جملات سنگین درباره گرگ
گرگ ها، حال عجیبی دارند، بر فراز کوهی می ایستند و زوزه می کشند، برای که؟ داستان ماه و پلنگ را خوانده ایم، گویا حقیقتش، ماه و پلنگ که نه، داستان ماه و گرگ است، گرگ است که تا ماه ببیند، از غم روز ها فراقش ناله سر میدهد.
***************
در داستان ها آمده است که گرگ ها، ماه کامل را ببینند، بر فراز کوهی می نشینند و برایش زوزه می کشند، داستان همان داستان عشق فراق است، یک ماه دوری، و تنها یک شب از ماه دیدار یار، این گونه است که منتظر می ماند و برایش آواز و فریاد سر می دهد.
***************
گرگ موجودی جالب است، دیگران را می درد، اما نسبت به خانواده خود، بسیار لطیف مهربان است. گرگ ها بی شباهت به ما نیستند، ما نیز برای خود و خانواده مان هر کاری می کنیم، حتی اگر ضربه زدن به دیگران باشد.
***************
گرگ ها با اینکه درنده اند، اما قلب آرامی دارند، گرگ ها به همسر خود و فادارند، عاشقند و عاشقانه، خانواده خود را دوست دارند. امان از انسانهایی که بیوفایند، به همسر خود وفادار نیستند و خیانت می کنند، به راستی اینان از گرگ ها، درنده خو ترند.
***************
گرگ در عین اجتماعی زیستن، تنهاست، تنهایی اش را با زوزه هایش فریاد می زند، گرگ، زوزه می کشد، درنده و تندخوست، اما به این دید به او نگاه نکنید، هر کسی در درونش دنیایی دیگر دارد، جهان اطراف، بیرون و ظاهر یک نفر تغییر می دهد، اما درونش ثابت است، گرگ ها هم بر حسب روزگار تندخو و وحشی شده اند، اما دلی نرم و عاشق دارند، خانواده دوستند. انسان ها هم همین اند، شاید در ظاهر گاهی تند و بد مزاج به نظر آیند، شاید تلخ و درنده باشند، اما درونشان مهربان است. شاید شلوغ کنند و اجتماعی باشند، اما درونشان تنهاست، و این تنهایی را تنها در شب تاریک، برابر ماه زوزه می کشند.
***************
گرگان در ادبیات فارسی، نماد حرص و آزند، گرگی که به گله ای حمله ور می شود، تا رأس آخر را می درد، وگرنه از کشتن سیر نمی شود، گرگان زیادی در اطراف مایند، آن ها که از پول سیر نمی شوند، آنها که حرص مال پر نمی شوند و گرگ ترینشان، آنان که از کشتن هم نوع خود لذت میبرند، انسان ها گهگاهی روی گرگ را سفید کرده اند.
***************
در ادبیات ما، مردم اسیر نفس، به مثابه گرگانی آورده شده اند که از کشتن سیر نمی شوند، گر چه از خوردن سیر باشند. و امان از آن روز که نفس ما، بر ما غلبه کند، به راستی که به مانند گرگانی هستیم که هیچ چیز، بر سر راه او قرار نمی گیرد، به راستی ما انسان ها از گرگ، گرگ تریم، اگر اسیر نفس خود شویم.
***************
گرگان، در کنار درندگی، نمادی از هوش بالا هستند، هوش شکار زیادی دارند، هوش بالا، درندگی، طمع و حرص، چه صفات آشنایی، احتمالا این ها را جایی دیگر هم سراغ داریم، شاید در خودمان، آری این بشر متمدن، همین انسان هم می تواند، در عین حال که باهوش است، درنده باشد، دارای حرص و طمع باشد، باید مراقب خود بود، مراقب حرص ها و طمع هایمان، مراقب درندگی نفسمان، نفسی که اگر رهایش کنی، چیزی جلودارش نخواهد بود.
***************
چه زیبا گفت مولوی، آن دم که کالبد و جسم ما را به گرگی درنده تشبیه کرد، همان نفس حیوانی ما را، و بعد روح و بعد معنوی و روحانی ما را به مثابه میشی نزار، که اگر نفس خود را بر آن غلبه دهیم، روح ما را خواهد درید و خوی حیوانی ما بروز خواهد کرد، اما اگر روح خود را پرورش دهیم، انسانی خردمند خواهیم بود:« این کالبد جاهل خوشخوار تو گرگی است، وین جان خردمند یکی میش نزار است، گوی از همه مردان خِرَد جمله ربودی، گر میش نزار تو بر این گرگ سوار است»
***************
گرگان بر خلاف سگ ها و بسیاری دیگر از حیوانات که اهلی می شوند، هرگز سر تعظیم، سوی انسان دراز نکرده اند، به تعبیری شاعرانه، هرگز شرافت خود را به انسان نفروخته اند، همین است تفاوت این جانداران با سگ ها، و همین است که آن ها نمادی برای آزادگی در میان مردمان مشرق زمین شده اند. همانطور که ترکان گفته اند، که خاک می خورند ولی خاک نمی فروشند، گرگان هم جان می دهند ولی جان نمی فروشند.
