دلنوشته درباره شهدای دفاع مقدس
شهدا نماد شجاعت و انسانیت کشور ما هستند. هر وقت بخواهیم در کشور انسانیت را تعریف کنیم، هرگاه بخواهیم شجاعت را مثال بزنیم، آن را در وجود شهدا میبینم و آنها را در وجود شهدا جستجو می کنیم. مگر می شود از انسانیت و شجاعت حرف زد و بعد از شهدا سخنی به میان نیاورد.
دلنوشته شهدا
زمزمهی نسیم، حاملِ عطرِ گلهایِ لاله، مرا به سویِ گلزارِ شهدا رهنمون میشود.
گامهایم بر رویِ فرشِ سبزِ چمن، سکوتِ سنگینِ فضا را میشکند.
هر قدم، نغمهای حزنانگیز در دلم نجوا میکند و اشک در چشمانم حلقه میزند.
اینجا، در این خاکِ مقدس، داستانهایِ ایثار و فداکاری، نجوایِ رشادت و شجاعت، و فریادِ مظلومیت و حقطلبی در هم آمیختهاند.
اینجا، در این گلزارِ نورانی، مردان و زنانی آرمیدهاند که جانِ شیرین خود را در راهِ دفاع از میهن و آرمانهایِ مقدسِ انقلاب اسلامی نثار کردند.
آنها که با شجاعتی بینظیر، در برابرِ ظلم و تجاوز ایستادند و از خاکِ پاکِ ایران اسلامی در برابرِ دشمنانِ پلید، صیانت و حراست نمودند.
آنها که با عشق به خدا و ائمهی اطهار(ع)، جانِ خود را فدا کردند و به لقاءالله شتافتند.
ایثارگرانِ بینام و نشان، شما ستارههایِ درخشانِ آسمانِ انقلاب هستید که نورِ راهِ ما را روشن میکنید.
شما حماسههایِ جاودانهای آفریدید که تا ابد در تاریخِ این سرزمین به یادگار خواهد ماند.
ما مدیونِ ایثار و فداکاریِ شما هستیم و وظیفهی ماست که راهِ پرفراز و نشیبِ شما را ادامه دهیم و از ارزشها و آرمانهایِ انقلاب اسلامی پاسداری کنیم.
روحِ پُرفتوحتان شاد و یادتان گرامی باد.
پروردگارا، به ما توفیقِ شکرگزاریِ این نعمتِ عظیم و ادامهی راهِ شهدا را عنایت فرما.
آمین یا رب العالمین
دلنوشته ای برای شهدا
ایثار و شهادت، واژهای مقدس و نغمهای آسمانی است که از حماسههای جاودانه مردان و زنانی حکایت میکند که در راه پاسداری از مرزهای میهن و حفظ ارزشهای والای انقلاب اسلامی، جان شیرین خود را فدا کردند.
شهدای دفاع مقدس، ستارههای درخشان آسمان عشق و دلدادگی به خدا هستند که با نثار جان خود، راه نورانی را برای ما ترسیم نمودند و درسهای بزرگی از ایثار، فداکاری، شجاعت و استقامت را به ما آموختند.
هرگاه به یاد رشادتها و جانفشانیهای این عزیزان میافتیم، قلبمان از غرور و افتخار لبریز میشود و در برابر عظمت روح بلند آنان، سر تعظیم فرود میآوریم.
ای شهدای والامقام!
شما با از جان گذشتگی خود، امنیت و آرامش را برای ما به ارمغان آوردید و ما را در سایه سار پرچم پرافتخار جمهوری اسلامی ایران، آسوده خاطر نمودید.
یاد و خاطره شما، همواره در قلبهای ما زنده خواهد ماند و راهتان چراغ راه آیندگان خواهد بود.
ما مفتخریم که پرچمدار راه پرفراز و نشیب شما باشیم و با تمام توان، از آرمانهای والایتان دفاع خواهیم کرد.
