مجموعه شعر درباره آدمهای نمک نشناس

شعر درباره آدمهای نمک نشناس می تواند به نوعی توصیف و تفسیر دردهایی باشد که آدمی در قبال وظایفی که در برابر دیگران انجام می دهد دچار آن می شود. یکی از مشکلاتی که موجب عدم اعتماد و بی اعتباری فردی نزد خانواده و به تبع آن جامعه می شود عدم درک فداکاری های دیگران در قبال وی می باشد.

 نادیده گرفتن فداکاری های دیگران در واقع موجب می شود تا بخش بزرگی از این افراد از جامعه منزوی شوند. البته این انزوا از جهاتی می تواند عقوبت کارهایی باشد که آنها مستوجب آن می باشند و بخشی دیگر نیز حاصل نگرش اجتماع و قضاوت آن می باشد.

هر چند همواره پیش داوری و دوری گزیدن از این افراد نمی تواند چاره کار باشد و در بسیاری موارد از نظر روانشناختی و علوم اجتماعی این کار می تواند موجب گرایش فرد به اعمال دیگری شود که کاملا با اهداف ما مغایر هستند. 

در مجموعه شعر درباره آدمهای نمک نشناس سعی کرده ایم تا از نیک کرداری و نیک اندیشی افرادی بگوییم که به رغم زخم خوردن از دیگران ولی همچنان همه را به اصطلاح با یک چوب نمی رانند و یک تنه به قاضی نمی روند بلکه همواره در مقام یک فرد نیکوکار و بزرگ راه خود را پیوسته و مداوم ادامه می دهند. 

شعر درباره آدمهای نمک نشناس گویای این واقعیت است که آدمی محصول تجارب ارزشمند خویش است زمانی که قادر نیستیم تا دوستان خودمان را به سوی اعمال خیر و ماندگار سوق دهیم و مرتب از آنها خلاف چیزی را که انتظار داریم سر می زند بهتر است این انرژی را وقف کسانی کنیم که می توانند استحقاق بیشتری داشته باشند.

ویژگی های بارز مجموعه شعر درباره آدمهای نمک نشناس

مجموعه شعر درباره آدمهای نمک نشناس مانند بسیاری از اشعار دیگر با محوریت ناسپاس بودن آدمی در قبال دوستان و نزدیکان خود سروده شده است. اشعاری مه در این مجموعه گردآوری شده اند نخستین بار است که در مجموعه ای واحد فرصت انتشار پیدا می کنند.

بهره مندی از زبان و فضای استعاری و تمثیلی می تواند از ویژگی های برجسته این مجموعه شعر بر شمرده شود. همچنین یکی دیگر از نکات بارزی که در این مجموعه شعر به آن پرداخته شده است اجتناب از پرداختن به ایده ها و افکار مکرر و کلیشه ای می باشد.

زبان و واژگان شعری کاملا مرتبط با موضوع بوده و ضمن ایجاد بستری خلاقانه برای این اشعار تلاش شده است تا از زوایای دید دیگری که تاکنون به این موارد پرداخته نشده است این موضوع مورد بررسی و تحلیل قرار گیرد. از بعد محتوایی آناتومی مجموعه شعر درباره آدمهای نمک نشناس مبتنی بر چند اصل می باشند که عبارتند از:

-عدم تمرکز بر یک موضوع

-واکاوی بیشتر مضمون

-پرداخت شاعرانه و عمیق

-پرهیز از تکرار اشعار سایر شاعران

-ریتم و درونمایه متحد

-گرایش به نوگرایی در شعر

    هر چند غیر از این اصول مجموعه شعر مذکور همچنین از خصوصیات برجسته ای نیز از حیث ساختار زبانی برخوردار است با این وجود مهمترین وجه ساختار زبانی مجموعه شعر درباره آدمهای نمک نشناس را می توان تکیه و تمرکز بر زبانی غنایی و ساده و جلوگیری از الفاظ اندرز و هشدار در این مجموعه شعر می باشد. 

