متن زیبا در مورد بالا رفتن سن

در زندگی حوادث تلخ و شیرین زیادی رخ می دهد که با گذر عمر و بالاتر رفتن سن و سال می توان تجارب بسیار زیادی را کسب کرد که هر یک از آن ها می توانند درس های بزرگی را به ما بدهند تا بتوانیم روزگار بهتری را سپری کنیم. از بالا رفتن سن و سال باید درس گرفت و زندگی را چندان جدی نگرفت تا بر ما سخت نگیرد.

جملات زیبا و کوتاه درباره بالا رفتن سن و سال

جوون که بودم با هر چیز کوچکی سر ذوق می اومدم، می خندیدم و شاد می شدم اما الان که پا به سن گذاشتم دیگه به این سادگی ها دلم خوش نمی شم،  نمی خندم و سر ذوق نمیام. سن آدم که بالا میره همه چیز رنگ و بوی قدیم رو از دست می ده و دیگه هیچ چی واست جذاب و هیجان انگیز نیست.

" " " " " "

پیر شدن هیچ ربطی به بالا رفتن سن نداره، سن فقط یک عدده و میشه سن هم بالا باشه اما شاد و خوشحال مثل جوونا زندگی کرد اما گاهی وقت ها ادما تو اوج جوونی و پایین بودن سن پیر میشن. دلشون پیر میشه و شور و شوق گذشته رو از دست می ده .

" " " " "

سن که بالا رفتن هیچ چیز به اندازه حسرت گذشته آدمو اذیت نمی کنه. ادما هر جور که زندگی کرده باشن زمانی که پابه سن می زارن پر میشن از کاشکی ها و اما ها و اگرها و حسرت ها. پس ادم تا جوونه باید جوونی کنه، شاد باشه، بخنده، سفر بره و بهترین غذاها رو امتحان کنه.

" " " " "

بالا رفتن سن انقدر بی صدا و یهویی اتفاق می افته که نمی تونی حسش کنی و یا زمان دقیقش رو حدس بزنی. پس تا زمانی که جوون هستید و فرصت جوونی کردن دارید با تمام وجود  زندگی کنید.

" " " " " "

سن آدم که بالا رفت دیگه خیلی چیزها واسش بی معنی میشن و خیلی چیزها هم  واسش معنی دار و با ارزش میشن. ادما تا وقتی کم سن و سالا خیال می کند تا ابد پدر و مادر رو کنار خودشون خواهند داشت و هیچ وقت اونارو از دست نمی دن ولی همین که یه خورده سنشون بالا رفت تازه می فهمند که هیچ چیز تو این دنیا ابدی نیست حتی پدر و مادر، پس بیشتر دوستشون خواهند داشت و بیشتر به بودنشون وابسته و دلبسته میشن و از این جاست که باید به حکمت خداوند ایمان آورد و فهمید که هیچ چیز تو این دنیا بی حکمت نیست.  

" " " " "

 شجاع ترین و بی باک ترین انسان ها وقتی سنشون بالا رفت ترسو و محافظه کار میشن و یهویی همه ترس های عالم رو سرشون آوار میشه، ترس از تنهایی، ترس از پیری، ترس از کار افتادگی و گوشه گیری و ترس از مرگ، ترس هایی هستن که خواه ناخواه به سراغ همه آدمای پا به سن گذاشته میان و باید خودمون رو واسه روبه رو شدن با اون ها آماده کنیم.

" " " " "

هر چه که سن بالاتر می ره به همون اندازه هم احساسات ادما دچار تغییرات بسیاری میشن. دیگه چیزهایی که تو گذشته اذیتت می کردن ناچیز و بی آزار به نظر می رسن و اون چیزهایی که یه روزی برات مهم و حیاتی بودن خیلی عادی و پیش پا افتاده میشن.

" " " " " "

متن زیبا در مورد بالا رفتن سن

هر روزی که سپری می شود یا بهتر است بگویم هر لحظه و پاسی از شبانه روز که می گذرد، روزگار درس های زیادی به ما می دهد. با بالا رفتن سن و سال خود دیگر آن شور و هیجان گذشته را نداریم که به جلوی آینه ها برویم و به سر و صورت خود رسیدگی کنیم. آینه ها را باید شکست تا دیگر پیر شدن تارهای موی ما را به ما نشان ندهد.