روحمان با روح پرفتوحتان شاد و یادتان گرامی باد.
امروز، وظیفه ماست که با تاسی به سیره نورانی شهدا، راه آنان را ادامه دهیم و با تلاش و کوشش خود، ایران اسلامی را به قلههای پیشرفت و سربلندی رهنمون سازیم.
ما باید با عمل به وصایای شهدا، عزت و اقتدار کشورمان را حفظ و در راه اعتلای نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران، گام برداریم.
شهدای عزیز!
شما الگوی جاودانه ایثار و فداکاری هستید و یادتان تا ابد در قلبهای ما خواهد ماند.
ما هرگز ایثار و فداکاری شما را از یاد نخواهیم برد و راهتان را ادامه خواهیم داد.
با درود و صلوات بر روح پرفتوح همه شهیدان والامقام انقلاب اسلامی
این بار قصد داریم در این مطلب برایتان دلنوشته هایی زیبا در رابطه با شهدا قرار دهیم. در این مطلب می خواهیم در مورد شجاعتی که آنها از خود به خرج دادند حرف بزنیم و داستان انسانیت شان را به واسطه متن های مختلف روایت کنیم. پس آگر اماده هستید در ادامه همراه ما باشید.
متن دلنوشته در مورد شهدا
در تصوراتم بار و بندیلم را میبندم و به گذشته سفر می کنم. همان زمان ها که شجاع مردان و دلیر زنانی بودند که برای کشور جان دادند اما نگذاشتند که دشمن حریمشان را بشکند. دلم می خواهد به آن موقع سفر کنم و ببینم که آزادگی، شجاعت و شهامت آنها چه قدر بود که حاضر به انجام این کار شدند، دلم می خواهد به آن زمان بروم و ببینم که چه عشقی درونشان بود که باعث شد آنها از مهمترین دارایی شان یعنی زندگی بگذرند تا ارزش هایشان حفظ گردد.
********************
شهدای دفاع مقدس نمونه بارز شجاعت و مردانگی هستند. آنها شجاعت را معنا می کنند و در پی آن با کار دلیرانه ای که کردند به دیگران درس آزادگی می دهند. گاهی قلبم به من می گوید اگر آن زمان بود، اگر تو در آن زمان بودی آیا حاضر میشدی شجاعتی مانند آنها به خرج دهی؟ آیا حاضر میشدی جانت را در راه میهنت بدهی؟ آیا درونت آنقدر عشق بود که این عشق فراتر از جانت شود و به پای آن برای کشورت بجنگی و جان دهی؟
********************
این حرف ها، این سخنان، سخنان قلبم هستند، از اعماق قلبم به پا می خیزند. این حرف ها درباره شهدای دفاع مقدس هستند، آنها که شجاعانه به دفاع پرداختند و کاری کردند که دشمن دیگر به خود اجازه ندهد ارزش های ما را از بین ببرد. آنها پا روی بزرگترین ارزش انسان ها یعنی جانشان گذاشتند تا ارزش های دیگری حفظ شود، ارزش هایی که اگر به بطن آنها بنگری می بینی که بالاتر و والاتر از هر ارزش می باشند.
********************
در وجودم عشقی نسبت به شهدای دفاع مقدس لبریز است که نمی دانم آن را چگونه ابراز کنم. گاهی به خود می گویم فریاد بزنم، فریاد بزنم تا بتوانم این عشق را بروز دهم اما بعد که به خوبی با خود می اندیشم می بینم این جبرانی برای کارهای آنها نیست. آنها از خود گذشتند تا کشور حفظ شود، تا ارزش های کشور خدشه دار نشود حال اگر من بخواهم عشقم را به آنها بروز دهم، من هم باید به پای ارزش های کشوم بمانم و برای آنها اهمیت قائل شوم. حس میکنم این بزرگترین کاری است که می توانم در حق شهدای دفاع مقدس انجام دهم.