    معتقد هستیم این مجموعه اولین و آخرین مجموعه شعر در این زمینه نخواهد بود و از  آنجا که چنین خصوصیت ناشایستی هم در دین اسلام و هم در آموزه های اخلاقی ما مورد نکوهش قرار گرفته و از رفتار سنجیده و توام با احتیاط در قبال این آدمها سخن رفته است ولی هیچ گاه اصل نیکی و عمل صالح  انکار نشده است.

    به واقع زمانی که در برابر فداکاری ها و گذشت آدمی در برابر دیگری جواب غیر منطقی و خلاف واقع داده می شود دنائت و پستی مقام فرد دیگر به خوبی آشکار می شود.

    نان و نمک و انعکاس آن در مجموعه شعر درباره آدمهای نمک نشناس

     ارزش و ارج نان و نمک نزد ما ایرانیان و مسلمانان بسیار برتر و بالاتر از چیزی است که بدان اشاره شده است. در واقع کسی که نان و نمک ما را خورده و بر سفره یا به قول قدما بر خوان ما مهمان بوده و حرمت آن را زیر پا نهاده است مستوجب قهر و کدورت است. 

    از همین رو این افراد همواره مورد طرد خانواده ها و اجتماع قرار گرفته  و به عنوان نمک نشناس و قدر نشناس نیز نامیده می شوند. هر چند از دیدگاه رفتارشناسی لازم است تا ریشه های این کارشان نیز مورد تجزیه و تحلیل قرار گرفته تا اصلح و بهبود در کارشان نیز انجام گیرد. 

    ما در مجموعه شعر درباره آدمهای نمک نشناس سعی کرده ایم تا زیباترین و مناسبترین اشعار را که بدین منظور سروده شده است تقدیم شما نماییم. بنابراین اگر در جستجوی اشعاری بدین مضمون هستید حتما این مجموعه را تا انتها بخوانید. توصیه می کنیم لذت خواندن این اشعار را با دوستان خودتان نیز سهیم باشید.

    شعر درباره آدم نمک نشناس

    شعر درباره آدمهای نمک نشناس به نام حرمت

    گاهی

    که سقف ذهنم چکه می کند

     حس میکنم

     ابلیس پلید

    از نگاه تو می روید

    و در عفن ترین جای

    ذهنم لانه می کند

    و من دست سپید

    تو را نادیده می گیرم

    و دست سیاه خودم را

     می بینم

    شاید این سیاهی

    همین روزگار من است

    همین اندیشه ای که

    وسوسه بهترین

    تعبیر آن است

    و غریب ترین حادثه در تاریخ

    شکستن عهدی بود

    که هابیل داشت

    و این تلخ ترین

    خاطره زمان است

    شعر درباره آدمهای نمک نشناس به نام قرار ما یادت...

    شاید اگر بار

    دیگر تو را ببینم

    دوباره همین پل را به تو

    نشان دهم

    ولی این بار

    کنار تو راه نخواهم رفت

    خیلی جلوتر

    از تو گام بر می دارم

    می ترسم اگر پشت سرت

    راه بروم

    همین پل را هم

    خراب کنی

    و دیگر از من چیزی نماند

    که پلی را به

    تو یادآوری کند

    شعر درباره آدمهای نمک نشناس به نام سرگردانی

    بین شب و روز

    معلق مانده ایم

    و هر نفس

    رنگ دیگری دارد

    و بیهوده می گذرد

    و طولانی ترین لحظه تاریخ

    زمانی است

    که می اندیشی آنچه

    را تصویر

    کرده ای

    باید از نو

    تکرار کنی

    باید برگردی و

    بعضی چیزها را

    دوباره پاک کنی

    رد پای بعضی ها

    تیره است

     و ماندنی

    وقتی در اقلیم روحت

    مدام برف اندوه می بارد

    شعر راجب آدم نمک نشناس

    شعر درباره آدمهای نمک نشناس به نام برج نحس

    از برج نحس

     به برج عافیت

    هنوز امیدی

    هست تا

    زمانی که

    پیچک ها بر دیوار

    زمانه تلخ و تیره

     می رویند

    و بر شکاف زمان

    گل های زنبق و

    مریم  دوباره

    سر بر خواهند آورد

    باید امید داشت

    به امیدواری های اندک

    آدمی

     و سوسوی چراغی در تاریک

    حتی اگر

    دیگری راه را گم

    کند

    ما هنوز شمعی در

    سینه

    و چراغی در دست داریم

    مهم این است

    که بازگشتی در کار

    باشد...