------------------------------

بچه که بودیم؛ دلخوشی ما چیزهای ساده و بی شیله پیله ای بودند و با هر مسئله ای سر ذوق می آمدیم و خوشحال بودیم. چه می دانستیم که هر چقدر از عمر ما می گذرد، حوادث چه بلایی سر ما خواهد آورد. دوره های مختلف را پشت سر گذاشتیم. به جایی رسیدیم که پشت لبمان سبز گشت و بعد از آن جوانی و مشکلات خاص خود و اینک در بهاری دیگر از عمر خویش در دوره میان سالی و دوران کهولت سن نیز پیش روی ماست. هر چقدر چرخه زندگی می گذرد، روزگار درس های سخت تری را به ما می آموزد.

------------------------------

با بالا رفتن سن و سال شور و نشاط گذشته کم کم جای خود را به غم و غصه و مشکلات ریز و درشتی می دهند که چهره ما را کلا دگرگون می سازند. قوز کمر، چین و چروک صورت، از کار افتادگی، لرزش دست همه و همه از نشان دهنده فرتوت شدن عمر گران و دست یافتن به کوله باری از تجربه می دهند که در روزگار خویش عاید زندگی ما گردیده است.

------------------------------

چقدر زود روزها یکی پس از دیگری گذشتند و رفتند. روزهایی که دیگر باز نخواهند گشت. سن و عمر انسان ها هر چقدر بالاتر رود، از مرحله ای عبور و به مرحله ای دیگر وارد می شوند. برای اینکه پس از ورود به مرحله جدید زندگی خویش به «ای کاش ای کاش گفتن» نیفتید، بهتر است در هر دوره ای از زندگی خویش آن را غنیمت شمارید تا از زندگی خود در تمامی مراحل لذت و بهره گیرید.

------------------------------

همیشه نباید انتظار داشت که تمام روزهای زندگی تان بر وفق مراد شماست. همان طور که مولای متقیان حضرت علی (ع) می فرمایند: دنیا دو روز است: یک روز بر تو و یک روز علیه توست. پس هر به روزهای خوش آن نباید چشم دوخت و با روزهای بد آن نیز نباید نا امید گشت. با بالاتر شدن سن و سال به خوبی می توان به این فرمایش حضرت علی (ع) در زندگی دست یافت و آن را به صورت عینه لمس نمود.

------------------------------

هر دوره ای از زندگی ما انسان ها تلخ و شیرینی های خاص خود را دارد. همه ایام سال به ما آدم ها درس هایی را می آموزند که در زندگی خویش با آن ها مواجه خواهیم گشت. ولی با بالا رفتن سن و سال خود باید به این اندیشید که در گذشته چکار کرده ایم و در آینده پیش رو نیز چه طرح و برنامه هایی داریم تا بتوانیم بهتر از زندگی خود استفاده به عمل آوریم.

------------------------------

سن آدم ها که به بالاتر از یک حدی برسد، کم کم آن ها حس می کنند که دارند سری از میان سر ها در می آورند و زندگی را در دستان خویش نگه می دارند تا با پاره کردن پیراهنی بیشتر افزون بر پیراهن های خود رفته رفته تجارب بسیار زیادی در زندگی شخصی خویش به دست می آورند که می توانند دیگران را با پند و موعظه خویش یاری کنند.

------------------------------

با غوطه ور شدن در بحران های میان سالی و کهنسالی با تولدی دیگر از عمر گران مایه خویش یک حس ترس و دلهره ای وجود من را فرا می گیرد که نکند دیگر نتوانم رنگ این زندگی را ببینم!!! باید خود را برای چنین روزی آماده کنم.

------------------------------

با بالا رفتن سن و گذر عمر کم کم باید به فکر توشه برداشتن از این زندگی بود تا با دستی پر از این دنیا رخت بربست و خود را برای دیدار باقی آماده و مهیا ساخت.

------------------------------

سن که بالا می رود، دیگر کم کم باید گفت که هیچی برای شما مهم نیست. مهم نیست که الان کی به فکر شماست؟ کی چه چیزی گفته و کی شما را درک می کند و ... فقط دوست داری که خودت را در مسیر جویبار زندگی قرار دهی و بگذاری تا روزگار سپری شود. نه شوقی به ادامه زندگی داری و نه جانی برای جبران گذشته...

