متن درباره سرد شدن رابطه عاشقانه
عشق را خدا آفرید؛ پس چرا جز درد دوری چیزی ندارد؟ چرا جز غصه چیزی برایم نداشت؟ عشق که مقدس ترین چیزی است که خدا آفریده. پس چرا برای من نامقدس تمام شد؟ چرا برای من معنای دیگری داشت؟ عشق برایم زهری بود که نفهمیدم کی مرا از پا در آورد.
متن های سرد شدن رابطه عاشقانه
در این مطلب متن های فوق العاده زیبایی در رابطه با سرد شدن رابطه عاشقانه برایتان تهیه کرده ایم. شما می توانید این متن ها را با کسی که دوست داشته اید و یا در شبکه های اجتماعی تان به اشتراک بگذارید. همراه ما باشید.
عشق خریدنی نیست؛ حتی به یک باره هم به وجود نمی یاد. عشق کم کم درون انسان شکل می گیره و کم کم خودش رو بروز میده. اما وقتی که این عشق از بین رفت، باید بدونی که تموم وجود تو هم از بین میره. این عشق همینجور که کم کم به وجود میاد، کم کم هم تمام وجودت رو در بر میگیره. وقتی که از بین رفت، خودتم باهاش از بین میری.
***************************
دوست داشتن یه واژه ایه که نمیشه توصیفش کرد. وقتی که کسی رو دوست داری، تمام وجودت وابسته به اون میشه و حاضری خودت ضربه بخوری اما خار به پای طرف نره. اما امان از روزی که طرفت تو رو دوست نداشته باشه! اون موقع بدترین ضربه رو میخوری، از طرف همون کسی هم میخوری که حاضر نبودی خار به پاش بره.
***************************
عشقم و عزیزم ها همشون کشکه. تو واقعیت باید ببینی که برات چکار میکنه! تو واقعیت باید ببینی که برات حاضره چقدر قدم برداره. چقدر عزیزم و عشقم شنیدیم ولی وقتی که پای عمل رسید، همه پس کشیدن.
***************************
هیچ وقت با عشقتون یکی رو زخمی نکنید. زخم عشق از زخم شمشیر هم بُرنده تره. وقتی که کسی رو عاشق خودتون میکنید و بعد کم کم رابطه تون رو با اون سرد می کنید، انگار به اون طرف زهری دادید که کم کم از پا درش بیاره. هر اتفاقی افتاده برای اون، مقصرش شما هستید. درسته مستقیماً اونو به قتل نرسوندیدد، اما یک مرگ تدریجی رو بهش دادید.
***************************
کم کم داره باورم میشه که هیچی توی این دنیا واقعی نیست. حتی عشق که مقدس ترین چیزی هست که خدا آفریده هم واقعی نیست. اگه عشق مقدس بود، اگه عشق حقیقت داشت، پس چرا از اون چیزی نصیب من نشد؟ چرا وقتی که نشونه هایی از اون رو توی زندگیم دیدم، یک تیشه زد به ریشه ی همه چیز و منو از پا درآورد؟
***************************
ظالم ترین آدم دنیا کسیه که عاشقت میکنه و بعد رابطه اش رو باهات سرد میکنه. این آدما شاید ندونن، اما دنیا دار مکافاته. یه قانونی داریم به اسم قانون کارما که میگه از هر دست بدی از همون دست میگیری. کسی که با تو این کار رو کرد، فردا روز خودش به بدترین شکل ضربه از عشق میخوره.
***************************
کسی که نیمه گمشده ی تو هست، تو همون نگاه اول که میبینیش میفهمی؛ تو همون نگاه اول متوجه اش میشی! خودت رو میخوای گول بزنی که نه اون نیست و نه با اون نمیشه. اما خودت نمیدونی کم کم وارد جاده ی بی پایان عشق شدی. اگه این جاده به آخر نرسه، خیلی میتونه دلت رو بشکنه و خیلی خوردت میکنه.