    شعر درباره آدمهای نمک نشناس به نام راه و بیراهه

    مسیر من فراز و نشیب

    دارد

    ولی بیراهه ندارد

    می توانی با من

     به دیدار گل سرخی

     بیایی

    که هنوز

    به دستان تو اعتماد دارد

    قبل از آن که بچینی اش

    یا قناری کوچکی

    که ترجیح می دهد

     بر درخت گیلاس

    آواز بخواند

    و به نوازش های تو

    دلخوش باشد

    اگر هنوز امیدی

    به روشنی و آب

    باشد

    شعر برای ادم نمک نشناس

    شعر درباره آدمهای نمک نشناس به نام چون سپندی بر آتش

    گاه که می بینم

    حرمت کلام و قرار

    نمانده است

    و آدمی از غربت

    همیشه اش

     دست بر نمی دارد

    و تو را واقعیت مدفون در

    وسوسه و کابوس می بینم

    چون زخمی که مدام

    می جوشد

    و در تیرگی و پلشتی

    گویی زنده است

    چون سپندی بر آتش

    که می بینم

    صفت آدمی مهربانیست

    ولی گاه مهربانی را هم

    زخم می زند

    شعر درباره آدمهای نمک نشناس به نام شکستی دل را دوست

    حرمت به جا آوردیم

    گرد یک سفره نشستیم

    که بوی نان

    و سادگی می داد

    بوی مهربانی و

    لبخند

    من نمی دانستم

    بعضی آدمها

    اگر درها را پشت سرشان

    ببندند

     تبدیل

    به چیز دیگری می شوند

    من از درک

    این خاصیت غریب

    عاجز بودم

    که بعضی آدم ها

    بسیار شبیه

    هیولاها هستند

     و استعداد غریبی

    دارند تا تبدیل به چیزی

    غیر از خودشان شوند

    شعر در وصف ادم نمک نشناس

    شعر درباره آدمهای نمک نشناس به نام از قافیه بد آورده ایم

    ما از جمله

    آدم های مفلوک

    نبودیم

    که با رنجشی

    تسلیم عافیت شویم

    فکر کردیم شاید خیال

     ما باطل است

    و تعبیر خوابهای مان

    نیز

    و  هرگز

    به دشنه ای

    که در دست

    لبخند بود

    نیندیشیده

    بودیم

    و شاید بهتر  بود

    به سمت تاریکی نمی رفتیم

    ما پشت دست هایمان

    را به خاطر سایه های نمک نشناس

    داغ زدیم

    شعر درباره آدمهای نمک نشناس به نام روزگار پر ماجرا

    آدمها روح های

    مهربانی دارند

     روح های مهربان که

    می گویم یعنی

     رنگ های مهربان

    مثل آبی

    سبز

    قرمز

    سفید

    گاهی البته این رنگ ها که

    در هم می آمیزند

    در برابر تیرگی ها

    گویی سخت و صلب

    می شوند

    تیرگی های نامهربان

    تیرگی های تلخ

    تیرگی هایی که صفت آدمی را

    غریبه گی می نامند

    و از مهربانی عاجزند

    حتی اگر رنگ های مهربان

    به آنها لبخند بزنند

    آنها عبوس می شوند

    عادت تیرگی ها همین است

     و رنگ های نامهربان...

    شعری برای آدم نمک نشناس

    شعر درباره آدمهای نمک نشناس به نام مهربانی هست...