***************
و گرگ نماد ترک شد، این نماد از برای هیچ نبود، بلکه علتی پشت آن خوابیده است، در میان ترکان، شرافت، امری مقدس است، ترکان از دوران کهن در کوهستان ها می زیسته اند، جایی که تقابل همیشگی انسان و گرگ در جریان بوده است، تقابلی که اغلب منجر به سر خم کردن حیوان در برابر انسان می شد، و حیوانات وحشی، رام بشر می گشتند، اما این بار این گونه نبود، ترکان نتوانستند این گرگ مغرور را در بند خود درآیند، و اینطور شد، که گرگ شد نماد، نماد شرافت
***************
سگ ها را وفادار می نمامیم و گرگ ها را درنده و وحشی، یک دلیل بیشتر ندارد، گرگ حاضر نشد، در مقابل انسان سر تعظیم فرود آورد، اما سگ این گونه شد و خود را حقیر انسان نمود.
***************
سگ ها را وفادار می نامیم، چون وفادار به مایند، وفادار به دشمن خویش، شاید وفاداری به دشمن در فرهنگ خود ما نیز بیش از وفاداری، خیانت به حساب آید، در حالی که سگ ها نسبت به هم وفایی ندارند، نسبت به هم نوعشان. اما گرگ، گرگی که هرگز هم نوع خود را به دشمنش نفروخت، حتی اگر ضعیف باشد رام نشد. او وفادار به خانواده خویش و دشمن ما باقی ماند. براستی وفادارترین حیوان گرگ است، نه سگ.
***************
دعوای سگ ها را دیده اید؟ سگهایی که در مقابل صاحبان انسانشان با یکدیگر می جنگند و برای صاحبانشان دم تکان می دهند، هر چه هست، نام این موجود را وفادار گذاشتن توهین به وفاداران است، به گرگ ها، آن هایی که به همنوع خود عشق می ورزند و هرگز همدیگر را رها نمی کنند، حتی در مقابل یک دشمن قوی به نام بشر.
***************
گرگ هوش و فراسس است، هرگز در تله نمی افتد، هرگز اسیر نیرنگ شکارچیان نمی گردد، گرگ خود شکارچی ایست که دیگران را به تله می اندازد.
***************
از گرگ ها بدمان می آید، شاید به این دلیل که بیش از همه موجودات به ما شبیهند، شاید بیش از همه موجودات، درندگی ما را به ما یادآور می شوند، چون بیش از همه موجودات به ما متذکر می شوند که اگر خودمان و یا هم نوعمان در خطر بیفتد تمام جانداران دیگر را به نابودی می کشانیم. گرگ، برای ما آیینه است، و همچون همیشه آیینه برای ما عذاب آور. ما آیینه شکنان این جهانیم
***************
از گرگ ها بدمان می آید، شاید به این دلیل که بیش از دیگر موجودات به ما شباهت دارند، آن ها همچون ما سیاست مدارند، باهوشند، نمی توانیم جاندار دیگری چون خودمان باهوش را تحمل کنیم و این گونه گرگ را نماد نفرت کرده ایم. آن ها باهوشند، سیاست مدارند، بدون نقشه شکار نمی کنند، حمله نمی کنند، دم به تله نمی دهند. این گونه اسیر ما نمی شوند تا قدرت خود را نشانشان دهیم.
***************
از گرگ ها متنفریم، شاید از این روی که آن ها هرگز تسلیم ما نشدند، آن ها خود را اسیر ما نکردند و برده و رام ما نشدند، به راستی که دو سلطان در یک اقلیم نمی گنجند.
***************
ای بشر، همچون گرگ باش، گرگ ها هرگز تسلیم نمی شوند، تا به لحظه آخر می جنگند، تا آخرین نفس برای هدف خود تلاش می کنند، گرگ ها این گونه موجوداتی اند، پس تو نیز همچون گرگ باش، برای آنچه بدان اعتقاد داری، برای آنچه بدان عشق می ورزی، تلاش کن، گرگ ها عاشق خانواده خود اند، پس برایش تا آخرین نفس خواهند جنگید.
***************
میگویند گرگ عاشق ترین موجود جهان است، او به همسرش از هر چیز دیگری وفادارتر است، همسرش را به هیچ چیز نخواهد فروخت، او عاشق است، معشوقش را از او بستانی، شیر را هم از پای در می آورد، کاش همچون او بودیم، وفادار، عاشق، جنگجو
***************
چه میشود که گرگ تا به این اندازه عاشق است، گرگی که درنده است، گرگی که می کشد، وحشی و جنگنده است، کی فرصت کرده عاشقی را بیاموزد، شاید او اول عاشق بوده و عشق او را به این روز کشانده. گرگ ها عاشقند.