***************************
عشق مقدس ترین کلمه ای هست که تا به حال شنیدم. توی عشق نه نفرت هست، نه کینه و نه دشمنی. فقط و فقط احساس خوبه. احساسی خوبی که انگار بهت زندگی دوباره میده. اما بعضیا از این احساس خوب محرومن و بعضیا محکوم شدن که یکم از این احساس رو بچشن و بعد کمرشون زیر بار تبعاتی که این حس براشون داشته بشکنه. وقتی کسی که عاشقش شدی بی هوا بزاره و بره، اون موقع همین عشق مقدس تبدیل میشه به عزرائیل تو.
***************************
فراموش نکن که توی این دنیا همه چیز طبق یک قانون خاص پیش میره؛ همه چیز قانونمندی خودش رو داره. نمیتونی کسی رو عاشقت خودت کنی و بعد ولش کنی بری. اگه این کار رو کردی، منتظر کارمای کارت باش! کارمای کارت رو به بدترین شکل ممکن توی زندگیت قراره که ببینی.
***************************
بعضی وقتا میرسه که احساس میکنی یه چیزی رو تو زندگیت کم داری؛ یه چیز که نه، حس میکنی که یه کسی رو تو زندگیت کم داری. کسی که کم داشتنش تو زندگیت خیلی چیز کمی نیست. اگه اون نباشه، حس میکنی که خودتم نیستی، خودتم نفس نمیکشی و خودتم انگار اصلا وجود نداری.
***************************
فکر میکنی که طرفت رو خیلی میشناسی، فکر میکنی که کامل درکش میکنی و فکر میکنی اون همون کسیه که تو رو تکمیل میکنه. اما یه روزی میرسه که میزاره و میره! یه روزی میرسه که بی خبر میره و دیگه هیچوقت بر نمیگرده. اون موقع میفهمی که تو اونو کامل نمیشناختی، تو فقط به اندازه ی یک اشتباه اون رو میشناختی.
***************************
خیلی تلخه که برای رفتنش گریه کنی و برای رفتنش لبخند بزنه.
***************************
چقدر تفاهم داشتیم روزایی که با هم خوب بودیم؛ روزایی که روزای شادی من بود؛ اون نیمه ی گمشده ام بود. وقتی که لبخند به لب داشتم، انگار خدای من بود و همیشه کنارش احساس امنیت میکردم. اما یه روز همه چیز تغییر کرد. یه روز خنده ی من تبدیل به گریه شد، یه روز دیگه اون خوبیا وجود نداشت؛ به روزای سیاه زندگیم رسیدم. اونجا بود که فهمیدم تفاهم اون با من فقط تو روزای خوبم بود؛ اونجا بود که فهمیدم ما فقط تو روزای خوب با هم تفاهم داشتیم.
***************************
وقتی که عاشقش باشی، مهم نیست که در حقت چکار کرده و مهم نیست که باهات چجوری رفتار کرده. تو اونو توی همه چیز و همه کس میبینی. توی خیابون خلوت، توی چهره ی آدما، شب وقتی به یه آسمون پر از ستاره نگاه میکنی.
***************************
میدونم چشم به راهش بودن حماقته، میدونم که منتظرش بودن احمقیه، اما میخوام احمق ترین آدم روی زمین باشم؛ میخوام حماقتم زبون زد همه ی مردم بشه. بگن طرف حماقت کرد که اون ولش کرد و این هنوز هم عاشقشه. عشق اون به زندگی من جون میده، عشق اون به زندگی من رنگ میده. زندگی من با عشق اونه که هنوز جون داره.
***************************
وقتی که بال میزنی و میری، وقتی که حتی پشت سرت رو هم نگاه نمیکنی، وقتی که برای همه گذاشتی و رفتی، بدون که همون بال ها که باعث پروازت شدن، باعث غربتت هم میشن. همون بال ها هستن که به پرستوها غربت رو هدیه دادن. یادت باشه حالا که گذاشتی و رفتی، غریب ترینی واسه من.