********************
در دلم آشوبی برپاست، این آشوب از وقتی که به یاد دارم همراه من است. این آشوب برای خودم نیست، برای خانواده ام نیست، برای شهدای کشورم است. وقتی به شهامت و شجاعت آنها فکر میکنم، ناخودآگاه دغدغه ای تمام وجودم را در بر میگیرد، ناخودآگاه حس عاشقانه ای در تمام وجودم لبریز می شوم و ناخوداگاه آشوبی درونم شکل می گیرد که به من می گوید برای این شهدا چه کرده ای؟ برای جبران کاری که کردند چه انجام داده ای؟ همیشه تمام تلاشم را میکنم، همیشه با تمام وجودم سعی می کنم تا بتوانم تا آنجا که در توان دارم به کشورم خدمت کنم. اگر این کار را نکنم، این آشوب بیش از پیش درونم هیاهویی به پا می اندازد. حس میکنم این آشوب همان احساس وظیفه در برابر جان فدایی آنهاست.
********************
وقتی که مهربانی می کنم، ناخودآگاه در ذهنم اینکه چه قلب پر از مهری دارم مرور می شود اما خوب که به فکر فرو می روم می بینم که نه، آنقدر هم که باید مهربان نیستم. اما این را از کجا در می یابم؟ از آنجا که شهدایی را به یاد می آورم که قلبشان آنقدر بزرگ و مهربان بود که حاضر شدند این قلب از تپیدن بایستد اما کشورشان، مردمشان، ارزش هایشان حفظ گردد. اگر من مهربانم، اگر درون من مهر و عطوفت است، پس نام کاری که آنها کردند چه بود؟ نام جان فدایی ای که برای مردمشان کردند چه بود؟ به این ها که فکر میکنم از خود و حتی همان مهربانی ای که کرده ام هم خجالت می کشم.
********************
در مدرسه زنگی داشتیم به نام زنگ انشاء. نمی دانم چرا ولی هر بار از خدا میخواستم که کاش موضوع انشایی که معلم مان به ما میدهد درباره دفاع مقدس و شهدای آن باشد. از همان بچگی عشق به شهدا درونم موج می زد. ممکن سوالی پیش بیاید که چگونه؟ از همان بچگی من داستان کودکانی را خواندم که هم سن من بودند اما برای کشورشان از خود گذشتند، داستان جوان مردان و زنانی را خواندم که برای کشورشان پا به میدان جنگ می گذاشتند. داستان این ها را که می خواندم، عشقی درونم شکل میگرفت، عشقی بی نظیر، این عشق تماماً برای آنها بود. برای همین دوست داشتم همیشه داستان شجاعت شان را برای همه بگویم، دوست داشتم در مورد دلاوری ها و از خودگذشتگی هایشان حرف بزنم و شجاعت شان را به مردم بگویم. حتی همین حالا هم که بزرگ شده ام، باز هم این عشق درونم موج می زند و ذره ای از آن کم نشده.
********************
من شهدای دفاع مقدس را همان فرشتگان مهربانی از سوی خدا می دانم که مامور شده بودند به زمین بیایند و حافظ جان مردم شان شوند. آنها از نظر من انسان نبودند چون این کاری فراتر از انسانیت بود، آنها فرشته و حتی بالاتر از آن بودند، مقام آنها برای من این چنین است. من شهدای دفاع مقدس را عشق می نامم، آنها خود عشق بودند، آنها درونشان این حس زیبا جریان داشت در غیر اینصورت هیچوقت دست به چنین کاری نمی زدند.
