پس ما بر نمی آمد. من و تو فقط ساختن این آدم برفی را آموخته بودیم نه نگه داشتن و مراقبتش را.
********************
توی این دوره و زمونه حتی به همون آدم برفی که خودت با دستات ساختی، ظاهر و باطنش سفیده و فرقی با هم نداره، تمام زندگیش تشکیل شده از یک جفت چشم و یه دماغ و مقداری برف هم نباید اعتماد کنی، چه برسه به آدم هایی که با فریب و حیله زندگیشون رو ساختن.
آمدی و وارد زندگیم شدی. خواستی به حساب خودت شانه ام را از سختی روزگار بتکانی تا اندکی هم که شده این سختی ها دیگر روی دوشم نباشند اما مگر نمی دانستی که من حکم آدم برفی و این سختی ها هم حکم همان برف را دارند؟ من با همین سختی ها شکل گرفته ام و زندگی ام جریان پیدا کرده. اگر بخواهی این سختی ها را از بین ببری، باید تمام وجود مرا از بین ببری چرا که تمام وجود من از سختی و مشقت شکل گرفته.
********************
وارد زندگی ام شد، خواست با عشقش شانه ام را بتکاند تا دیگر تنهایی را روی دوشم احساس نکنم. اما نمی دانست که این تنهایی همان برف و من هم همان آدم برفی ام. تمام وجود من از تنهایی شکل گرفته، اگر او بخواهد تنهایی هام را بتکاند، باید تمام وجودم را نابود کند.
********************
صادق هدایت مثالی زیبا از برف زمستان دارد. او می گوید که برفی که در ده سالگی می بارد را برای آدم برفی اش، برفی که در چهارده سالگی می بارد را برای تعطیلی های مدرسه اش و برفی که در بیست سالگی می بارد را برای قدم زدن های عاشقانه و ردپاهایش دوست دارد. او می گوید اما در برفی که از بیست و پنج سالگی به بعد می بارد، فقط سرما است و هیچ چیز دیگری نیست. چه ما آدم ها زود لذت های زندگی را فراموش میکنیم و تمام توجه مان به روی سردی ها می رود. اکنون نه از سن بیست و پنج سالگی به بعد، بلکه می توانی از همان سن ده سالگی ببینی که آدم ها جز سردی دیگر چیزی نمی بینند.
********************
زمستان شده و دوباره در دلم هوس ساختن آدم برفی شکل گرفته. دوست دارم به حیاط خانه مان بروم و یک آدم برفی زیبا بسازم. دوست دارم با همین ساختن آدم برفی تمام غم ها و ناراحتی هایم را به فراموشی بسپرم و اندکی هم که شده از تمام آنها رها شوم. این آدم برفی بهانه ایست تا از این ناراحتی ها اندکی هم که شده فاصله بگیرم و غرق در حس زیبایم شوم.
همیشه وقتی که برف می بارید، منتظر بودم که کی برف زیاد شود تا به حیاط خانه بروم و آدم برفی درست کنم. آن موقع ها که برای من خبری از سرما نبود، در آن لحظات تنها چیزی که من حس میکردم عشق و احساس خوبی بود که از ساختن آدم برفی در وجودم شکل می گرفت. و چه حالا دلم برای آن زمان ها تنگ شده. حالا که برف می بارد، از همان اول احساس سردی می کنم تا وقتی که سرما و برف با هم از بین می روند. حالا دیگر خبری از شور و شوق آن زمان نیست. هر چقدر که بزرگی می شوی، گویی که این شور و شوق به پای سختی های دنیا هم کمتر می شود و تو در هیچ چیزی حتی همان آدم برفی که می ساختی نمی توانی دوباره عشق را بیابی.
********************
آن روزها را به یاد می آورم، همان روزهایی که به حیاط خانه می رفتیم و مشغول به ساختن آدم برفی میشدیم. آن زمان ها مشکلات معنایی نداشت، سختی ها معنایی نداشت، تنها چیزی که حالمان را خوب میکرد این بود که ببینیم آدم برفی ساخته شده و ما نتیجه کارمان را گرفته ایم. اما حالا گویی هیچ کدام از ما آن آدمای سابق نیستیم. حالا اگر کارهایمان را به مانند آن آدم برفی بدانیم، آنقدر درگیر مشکلات و سختی های آن کار می شویم که آدم برفی مان را نصف و نیمه رها خواهیم کرد و به سراغ آدم برفی دیگری خواهیم رفت. گویی با گذر زمان، آدم ها هم تغییر کرده اند و صبر و حوصله شان دیگر به مانند آن وقت ها که آدم برفی را کامل می ساختند نیست. کاش دوباره به همان زمان ها برگردیم، همان زمان هایی که با صبر و حوصله تمام وقت مان را می گذاشتیم تا مراحل ساختن آدم برفی را کاملاً تمام کنیم.
سایر مطالب پیشنهادی :
مجموعه شعر درباره زمستان و برف
جملات زیبای انگلیسی درباره زمستان با معنی (2)