***************************
برای من زمان حال، گذشته و آینده معنا نداشت. طوری عاشقت شده بودم که فقط زمان با تو بودن برایم معنا پیدا کرده بود؛ زمانی که لبخندت را می دیدم و زمانی که عشق را در وجودم نسبت به تو احساس میکردم! حالا که رفته ای، در یک خلاء گیر کرده ام، در خلاء ای که زمان برایم معنا ندارد. روز و شب میگذرد و من فقط به آن لحظات خوبی که با هم داشتیم می اندیشم. با اینکه فهمیده ام که تو خیلی وقت است رفته ای، ولی من هنوز در آن زمان گیر کرده ام.
***************************
آتش عشقت، زمینم را سوزاند. زمینی که روزی بذر عشق را در آن کاشته بودم! اکنون فقط تبدیل به یک شوره زار شده. زمین خشک سایه بان نمیخواهد. ابر دلسوزی ات را از روی آن ببر؛ زمین من باران محبت تو را میخواست که با آتش عشقت آن را نیست و نابود کردی.
***************************
گرمای عشقم نسبت به تو آنقدر زیاد بود که متوجه نشدم رابطه مان کم کم در حال سرد شدن است. کار به جایی کشیده شد که عشق یخ زده ی ما زبانزد همه شده بود. اما من تو را در شور و حال عاشقانه هایمان تصور میکردم و از واقعیت دور شده بود. واقعیت این بود که نه تو دیگر از من بودی و نه من دیگر از تو.
***************************
نمیدانی که چقدر عاشقت هستم، نمیدانی که چقدر میخواهمت. اگر عاشقت نبودم، این را نمی نوشتم؛ اگر عاشقت نبودم، رهایت میکردم و میرفتم. اما تو برایم معنای دیگری داری، تو برایم تعبیر دیگری از عشق هستی. تو برایم یک حس خوبی که هیچوقت تمام نمی شود. راستی بگو که از کدام خیابان می خواهی بگذری که کاملا اتفاقی از آنجا رد شوم و نگاهت به نگاهم دوخته شود؟! تو رفتی اما آتش عشقت هنوز در وجود من شعله ور است. درست است که گرمایی ندارد، اما من به همان هم دلخوشم.
***************************
تو به من حمله نکردی، اما بدترین ضربه رو زدی؛ تو به سمت من چیزی پرت نکردی، اما من رو شکستی! زمانی وجودم رو از بین بردی که دستش رو توی دستای تو دیدم. خیال میکردم که اون دست ها قراره همیشه دستای منو بگیره، خیال میکردم که دستای من و تو برای همیشه به هم گره خورده. اما اشتباه میکردم؛ اشتباهی که به قیمت شکسته شدنم تموم شد.
***************************
زندگی کردن با تو به من یه چیزی رو یاد داد. اونم اینه که زندگی سرتاسر درسه و باید یاد بگیری و بعد اتفاقات رو فراموش کنی. روزی من عاشقت بودی، روزی برای تو میمردم و روزی جونم رو برای تو فدا میکردم. اما وقتی که زندگیم از تو جدا شد، فهمیدم که همه ی این ها یک درس بوده؛ یک درس که عاشق هر کسی نشم.
***************************
از اول هم فقط برچسب رابطه عاشقانه روی رابطه ما زده شده بود. هیچ عشقی در اون در کار نبود. البته عشق که بود، ولی دو طرفه نبود. من عاشق و سرمست، تو رها و بی خیال. این بود تفاوت من و تو. این بود که الان من شکسته و درهمم و تو خوشحال و خندون.
