متن کوتاه و غمگین درباره مرگ خواهرزاده
خواهرزاده اینقدر به آدم نزدیکه که دیگه خواهرزاده به حساب نمیاد، بلکه یکی از اعضای خانواده مثل خواهر یا برادر به حساب میاد. حالا فکرش رو بکن که خواهرزاده ات از تو گرفته بشه و فوت کنه، در این زمان هیچ کلمه ای نمیتونه غم تو رو توصیف کنه و هیچ چیزی نمیتونه این غم رو برات جبران کنه.
متن در مورد مرگ خواهرزاده
بغض در گلو، اشک در چشم، و قلبی پر از درد و اندوه، قلم را به دست میگیرم تا شاید مرهمی باشد بر زخمهای این غم جانسوز. خواهرزاده عزیز و نازنینم، پرنده کوچکی بود که در اوج طراوت و شادابی، پرهای پروازش برای همیشه بسته شد و آسمانی شد.
هنوز باور ندارم که دیگر قهقهههای پرنشاط و معصومانهاش را نخواهم شنید. هنوز در ذهنم تصویری از شیطنتها و بازیگوشیهایش نقش بسته است. هنوز گرمای وجودش را در آغوشم حس میکنم.
امروز، تاریکی غم بر قلبمان سایه افکنده و بغضی سنگین بر گلویمان سنگینی میکند. در این غم جانسوز، تنها یاد و خاطرات شیرین اوست که مرهمی بر زخمهایمان میشود.
ای کاش میشد زمان را به عقب برگرداند و لحظهای دیگر در کنارش بودیم. ای کاش میشد دوباره شاهد خندههای بیدغدغهاش میشدیم. اما تقدیر چنین رقم خورد و او پرنده کوچکی بود که زودهنگام از قفس دنیا پرید و به آسمان ابدیت پیوست.
هرگز خاطرات شیرین تو را از یاد نخواهیم برد. یاد و خاطرت همیشه در قلبمان زنده خواهد ماند. روح لطیف و معصوم ات قرین رحمت الهی باد.
" " " " "" " " " "
دلنوشته درباره مرگ خواهرزاده
پرندهی کوچکی که پرهایش را به آسمان آرزوها گشوده بود، ناگهان سفر بیبازگشتی را آغاز کرد. قلبم از درد این فقدان ناگهانی در هم فشرده میشود و بغضی سنگین بر سینهام سنگینی میکند.
هنوز صدای خندههای شادیآور و معصومانهاش در گوشم طنینانداز است. شوق و شور زندگی در چشمانش موج میزد و هر لحظه با شیطنتها و بازیگوشیهایش، دنیایمان را پر از رنگ و نور میکرد.
باور نمیکنم که دیگر هرگز آن لبخندهای زیبا و آن نگاههای پر از مهر و محبت را نبینم. گویی تاریکی ناگهانی بر دنیایم سایه افکنده و قلبم در غم و اندوه غرق شده است.
هنوز طعم تلخ فقدان پدر و مادرش را به خوبی به یاد دارم. و حالا این غم جانکاه بار دیگر بر سرمان آوار شده است.
ای کاش میشد این کابوس وحشتناک را از خواب بیدار شوم و ببینم که همه چیز به روال عادی خود بازگشته است. اما دریغ و صد افسوس که این آرزو هرگز به حقیقت نخواهد پیوست.
تنها چیزی که در این لحظات سخت میتواند مرهمی بر زخمهایمان باشد، خاطرات شیرین و پر از عشق و محبت اوست. خاطراتی که تا ابد در قلبمان زنده خواهند ماند و یاد و خاطرهاش را گرامی خواهیم داشت.
روحش شاد و یادش گرامی باد.
" " " " "" " " " "
جملات غمگین درباره مرگ خواهر زاده
در این مطلب متن هایی را برایتان آماده کرده ایم که در رابطه با فوت خواهرزاده هستند. اگر داغ خواهرزاده دیده اید، باید بگوییم که این غم، غمی کوچکی نیست. شما از جملات و متن های زیر می توانید برای ابراز احساساتت و درد خود استفاده کنید. همراه ما باشید.
خواهرزاده ی نازنینم برای رفتنت خیلی زود بود. تو هنوز خیلی آرزوها داشتی که باید برآورده می شدند. نمی دانم در رفتنت چه حکمتی بود که ما از آن بی خبر بودیم. عزیز دلم همه بک روزی زندگی شون تموم میشه و باید پیش خدا برگرده اما اون چیزی که بیشتر از هر چیزی دلم رو به درد میاره رنجی هست که خواهرم می کشه. خدابا خودت درد دادی خودت هم درمانش رو بفرست.
