دلنوشته های غمگین برای امام حسین
وقتی دلت امامت را می طلبد، وقتی قلبت می خواهد مولایش را زیارت کند، یعنی دلت هوای عاشقی کرده. یا امام حسین، جواب عاشقانت را بده، جواب دل باختگانت را بده، تو خوب میدانی رسم عاشقی چگونه است چون در راه آن جان دادی. اکنون حال و هوای ما دلباختگان را می دانی و می دانم که جوابمان را میدهی.
دلنوشته غمگین برای امام حسین (ع)
اشک های ناتمام
ای کاش میدانستم در آن ظهر پُر از التماس، چه نجواهایی در عمق وجود نازنینت موج میزد. ای کاش میفهمیدم در آن لحظاتِ جانسوز، چه داغی بر قلبِ پُر مهرت سنگینی میکرد. ای کاش میدیدم در آن وداعِ جانگداز، چه بغضی در گلوي مبارکت خفته بود.
اشکهایم ناتمامند و دلم غرق در ماتم، چگونه میتوانم عظمتِ فداکاری ات را درک کنم؟ چگونه میتوانم عمقِ مظلومیت ات را به تصویر بکشم؟
ای کاش در کربلا بودم و با چشمانِ خود، صبر و استقامت ات را نظاره میکردم. ای کاش در آن صحرایِ پُر بلا، جانم را فدایِ راهِ حق و حقیقت میکردم.
اما افسوس که من در این دنیایِ پُر از ظلم و ستم، تنها نظارهگرِ اشکهایِ مادرت زهرا (س) هستم. و در فراقِ تو، نغمههایِ غمانگیزِ مرثیهسرایان را زمزمه میکنم.
نالههایِ یک عاشق
ایثارِ تو در راهِ دین، قلهای بلند از عشق و دلدادگی به خالق هستی است. شهادتِ تو، زیباترین حماسهیِ تاریخ بشریت است.
فداکاریِ یارانِ باوفایت، تابلویی از شجاعت و غیرت در برابرِ ظلم و ستم است. صبر و استقامتِ زینب (س)، درسی آموزنده برایِ تمامِ زنانِ عالم است.
ای کاش میتوانستم در رکابِ تو، در دشتِ کربلا حاضر میشدم. ای کاش میتوانستم قطرهای از اشکهایِ عزادارانت باشم.
اما من در این دنیایِ فانی، تنها میتوانم با نالهای جانسوز، ارادتِ خود را به تو ابراز کنم. و با قلبی شکسته، ندایِ مظلومیتِ تو را به گوشِ جهانیان برسانم.
عطشِ ابدی
ای کاش میدانستم در آن لحظاتِ طاقتفرسا، چه عطشی بر پیکرِ مبارکت سایه افکنده بود. ای کاش میفهمیدم در آن حالِ زار، چه نالهای از عمق وجودت به آسمان میرفت.
ای کاش میدیدم در آن صحرایِ پُر از خار و خس، چگونه کودکانِ عطشزده ات را نظاره میکردی. ای کاش میشنیدم در آن لحظاتِ جانسوز، چه نجواهایی با خدایِ متعال زمزمه میکردی.
اشکهایم ناتمامند و دلم غرق در ماتم، چگونه میتوانم درک کنم که طعمِ عطش در آن گرمایِ طاقتفرسا، چه عذابی داشت؟ چگونه میتوانم تصور کنم که دیدنِ اشکهایِ کودکانِ ات، چه دردی بر قلبِ مهربانت میگذاشت؟
ای کاش در کربلا بودم و با تمام وجود، سهمِ آبِ خود را به تو و یارانت تقدیم میکردم. ای کاش در آن روزِ پُر حزن، قطرهای از اشکهایِ خود را نثارِ لبهایِ عطشزده ات میکردم.
اما افسوس که من در این دنیایِ قحطیِ معرفت، تنها نظارهگرِ رنجِ ابدیِ تو هستم.
و در فراقِ تو، نغمههایِ غمانگیزِ عاشوراییان را زمزمه میکنم.
در این مطلب دلنوشته هایی غمگین و زیبا از امام حسین علیه السلام تهیه کرده ایم که می توانید با خواندن آنها حال دلتان را حسینی کنید و آرامش بگیرید. در ادامه با ما همراه باشید.
متن دلنوشته غمگین برای امام حسین
یا امام حسین، تا کی سجده بر خاکی زنم که از کربلاست؟ کی قرار است تا به پابوست بیایم؟ این بنده دیگر طاقتش سر آمده، می خواهد آقایش را ببیند، میخواهد مولایش را ببیند، میخواهد سرورش را ببیند.