***************************
رابطه مون برات انگار یک زندان بود. وقتی که از من رها شدی، انگار از زندان رها شده بودی. نمیدونستم که برات حکم زندان بان رو دارم؛ نمیدونستم که رابطه مون برات حکم زندان رو داره و تو تقلا میکردی که میله های این زندان رو بشکنی.
***************************
با تو که بودم فرق داشتم، با تو که بودم انگار آدم دیگه ای بودم. هر چی بودم، میدونم که خودم نبودم. من آدمی نیستم که غرورم رو بشکنم، من آدمی نیستم که عزتم رو زیر سوال ببریم. اما نمیدونم با تو که بودم چرا همه چی فرق داشت! انگار هیچ غروری نداشتم، انگار همه عزتم رو فدای یک تار موی تو کرده بودم. الان همه ی اون غرور و عزت نیست شده! با رفتن تو اونا نابود شدن.
***************************
هر روز دارم به خاطراتی که با هم داشتیم نفرین میفرستم، خاطراتی که تمام وجود من رو تسخیر کرده و نمیزاره که دیگه خاطره ای بسازم. خاطرات تو برای من تبدیل به یک زهر شده. زهری که کم کم منو از پا در میاره و نیست و نابود میکنه. اما چه زهر شیرینیه. انگار خودم هم دوست دارم که این زهر به خوردم بره. میدونم که منو از پا درمیاره، میدونم که منو میکشه، اما با این حال با تمام وجود این زهر رو قبول میکنم. حتی خاطراتت برای من کافیه. تو رفتی، تو نیستی، اما خاطراتت هست.
***************************
خیلی ادای صبورها رو در میاری، خیلی میخوای خودت رو صبور نشون بدی، اما بدون که شب وقتی که قراره بخوابی، تازه داستان اصلی شروع میشه. تازه میفهمی که کجای ماجرایی و چه اتفاقاتی افتاده. اون موقع هست که دلتنگی تمام وجودت رو در بر میگیره. اون موقع هست که آتش حسرت توی دلت شعله میگیره که چرا رفت و چرا تنهام گذاشت.
***************************
داستان جالبی داره زندگی. همه میان وارد زندگیت میشن، همه به اون قدم میزارن، همه میان و میخوان دلخوشیت بشن؛ اما همون یک نفری که دوست داری هیچوقت نمیاد؛ همون یک نفری که جونت رو هم براش میدی، هیچوقت پیداش نمیشه.
***************************
زندگی فقط اونجایی که با تو بودم. بعد از اون دیگه همه چیش فیکه و من باور ندارم. زندگی یعنی عشق، یعنی زیبایی و زندگی من فقط موقع ای زیبا بود که تو در اون بودی. حالا که رفتی، حالا که سردی عشقت رو جایگزین گرماش کردی، من دیگه همه چیز برام فیکه و همه چیز برام غیر طبیعیه.
***************************
فکر نکن با رفتنت ناراحت شدم؛ نه! من با رفتنت نابود شدم. با رفتنت دیگه چیزی برای از دست دادن ندارم و تو یک قدمی مرگم. از نظر من تو یک قاتلی، قاتلی که با زهر عشقش، منو از پا در آورد. رابطمون تموم شد و رفت، اما عشق تو توی دل من هیچ وقت تمومی نداره؛ عشق تو توی دل من هیچوقت نقطه ی پایان رو به خودش نمیبینه.
***************************
درسته من بعد رفتن تو نمردم، اما زندگی هم نکردم. زندگی من به زندگی تو وصل بود! اما وقتی که گذاشتی و رفتی، وقتی که دیگه ندیدمت، اون موقع بود که دست از زندگی کشیدم.
***************************
من بعد سرد شدن رابطمون دنبال آرامش میگشتم؛ آرامش من توی فراموش کردنت نبود، آرامش من تو خاطراتی بود که باهات داشتم. اونقدر زمان صرف مرور کردن خاطرات کردم که نفهمیدم عمرم رو به پای عشق تو گذاشتم.
در ادامه حتما ببینید :