***************
ای بشر، همچون گرگ باش، عاشق همسر و خانواده، جنگجو، خستگی ناپذیر و با پشتکار، باهوش و بافراست، از طرفی دیگر، ای بشر، همچون گرگ نباش، درنده و تندخوی، طمعکار، گرگ باش در عین حال که گرگ نیستی.
***************
چوپانان در عین حال که دشمن گرگ هایند، به این موجود فخر می ورزند، او را ستایش می کنند، ترکان با وجود اینکه سال ها دشمن این گرگان در کوهستان ها بوده اند، آن ها را نماد خود قرار داده اند، چون یک گرگ با شرافت است، نسبت به همنوعان خود وفادار است، عاشق خانواده است، با هوش و با فراست است، اگر با ما در جنگ است و اگر گوسفندان را می درد، تنها و تنها از برای خانواده است، از برای هم نوع خود است. این چنین دشمنی، به راستی که لایق تحسین است، اما با این وجود، او به تحسین ما نیازی ندارد.
***************
هرگز نخواهید توانست یک ترک را به بند اسارت بکشید، همچنان که هرگز نخواهید توانست یک گرگ را رام خود کنیم، زندگی با گرگان، ترکان را به آزادگانی با شرافت بدل ساخته است که هرگز خود را نخواهند فروخت، خاک می خورند ولی خاک نمی دهند، جان می دهند، ولی جان نمی فروشند، ترکان و گرگان این گونه به هم پیوند خورده اند، بی دلیل نیست که ترکان نماد خود را از گرگ گرفته اند.
***************
گرگ با شرافت خود عجین شده است، تنها زمانی می توانی او را به بند خود بکشی، که شرافتش را از او گرفته باشی، تنها زمانی می توانی، شرافتش را از او بگیری، که او را کشته باشی. پس هرگز یک گرگ زنده، از برای شما نخواهد جنگید، هرگز یک گرگ زنده در بند شما نخواهد ماند، هرگز یک گرگ زنده را نخواهی توانست رام خود کنی.
***************
اگر بخواهی یک گرگ را بکشی، ابتدا باید شرافت خود را فراموش کنی، کشتن یک گرگ، بی کلک، میسر نخواهد شد، البته این کار نیز باز سخت است، گرگ ها سیاست مدارانی زبردست اند، بدین راحتی ها در تله نمی افتند، بدین راحتی ها طعمه شکار شما نخواهند شد، آن ها همچون شما باهوش و بافراستند.
***************
گرگ، در اجتماع زندگی می کند، عاشق خانواده است، ولی این دلیل نمی شود تنها نباشد، او تنهاست، شب ها زوزه می کشد، تا صدای زوزه دیگری آرامش کند، در بلندی ها می ایستد تا بداند تنها نیست، اما تنهایی در وجودش است، نمی تواند هرگز این تنهایی را نادیده بگیرد، هر چقدر هم خانواده شلوغی داشته باشد، تنهایی در ذات اوست.
***************
گرگ های رهبر را آلفا می نامند، آلفا خود رهبر خانواده ای از گرگ هاست که به آنها عشق می ورزد، او برای ان خانواده می جنگد، فداکاری می کند، از خود می گذرد، با تمام سختی ها مواجه می شود، گاه به تنهایی، به اینگونه تنهایی ها عادت دارد، در میان ما نیز هستند، انسان هایی که ذاتاً آلفا به دنیا می آیند، ذاتاً رهبرانی اند که عاشقند، مبارزند و ایثار می کنند، تنها می مانند، تنها می گذاریمشان، پشتشان را خالی می کنیم، ولی آنها همواره پشت ما هستند، حتی اگر ندانیم، لااقل امروز در این کشور، یک آلفا وجود دارد.
***************
بسیاری دیده ایم گرگی، گله ای از گوسفندان را از پای در می آورد و این گونه گفته ایم، که اینان درنده خویند، این گونه گفته ایم و به راستی، بیهوده گفته ایم، وقتی یک گرگ با این که سیر است، گله ای را از پای در می آورد، بدین معنی نیست که او عاشق کشتن است، خیر، او برای خانواده اش نیز شکار می کند، او پیش فرض خانواده اش را نیز در نظر می گیرد، حتی اگر تنها باشد، تنها به خود فکر نمی کند، گرگ این گونه وفادار به هم نوع خود است.
***************
در میان تمام موجودات جهان، میمون ها که نه، گرگ ها، بیشتر شبیه مایند، تکامل را رد می کند، داروین را کنار می گذارد، اما به راستی که نه در ظاهر بلکه در باطن، آن ها شبیه ترین به مایند، برای آنچه اعتقاد دارد، ممکن است جماعتی از دیگر حیوانات را تلف کند، دقیقاً چون ما. آن ها شبیه مایند
در ادامه حتما تماشا کنید :
مجموعه متن زیبا درمورد ذات خراب