********************
می خواهم انسانیت را معنا کنم، اما به دنبال چه بگردم؟ چه چیز را بیابم که تعریف واقعی انسانیت باشد؟ کمک کردن به مردم، کارهای خیرخواهانه، مهربانی و مهرورزی در شرایط سخت، همه این ها انسانیت هستند اما آن تعریفی که من از انسانیت می خواهم درون این ها پیدا نمی شود. کمی فکر میکنم، کمی تامل می کنم و بعد معنای حقیقی انسانیت به ذهنم خطور می کند. شهدای دفاع مقدس، تعریف واقعی انسان بودن و انسانیت هستند. به هر که بگویی از جانت بگذر تا دیگری زنده بماند و زندگی کند، پا پس خواهد کشید اما آنها ماندند، آنها ماندند تا تعریفی واقعی از انسانیت به وجود بیاید، تا انسان بودن برای جهانیان معنا گردد.
********************
هفته دفاع مقدس نزدیک است، برای من این هفته هفته ای ارزشمند است. اما ممکن است سوالی به وجود بیاید که چرا؟ چرایی این مسئله مشخص است، ارزش این هفته برای شهدایی بوده که جان دادن و جان به جان آفرین تسلیم کردند، نه به خواست خدا بلکه به خواست خودشان. آنها جان دادند، زندگی شان را فدا کردند و این تماماً به خواست و اراده خودشان بود. آنها برای این چنین کاری کردند تا من و ما بمانیم، ارزش هایمان حفظ شود و حرمت مان زیر سوال نرود. حال که آنها برای من و ما چنین ارزشی قائل بودند، من چگونه میتوانم هفته دیگری غیر از این هفته را با ارزش خطاب کنم؟
********************
داستان های مربوط به دفاع مقدس را که می شنوم تازه برایم معنای حقیقی غیرت معنا می شود. غیرت در این نیست که زنی را مجبور کنی به زور حجاب داشته باشد، غیرت این نیست که زنی را محدود کنی صرفاً برای اینکه زن است، غیرت این نیست که ارزش های خودت را به دیگران تلقین کنی صرفاً برای اینکه فکر میکنی این برای آنها بهتر است، غیرت این است که برای کسانی که برایت ارزشمندند حتی جان بدهی. این غیرت را من فقط در شهدای دفاع مقدس دیده ام. آنها تعریف خیلی خاص از غیرت نداشتند، آنها فقط مردم شان برایشان ارزش داشتند، مردم شان برایشان مهم بودند و برای همین با شجاعت تن به شهادت دادند، تا مردم شان بمانند. این است غیرت واقعی.
********************
دلم پر می کشد تا با خانواده شهدای دفاع مقدس به صحبت بنشینم. انگار هر چه که خاطره از شهدا بشنوم کافی نیست، دوست دارم بیشتر بدانم، دوست دارم از آنها و زندگی شان بیشتر سر در بیاورم. در میان همه داستان هایی که از شهدا شنیده ام یک وجه مشترک وجود دارد و آن هم عشقی است که درون آنها موج میزد. این عشق بی بدیل است، این عشق بی مثال است و تا به حال به مانند آن را ندیده ایم. داستان شهدایی را شنیده ام که از خانه می گریختند تا راهی جبهه جنگ شوند، داستان شهدایی را شنیده ام که با سن کم وارد جبهه جنگ شده اند، داستان شهدایی را شنیده ام که زن بودند اما قدرت شان از هزار مرد هم بیشتر بود، غیرت شان از هزار مرد هم بیشتر بود. از نظر من این ها عشق حقیقی است.
********************
دوست دارم یک بار هم که شده دفترچه خاطرات شهدای دفاع مقدس را بخوانم، ببینم که تعریف آنها از دنیا چه بود، بدانم که آنها دنیا را چگونه می دیدند که چنین فداکاری ای کردند. خیلی دوست دارم دنیا را از دید آنها بنگرم، از نظر من آنها معنای واقعی عاشقی را درک کرده اند و از نظر من آنها عشق محض هستند. هر کسی بخواهد به خدا برسد، هر کسی بخواهد عشق را به معنای حقیقی تجربه کند، فکر میکنم باید باید کاری به مانند شهدا انجام دهد، کار آنها نمونه بارز عاشقی محض بود.