------------------------------

سنت که بالا می رود، به یاد گذشته هایت می افتی، دلت برای لباس های کودکی و جوانی ات تنگ می شود، دلت می خواهد که از دنیا دل بکَنی کوله بارت را به دوش بیندازی و بروی... هر چقدر پیر تر، به همان اندازه کسل تر به همان اندازه بی احساس تر و بی خیال تر. در جوانی باید که قدر زندگانی را دانست.

------------------------------

زمان تنها چیزی است که دست خود انسان ها نیست و نمی توان آن را با هر ترفندی نگه داشت. گاهی آدم ها در اوج جوانی، پیر می شوند و گاهی بعضی از آدم ها هم در اوج پیری، دلی جوان و قلبی شاداب دارند. این بستگی به شما دارد که با چه عینکی به زندگی خویش نگاه کنید و با چه دیدگاهی زندگانی خویش را پشت سر گذارید.

------------------------------

قدر لحظه لحظه زندگی را باید دانست و از تمامی آن ها درست به بهترین نحو ممکن استفاده نمود. چرا که سن آدم ها که بالا می رود، دیگر نه نایی برای محقق گرداندن رویاهای جوانی خویش دارند و نه نوایی!!

------------------------------

دلت که جوان باشد و همیشه شاد و خرسند باشی، زندگی سن و سال نمی شناسد. کافیست غم و غصه را بشویی و با لبخند به همه مشکلات مواجه شوید .

------------------------------

با بالا رفتن سن و سال دردها و مشکلات از هر طرفی به سراغ شما می آیند تا آسایش واقعی را از شما بستانند. این شما هستید که چگونه خود را برای این مشکلات آماده کرده باشید. هر چقدر خود را برای رسیدن چنین سن و سالی آماده کرده باشید، می توانید بهتر خود را با شرایط تطبیق بدهید.

------------------------------

دنیا در تکاپوست. هر چقدر که سن و سال شما بالاتر رود، یک سال دیگر به مرگ نزدیک تر شده اید، یک سال دیگر از عمر شما گذشته است و باید به آینده ای اندیشید که در گذشته نتوانسته اید برای خود آن را بسازید.

------------------------------

پیری زودرس یعنی درست در اوج جوانی مشکلات روی سرت آواره شده اند و چنان به زندگیت فشار آورده اند که دیگر توانی برای شما نمانده است. هر چقدر که سنت بالاتر می رود، انگار این مشکلات هم بزرگتر می شوند.

------------------------------

روز و روزگار می گذرد و چین و چروک های صورتم با بالاتر رفتن سن و سالم روز به روز بیشتر از دیروز می شوند. کاش میشد که قدر روزهای جوانی و خوشی را بیشتر درک کرد و فهمید که دنیا دار فانی است و به کسی رحم نمی کند. شاید سالی دیگر در این پهنه گیتی نباشم.

------------------------------

پله پله پلکان زندگی را پشت سر گذاشته ایم تا با بالا تر رفتن سن و سال و عمر خویش رفته رفته خود را به پلکان آخر برسانیم. هر چقدر از این پلکان زندگی بالاتر می رویم و به ارتفاع پایین نگاه می کنیم، بیشتر حس ترس در ما تحریک می شود. از طرفی دیگر می توان برای جبران پله های سوخته شده و گام های خسته شده، پلکان بعدی را با انرژی بیشتر و با محقق گرداندن رویاهای خود زندگی بهتری را برای خود ساخت.

------------------------------

زندگی چیزی نیست که آن را سخت گرفت. درست است که هر چقدر سن و سال مان بالا و بالاتر می رود، حوادث بسیار زیادی برای ما رقم خواهد خورد. ولی در عین حال هر چقدر زندگی را سخت بگیریم، سخت تر می گذرد و هر چقدر به مشکلات لبخند زد، می توان همچنان جوان ماند و دیرتر تارهای موی سفید بر سر ما ظاهر می شوند.

------------------------------

متن در مورد بالا رفتن سن و تولد

فردا روز تولد من است. به ستاد مبارزه با بحران ها اعلام کنید که من وارد بحران چهل سالگی می شوم. بحرانی که با سفید شدن موهایم و چین و شکن موهایم رفته رفته همراه خواهد بود و روزهای سخت و دشواری در پیش روی من قرار خواهند داشت.

------------------------------

با هر تولد، یک سال بزرگتر می شویم. یک سال به دانش ها و آموخته های ما افزوده می گردد و چه خوب است که از این عمر خود به خوبی بهره مند شویم تا با دستی پر رهسپار دیدار حق تعالی گردیم. بالا رفتن سن و سال در تقویم زندگی ما نشان از پختگی و مرد بودن ما می کند.