" " " " "
خواهر زادم تنها بچه خواهرم نبود بلکه یه جورایی لچه من هم بود. درسته که اونو به دنیا نیاوردم اما کم تر بچه ی خودم دوستش نداشتم. حالا که رفته من احساس می کنم که جگر گوشه ی خودم رو از دست دادم. خدایا من نمیدونم با این درد بزرگ چگونه کنار بیام و چطور خواهرم رو به آرامش دعوت کنم.
" " " " "
دیگه هبچ امیدی به زنده بودن ندارم منم مثل خواهرم از زندگی سیر شوم. خواهرم فرزندشو از دست داده و من هم عزیز ترین کسم را. توصیف دردی که می کشم خیلی سخته و شاید کسی نتونه درکم کنه.
" " " " "
هیچ واژه ای و هیچ جمله ای نمی تونه داغ دلم رو آروم کنه. داغ مرگ خواهرزاده م منو خواهد کشت. احساس می کنم درونم به یک باره خالی شده. از لحظه ی فوتش دارم خون گریه می کنم اما چه فایده افسوس که دیگه اون رفته و من مانده ام با دنیایی از غم و بی قراری و دلتنگی. خوارزاده عزیزم روحت شاد و یادت گرامی.
" " " " "
مرگ خواهر زاده ام مرا در دریایی از غم غوطه ور کرده است. من کسی را از دست داده ام که با خنده اش همه غصه هایم را فراموش می کردم. نمی دانم با خاطراتش چه کنم. هرگز این مصیبت بزرگ را تصور نمی کردم. خواهر زاده عزیزم روحت شاد و قرین رحمت الهی باد.
" " " " "
مرگ خواهر زاده خیلی سخته. یخت تر از اون چیزی که فکرش را بکنید. حال نمی دانم با مرگ او چگونه کنار بیایم و با نبودنش چه کنم. نمی دانم با خاطراتی که از او به جای مانده چه کنم؟ او رفت و کل خانواده را با کوله باری از خاطرات خوب و شیرین که اکنون تلخ تر از زهر شده اند تنها گذاشت.
" " " " "
مرگ عزیز ترسناک ترین و دردناک ترین رسم های دنیا است. زمانی که کمی آرام گرفته ای، زمانی که دلیلی برای سادی و آرامش پیدا کرده ای و زمانی که فکر میکنی همه ی یختی ها و مشکلات تمام شده اند آن چنان غم بزرگی تو را در بر می گیرد که هیچ راه گریزی برای آن پیدا نمی شود. دنیا با غم خواهرزاده ام، زخمی عمیق و دردی بزرگ در سینه ی ام قرار داد. زخمی که هیچوقت التیام نخواهد یافت و دردی که هرگز آرام نخواهد شد. خواهر زاده عزیزم از خداوند می خواهم که هر چه زودتر مرا هم به تو برساند تا در جوارت به آرامش برسم. روحت شاد و یادت تا ابد گرامی باد.
" " " " "
متن فوت خواهرزاده
خواهرزاده ی عزیزم، برای رفتنت پیش خدا خیلی زود بود. تو هنوز کلی رویا و آرزو داشتی که باید بهشون می رسیدی. آخه خدا چه حکمتی داره که اینجوری گلارو پر پر میکنه؟! خدایا، اگه نمیخواستی زندگی کنه، خب اصلا به دنیا نمیاوردیش که اینجوری داغش رو دل خواهر و شوهر خواهرم نمونه. نمیدونم که واقعا الان باید چی بگم که درد خواهرم و شوهر خواهرم تسکین پیدا کنه.
-------------------------------------------------
بچه ی خواهرم عضوی نزدیک از خانواده مون بود! اصلا بچه ی خواهر به حساب نمی اومد، اون هم انگار از خواهرا و برادرام بود. الان که رفته، من احساس می کنم که خواهر/برادر خودم رو از دست دادم و از این بابت دلم میخواد که خون گریه کنم. خدایا من نمیدونم که چرا اون رو بردی! حتما حکمتی داشته و حتما دلیلی داشته که اون زندگیش به پایان رسیده. اما کاش اینجوری ظالمانه با آدمی که اینقدر دوستش داری رفتار نکنی.