دلم گرفته، رو به آسمان میکنم و با خدا حرف میزنم. خدای من، دلم هوس کربلا رو کرده، دلم میخواد به پابوس حرم آقام امام حسین برم و ساعت ها اونجا بشینم و با آقا درد و دل کنم. آخه میدونم که اون قضاوتم نمیکنه، منو از خودش دور نمیکنه، اون به پای حرفام میشینه. میخوام برم پیشش تا ازش بخوام از تو برام طلب شفاعت کنه، شفاعتی برای تمام گناهانی که تا به الان به اونها مرتکب شدم، گناهانی که نمیتونم به گذشته برگردم تا تغییرشون بدم.
***************************
عطر و بوی عاشورا/اربعین تمام هوا را پر کرده. بوی شهادت امام حسین، بوی خون، بوی خاک، گویی همه عالم میخواهند آزادگی را به مردم یادآوری کنند، گویی تمام عالم غم حسین را دارد.
خودم را متهم میکنم، متهم به اینکه در کل سال فقط ده رو برای امامم عزا میگیرم، ده روز داستان شهامت و شهادتش را دنبال میکنم و فقط ده روز از چشمانم اشک برای مظلومیتش می بارد. کاش همه روزهای سال، کاش تک تک ساعت ها و دقیقه های زندگیم امام حسینی باشد، کاش بتوانم راهش را در پیش بگیرم.
بودن در حرمت رویای من است، اشک بریزم و ناله سر دهم. یا امام حسین مدتهاست دلم غمی دارد، غمی که هیچ غمخواری ندارد، غمی که هیچ کس نمی خواهد آن را بشنود، غمی که روی دلم سنگینی میکند و نمی توانم آن را با هیچ کس در میان بگذارم. تو مرا می پذیری؟ شنیدن غمم، دردی که سر دلم مانده، زخمی که به جانم افتاده و آتشی که از درونم مرا میسوزاند را آرام میکنی؟
دلم گرفته و هوای آن بارانیست. هیچ چیز نمیتواند حال آن را خوب کند، هیچ مرهمی ندارد و گویی قرار است تا آخر این هوای بارانی را تحمل کنم. دلم هوایی بهاری میخواهد، هوایی پر از خنده و حس نشاط. اما گویی خندیدن برایم جرم است. یا امام حسین، تو ضامن دل من پیش خدا شو، این دل از بس باران غم به خود دیده لبریز از غم شده، تو ضامنم شو و این دل را بهاری کن.
دلم هلهله ای دارد، آتش غم در آن سوزان است، آتشی عشقی که برای مولایم امام حسین شعله گرفته. هر بار که داستان مظلومیت و در عین حال شهامتش را می شنوم، هر بار که روایت شهادت مظلومانه اش را می شنوم، گویی روی این آتش بنزین می ریزند، این آتش شعله میگیرد و تمام وجودم را در بر خواهد گرفت. یا امام حسین، درونم آتشیست، هلهله ایست برای داغی که بر دلم نشسته. آرام کننده این داغ تو هستی، مرا با شفاعتت نزذ خذا آرام کن.
روز و شب را بی هدف می گذرانم، یا امام حسین خسته شده ام از زندگی بی هدف، زندگی و زنده ماندنی که مانند بودن در بیراهه است، بیراهه ای که در آن گمگشته ام و به هر سو که میروم به بن بست میخورم. دوست دارم در زمان تو می بودم، با تو بودم و همراهی ات میکردم. چه زیباست شهادت در راهی که می دانی زندگیت را زیبا میکند و چه نفرت انگیز است زنده ماندنی که بدون دلیل است. امام مظلومم، زندگیم بی دلیل شده، دلیلی برای ادامه دادنم بده، دلیلی برای نفس کشیدن هایم بده، ضامنم شو که تو بهترین ضمانت کننده ای.
یا امام حسین درک نشده ام، درکی ندیده ام، فهمیده نشده ام؛ تو حالم را میدانی، تو میدانی که درک نشدن یعنی چه، میدانی که در کنار درک نشدن متهم شدن یعنی چیه، تو میدانی تمام کسانی که دم از همراهی می زنند و در روزی که باید کنارت باشند رهایت میکنند یعنی چیه. می توانی دوای دردم باشی، میتوانی درکم کنی، من بنده ای امام حسینی هستم، قدم در مسیر تو گذاشته ام، مقصدم سوی خداست اما در این دنیایی که پر است از آدمهایی که فقط خود را میبینند، نیاز به درک دارم. تو باش که مرا درک میکنی، تو باش که آرام جانم می شوی و تو باش که به خاطر بودنت در زندگی ام با خود بگویم که به غیر از خدا کسی هست که مرا می بیند، کسی هست که به من توجه دارد.