------------------------------

3، 2، 1 و بالاخره شمارش معکوس به انتهاء رسید. امروز درست سی سال و اندی از زندگی پر پیچ و خم من می گذرد. هر سال که روز تولد من فرا می رسد، به یاد سالی می افتم که سپری شد. یک سال دیگر به عمرم افزوده شد. آیا توانستم دست کسی را بگیرم؟ آیا توانستم گره ای از مشکلات خویش باز کنم؟ آیا بهره و لذتی از زندگی خویش بردم؟ همه و همه این سوال ها در ذهنم می چرخند تا با بالا رفتن سن و سال خویش در سال پیش رو با برنامه ای بهتر کارهای خویش را سر و سامان بخشم.


حتما ببینید :

عکس نوشته تولدم مبارک | تبریک تولد به خودم


باورکردنی نیست. انگار همین دیروز بود که روز تولد هفت سالگی خود را جشن می گرفتم و وارد مدرسه می شدم. اما امروز روز تولد هجده سالگی من است و می خواهم وارد دانشگاه شوم. عمر ما که می گذرد، چه حوادثی بر ما مترتب می گردند. زندگی چیزی جزء این نیست که گاهی زین به پشت و گاهی پشت به زین.

------------------------------

هر سال که روز تولدم فرا می رسد، با بالا رفتن سن و سال به این فکر می کنم که کم کم دارم به حدی از زندگی خود دست می یابم که خودم را به عینه در جامعه حس می کنم. دیگر آن بچه کوچکی نیستم که برای من تصمیم بگیرند. امروز سنم به جایی رسیده است که خودم می توانم برای خود تصمیم بگیرم. خودم می توانم به تنهایی وارد جامعه شوم و آینده را با دستان خویش بسازم.

------------------------------

یک سال دیگر بر دفتر خاطرات زندگی من گذشت. یک سال دیگر پیر تر، یک سال دیگر بزرگتر و یک سال دیگر بر عمرم افزوده است. تولدم مبارک باد.

------------------------------

با هر تولد انگار باری دیگر از نو متولد می شوی!! انگار تازه دیده گشوده ای و به دنیایی پر از راز و رمز وارد گشته ای!! هر سالی که در عمر ما می گذرد، خود رنگ و بوی دیگری دارد. یک سال بزرگتر شده ای و باید قدرت تفکر و تعقل خود را متناسب با سن و سالت بالا تر ببری. اگر امسال هم به مانند سال گذشته فکر کنی، تو هنوز بزرگ نشده ای.

------------------------------

جشن تولدت که می شود، تبریک و خوشحالی از یک طرف و یک سال بزرگتر شدنت از طرف دیگر. با بالاتر رفتن سن و سال باید از اشتباهات گذشته درس گرفت و مأموریت های پیش روی را صورت بخشید تا بتوان زندگی شاداب و بانشاطی در پیش روی داشت.

------------------------------

چه خوش گفته است: این قافله عمر عجب می گذرد. راست گفته اند. امروز که روز تولدم هست به عینه این مسئله را در خود می بینم که واقعا این روزگار چقدر زود می آید و می رود و ترکش هایش را در جان ما باقی می گذارد. زندگی فقط ثبت خاطراتی است بر گذر عمر که با بالا رفتن سن و سال می توان صحنه های جدیدی را در پهنه این گیتی ثبت کرد.

------------------------------

وقتی عکس پارسال و سالیان پیش خود را می بینم و با این تصویر امروز در روز تولدم مقایسه می کنم، بی هیچ شک و تردیدی بالا رفتن سن و سال خود را با سفید تر شدن موها و شکل و قیافه خودم به خوبی لمس می کنم که دقیقا یک سال بیشتر رنج کشیده ام و یک گام بیشتر به لحظه مرگ نزدیک تر شده ام. این گذر عمر چه بر سر ما آورده است که تار مویی سیاه برای ما نگذاشته است؟!!!

------------------------------

اگر به شناسنامه ام نگاهی بیندازید، امروز زادروز تولد من است ولی چه تولدی پس از گذشت شصت و اندی سال؟!!! سال ها از این عمر گذشته است و امروز خود را در برابر آینه ای می بینم که موهای سفید و ریزش موی سر و تمامی علائم پیری را به من نشان می دهند.

تهیه کننده : توپ تاپ

هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...