********************
شهادت شجاعانه ترین کاری بود که می توانستند بکنند. آنها می توانستند جلوی دشمن زانو بزنند، بگذارند او به راحتی از مرزهای کشور بگذرد اما غیرت چه؟ مردانگی چه؟ ناموس و حرمت های کشور چه؟ همین ها بود که باعث میشد هیچگاه زانو نزنند و با تمام قدرت در مقابل دشمن بایستند تا او را مهار کنند و چه جانانه هم این کار را کردند. آنها حتی با همان شهادت شان دشمان را چنان خوار و ذلیل کردند که تا مدت ها مهر ذلیل بودن بر پیشانی آنها زده شد.
********************
من برای شهدای دفاع مقدس ارزش زیادی قائلم و از نظرم تمام آنها جزو خانواده من هستند. آنها برای من، برای آینده ام، برای چیزی که قرار بود اکنون شوم جان شان را دادند و حال چگونه می توانند جزو خانواده من نباشند؟ آنها نزدیک ترین افراد به من هستند چون کاری کردند که هیچ کس حاضر نیست برای من یا امثال من چنین انجام دهد. درون من نسبت به آنها عشق زیادی جاریست، درون من نسبت به آنها شور عاشقانه ای جاریست، عشقی که باعث می شود برای آنها ارزش قائل شوم و آنها را جزو نزدیک ترین اعضای خانواده ام بدانم.
********************
در آن زمان هیچ چیز مهم نبود، چه مرد و چه زن، به میدان جنگ می رفتند و از کشور دفاع می کردند. چه کار شجاعانه! به راستی که آنها را تحسین می کنم. آن زمان فارغ از جنسیت، هر کسی به نوع خودش تلاش می کرد تا برای کشورش کاری کند و در این میان بسیاری از همین ها شهید می شدند. وقتی که به این ها فکر می کنم، درونم غروری شکل می گیرد، غروری که به خاطر وجود و حضور شهدا در کشورم بوده، غروری که به خاطر هم میهن بودن با آنها درونم شکل گرفته.
********************
با خود می گویم، ما که برای شهدا نتوانستیم کاری کنیم اما خانواده شان چه؟ برای آنها که می توانیم مسکنی بر درد فرزند یا عزیزشان باشیم. وقتی که از کسی میشنوم که می گوید خانواده شهدا به خاطر شهیدشان در رفاه و آسایش هستند تمام وجودم به درد میاید. چه کسی حاضر می شود عزیزش را برای راحتی اش فدا کند؟ آن زمان اگر آنها عزیزشان را در راه کشور نمی داند مگر راحتی ای هم می ماند که آنها بخواهند از آن استفاده کنند؟ کاش این افراد می دانستند که حداقل اگر مسکنی بر درد آنها نیستند، نباید نمک روی زخم هم باشند.
********************
به نظرم در کنار شهدا با ارزش ترین آدم ها خانواده شهدا هستند. آنها عزیزشان را در راه ارزش هایشان دادند. به راستی اگر به کسی مهر و عاطفه ای داشته باشیم، حتی به سختی هم که شده آیا از او می گذریم؟ هرگز! اما آنها این کار را کردند، آنها برای کشور و مردم شان این کار را کردند و چه کاری بزرگتر و زیباتر از این؟ البته که آنها نگذشتند، آنها هدیه ای که خدا به آنها داده بود را به خدا بازگرداند. برای همین است که می گویم ارزش این خانواده ها همانند عزیز شهیدشان است چرا که کار آنها هم دست کمی از شجاعت نداشت.
سایر مطالب پیشنهادی :
مجموعه شعرهای زیبا برای شهیدان
دلنوشته زیبا درباره شهادت سردار قاسم سلیمانی
مجموعه متن های زیبا درباره مدافعان حرم
بسیار متن زیبایی بود با تشکر از شما 🌹