دلم هوای زیارتت را کرده. موانع زیادند، مگر این موانع نمی دانند جلوی عاشق را گرفتن جرم است؟ مگر نمی دانند که اگر عاشق را از معشوق جدا کنند چه به سرش می آید؟ یا امام حسین، عاشق حرمت شده ام، عاشق آمدن به زیارتت شده ام، اما نمی شود، رسم زمانه نمی گذارد، هر باره به طریقی جلویم را میگیرد و گویی سد راه عاشقی ام می شود. تو که معشوق من هستی، تو نیت کن که به من برسی، موجبات رسیدنم به خودت را مهیا کن که دل این عاشق ابریست و هوای معشوقش را کرده.
دوست دارم بگریم، بر وضع خودم، زندگی ام مانند راهی بی پایان است که هر چه می دوم به انتهایش نمی رسم. یا امام حسین، چطور به شهادت رسیدی اما زندگی ات نقطه پایانی داشت؟ چطور توانستی پایانی زیبا برایش در نظر بگیری؟ چطور بعد از اینکه پایان یافت، افراد دیگری راهت را شروع کردند؟ راه زندگی من مانند مسیری با چاله هایی از غم شده، هر قدم که برمیدارم در چاله ای از غم می افتم و دوباره برمی خیزم تا ادامه دهم اما نمی دانم که جلویم چاله ای عمیق تر است. تو که راهت را شناختی، تو که مسیرت را دانستی، تو که برای زندگی ات پایانی زیبا داشتی، به من بگو چگونه بر این مسیر بی پایان، پایان دهم؟ چگونه خود از این چاله های غم خارج شوم تا به خدا برسم؟
غم مانند خون در بدنم در جریان است. هیچ مسکنی نمی تواند آن را درمان کند جز زیارتت. اما چه کنم، گویی لیاقتش را ندارم، گویی این غم مانند زخمیست که مرهمی دارد اما صاحب مرهم نمی خواهد که من از آن استفاده کنم. یا امام حسین صاحب مرهم غم من تویی! بنده ای خطاکار بوده ام؟ لیاقتش را ندارم؟ پس چه هست که هنوز نمی خواهی درمانم کنی، هنوز نمی خواهی مرهم زخمم را به من دهی.
در میان مردمی اسیر شده ام که هر یک به نحوی به هم خیانت میکنند، هر یک به نحوی هم را تنها میگذارند و هر یک به شکلی از پشت به هم خنجر میزنند. این مردم را که میبینم به یاد امام حسین می افتم، با خودم میگویم کاش مثل او همان هفتاد و دو تن بودند اما بودند! کاش همان هفتاد و دو تن بودند اما تنهایت نمی گذاشتند، کنارت بودند و مرهم دل بی قرارت میشدند. اما حالا، این مردم تشکیل شده اند از مجموعه آدمهایی که فقط برای منفعت کنار هم هستند، برای ابزار و وسیله کردن یکدیگر در مسیر رسیدن به خواسته هایشان در کنار هم قرار گرفته اند.
روزهای محرم نزدیک است، آوای حسین حسین همه جا را پر کرده. این آوا مثل دَواییست برای دردی که در جان دارم. یا امام حسین، هر بار که نامت را می شنوم، گویی این دوا را استفاده میکنم و تمام درد و غمی که در جان دارم می رود. به من بگو که با خود چه داری، چه در وجودت هست که این چنین مرا عاشق خود کرده ای؟ چه در خود داری که با شنیدن نامت هر چه درد دارم فراموش میکنم؟ بنده ای که غم را جزوی از زندگی خود می دانست، وقتی نام مولایش را می شنود، وقتی آوای صدا زدن سرورش را می شنود، این غم شسته می شود و می رود.
یا امام حسین تنهایم، مظلومم، بی کسم تو این ها را تجربه کرده ای، می دانی چه دردی دارد، میدانی و میفهمی که تنها شدن چه حسی دارد. گویی در چاه تنهایی افتاده ام و هیچ کس نمی خواهد دستم را برای بالا آمدن از چاه بگیرد، گویی این چاه تبدیل به زندانی شده و من اسیری هستم که قرار است تا ابد در آنجا بماند. یا حسین، می دانم که کلید دَرِ این زندان در دست توست، میدانم که می توانی مرا از این چاه بیرون بکشی. دستم را بگیر، نگذار تنها بمانم، من بنده ای هستم که دل به مولایش بسته، امیدش به سرورش است، نگذار امیدم ناامید شود.