    روزگار به کلکسیون

    غریبی از آدمها و

     یادها می ماند

    آدمها و رنگ ها

    آدم ها و تصویرهای غریب شان

    مهربانی ولی هیچ جای

    این کلکسیون مات و

     محو

    نیست همواره

    درخشان

     و رخشا

    چون نامی ماندگار

    چون عهدی جاوید

    حتی اگر قامتش دره شکسته

    باشد از بدعهدی زمانه

    هزار  رنگ

    و هزار نقش

    شعر درباره آدمهای نمک نشناس به نام ماه کامل

    ای بدر تمام

    می دانم تو هم دل زده ی

    ستاره های

    دور

    و تیره ای هستی

    و خورشید هایی که

    از پس ابرهای روزگار

    سر بر کشیده اند

    ستاره های ناقص

     و نحس

    ستاره هایی که در

    سحاب دور مانده اند

    و سرگردان

     و رنجور از

    زخم شهاب های گریزان

    شعری در مورد آدم نمک نشناس

    شعر درباره آدمهای نمک نشناس به نام راه هایی برای رهایی

    اگر لبخند زدی و

    دیگران با پوزخند جوابت را دادند

    اگر دست دوستی

    را دراز کردی

    و خار در دستانت

    نهادند

    اگر زبان به مهر گشودی

    و به تلخکامی فرو بستی

    اگر پاداش هر مهربانی

    هر نوازی

    رنج و دشواری

    و پشیمانیست

    هنوز به لبخند فرشته بیندیش

    و راه هایی برای رهایی...

    شعر درباره آدمهای نمک نشناس به نام نمک نریز...

    نمک چیزی بدی است

    دل آدم را می زند

    اگر زیاده روی کنی

    و برای قلب و خون آدمی

    اصلا خوب نیست

    یک سم مهلک است

    اگر قرار باشد آن را

    بریزی و در هوا منتشر کنی

    آدم هایی که

    از جنس ابر و

    شبنمند

    این را البته

    بیشتر و

    بهتر می فهمند

    شعر درباره آدم نمک نشناس

    شعر درباره آدمهای نمک نشناس به نام این عاقبت توست

    اگر از جنس دیگران نیستی

    و فکر می کنی

    پاسخ لبخند

    را باید با بغض بدهی

    پس تو یک چیزی کم داری

     رفیق

    اگر فکر می کنی می توانی

     زهرت را بریزی

    پس واقعا به افعی بودنت

    افتخار کن

    به زودی

    می فهمی در بیابان

    و طوفان شن

     افعی ها هم

    تنها می مانند

    شعر درباره آدمهای نمک نشناس به نام یک جهنم دیگر

    از کلامت

    از لبخندت

    از عشق و جنون

    و سرمستی

    هرگز یک جهنم نساز

    به فکر بهشتی با

    شبنم و شکوفه باش

     و  فرصتی برای

    فشردن  دست های مهربانی

    این را  نباید یک عادت غریب

    بنامی

    این بخشی از وجود توست

    یک زندگی است دوست من

    زندگی

    اشعار زیبا در مورد آدم نمک نشناس

    شعر درباره آدمهای نمک نشناس به نام تو غریب می مانی

    اگر به نهال های باغچه رحم نکنی

    هرگز امیدوار نباش

    که یک روز درخت گیلاس

    خانه هم شکوفه بدهد

    اگر غبار از پنجره پاک نکنی

    هرگز به دیدن زیبایی هایی

    که در چشم انداز تو

    خواهد رویید

    امید مبند

    تو غریب می مانی اگر زندگی

    را فراموش کنی

    و مهربانی را...

    قطعات کوتاه شعر درباره آدمهای نمک نشناس

    هیزم شکن

    به بریدن شاخه های درختی

    می اندیشید

    که هر بار به او سایه می داد

    و میوه می داد

    و خواب نیمروز در

    سایه آن معنا می گرفت

    2

    شاید

     برای درخت کابوس بود

    و برای هیزم شکن یک اندیشه

    لذت بخش

    نخستین تبر را

    که زد

    زخم های درخت

    فریاد زدند:

    کاش به تو

    سایه ای مهربان

     نمی بخشیدیم

    3

    به آتش

    به اخگر

    به هیزم

    به تبر

    به هر چیزی که مهربانی

    را می سوزاند

    یا از ریشه زخم می زند

    نام اهریمن جایز است

    یا صفتی حقیر

    و پست

    چون سایه ای مذموم

    که انسانش نشاید...


    سایر مطالب پیشنهادی :

    متن های زیبا درباره نمک نشناسی آدمها

    مجموعه شعر در مورد آدمهای فضول

    مجموعه شعر درباره آدم های خوب

    مجموعه شعر درباره انسان بودن


    هیچ نظری تا کنون برای این مطلب ارسال نشده است، اولین نفر باشید...