***************************
یا امام حسین عاشقی کرده ای و میدانی رسیدن به معشوق چه حسی دارد. در راه خدا حاضر شدی جانت را بدهی و این کار را کردی یعنی برای عشقت جانت را دادی. تو میفهمی درد دل عاشقی را که با تو سخن می گوید، درک میکنی حال دل عاشقی را که از نرسیدن به معشوق می گوید. نمی گویم دستم را بگیر، نمی گویم راهم را هموار کن اما درد دلم را بشنو، صحبت هایی که مدت ها سر دلم بوده را گوش بده، شاید مرهمی بر حل مشکلم نباشد اما قلبم را آرام میکند، قلبی که بعد از صحبت با تو می داند که درک شده، می داند که فهمیده شده، می داند با عاشقی سخن گفته که خود قلبی عاشق بر خدای خویش دارد.
خودم اینجا هستم اما قلبم در کربلاست، خودم اینجا هستم اما ذهنم در حرم آقاست، خودم اینجا هستم اما حواسم پی ضریح مولاست. یا امام حسین، تا کی بر خیالی که به نظر می رسد خام است زندگی کنم؟ کی قرار است حرمت را ببینم و کی به چیزی که در دل دارم میرسم؟ میخواهم بر پای ضریحت بنشینم و با تو سخن بگویم، از غمی که بر جان دارم بگویم، از غمی که نمی توانم از آن جلوی کسی لب به سخن بگشایم. یا حسین میخواهم نزدت بیایم و دل غم دیده ام را آرام کنم.
کاش در آن زمان بودم، کاش می بودم که وقتی تو به مانند شمع میسوختی، به مانند پروانه ای دورت میگشتم. یا امام حسین، مظلومیت قلبم را به درد میاورد، دلم را میرنجاند و چشمانم را پر از اشک می کند. می دانم که این اشک ها بی فایده اند، می دانم که درد این دل بی قرار هیچ وقت مسکنی ندارد، می دانم که کار درست ادامه دادن مسیرت است، اما چه کنم؟ وقتی عاشق از معشوق می شنود چشمانش گریان می شود. مگر می شود نام تو را بشنوم، روایت مظلومیتت را گوش دهم و گریه نکنم؟ اشک نریزم؟ قلبم به درد نیاید؟
به خیابان ها می روم و در دست مردم زنجیرهایی میبینم که با آن دسته های عزاداری را همراهی می کنند. در وجودم جهنمی به پا شده، جهنمی که شعله هایی از آتش در آن زبانه می کشد و هر بار که مردم زنجیر ها را به پشت شان می زنند این آتش بیشتر از قبل زبانه می کشد. جهنمی که در وجودم است برای غمیست که بر مولایم دارم، غمی که شهادتش را برای من روایت میکند، غمی که درباره مظلومیتش حرف میزند.
یا امام حسین یاری ندارم، یاوری ندارم، همه مرا تنها گذاشته اند و رفته اند. چه بهتر بروند، من دل به مولایم بسته ام، وقتی مولایت را در قلب داری، هیچ کس را نمی خواهی، هیچ کس نمی تواند مانند او حال دلت را خوب کند. یا امام حسین، اکنون که تنها گشته ام، در خانه ات را میزنم، درت را به سوی من باز کن، پذیرای من باش و میزبانی ام را کن. در خانه تو اگر به روی این بنده باز نشود، قلبش می شکند، وجودش خورد میشود و گویی نفس میکشد اما مرده.
یا امام حسین به من بگو چطور با مردمی که از پشت به تو خنجر زدند زندگی کردی؟ به من بگو چطور راحت خوبی هایت را فراموش کردند و تو آنها را بخشیدی؟ چطور تنهایت گذاشتند و تو از خطایشان گذشتی؟ مردم این دوره و زمانه هنوز همان رسم را دارند، هنوز هم در وقتی که نباید تنهایت می گذارند و برای همیشه می روند. به من بگو چه در قلبت داشتی، چه در وجودت داشتی که این چنین این غم را به جان خریدی و با آن کنار آمدی.
سایر مطالب پیشنهادی :
متن زیبا در مورد طلب بخشش از امام حسین (ع)
متن های خوب در مورد فرا رسیدن ماه محرم
دلنوشته برای امام رضا علیه السلام