-------------------------------------------------
دیگه منم مثل خواهرم از زندگی بریدم، دیگه منم دلیلی نداره که به زندگیم ادامه بدم و منم دیگه مثل شوهر خواهرم تبدیل به افسرده ترین آدم شدم. آخه اونا بچشون رفته و منم خواهرزاده ام. نمیتونم این غم رو توصیف کنم و نمیتونم بگم که این غم دقیقا چجوریه. انگار توی کل وجودت موریانه افتاده باشه و کم کم این موریانه ها تو رو از درون بخورن؛ این غم دقیقا همینجوریه و داغ خواهرزاده ام الان با من و کل خانواده ام این کار رو کرده.
-------------------------------------------------
هیچ جمله ای نیست که تو را آرام کند خواهر جانم. داغ خواهرزاده ام کمر مرا هم شکست و از لحظه ی فوتش، من هم به مانند تو خون گریه می کنم. از خدا میخواهم که وسعت صبرمان را آنقدر زیاد کند که بتوانیم با این غم جانسوز کنار بیاییم. همه ی ما خواهرزاده ام را دوست داشتیم و عاشقانه او را مانند خواهر یا برادر خودمان می دانستیم، نه خواهرزاده. رفتنش داغی بزرگ به دل همه ی ما گذاشت. داغی که به هیچ وجه نمی تواند آرام گیرد.
-------------------------------------------------
در دریای غم غوطه ور شده ام! آخر خواهرزاده ام را از دست داده ام. همانی که با خنده اش دلم غش می کرد و با گریه اش قلبم می شکست. اکنون بگویید که با رفتنش چه کنم؟ با نبودنش چه کنم؟ به من بگویید که با خاطراتی که از او به جای مانده چه کنم؟ او رفت و من و خواهرم را با کوله باری از خاطرات خوب و شیرین که اکنون تلخی زهر را به خود گرفته اند، تنها گذاشت.
-------------------------------------------------
رسم دنیا عجیب خنجر می زند به سینه ات. هنوز زمانی که کمی آرام گرفته ای، هنوز زمانی که دلیلی پیدا کرده ای برای آرامش و هنوز زمانی که فکر میکنی همه ی مشکلات تمام شده، آن چنان خنجری به سینه ات می زند که تا ابد یادت بماند. مانند همین خنجری که به ما زد و خواهرزاده ام را از ما گرفت. دنیا با غم خواهرزاده ام، زخمی بزرگ بر سینه ی ما نهاد. زخمی که هیچوقت خوب بشو نیست و هیچوقت آرام نمی گیرد. این زخم تا ابد سرش باز می ماند و خاطرات خواهرزاده ام به مانند نمکی هستند که بر روی این زخم پاشیده می شوند.
-------------------------------------------------
آمدیم سر قبرت، گفتند برای شادی روح از دست رفته، جمیعاً صلوات. خواهرزاده جان، با این جمله شکستم؛ از درون خورد شدم و روحم هزاران تکه شد. آخر نمی دانی که چقدر عاشقت بودم، چقدر می خواستمت و چقدر تو برایم عزیز بودی. این جمله را که شنیدم که در آن از کلمه ی از دست رفته استفاده کردند، انگار روح من هم از دست رفت. بله خواهرزاده جان! اکنون فقط جسم من است که در مراسم تو شرکت میکند و روحم به کنار تو آمده. روحم مرده است.
-------------------------------------------------
قطار زندگی ات در بد ایستگاهی توقف کرد. ایستگاهی که قطار زندگی ات در آن نگه داشته شد، ایستگاه جوانی ات بود. خیلی زود بود، خیلی جوان بودی و خیلی فرصت تجربه کردن دنیا را داشتی! خدا با متوقف کردن این قطار، این فرصت ها را از تو گرفت. خواهرزاده ی عزیزم، کنار خدا آرام بگیر؛ او منبع آرامش است. تو جوان بودی و هنوز بار زندگی را به دوش نکشیده بودی؛ پس آرامشت بیشتر از ما بود. الان تنها خوشحالیم این است که تو بدون درد از این جهان پر کشیدی؛ تو بدون آنکه آرامشت از بین رفته باشد از این جهان پر کشیدی. اکنون کنار خدا آرام بگیر که او آرامشی وصف ناپذیر در وجودت می آفریند.
-------------------------------------------------
یادته قبلا بهت میگفتم که با فکر کردن به خدا میتونی آرامش بگیری؟ الان تو فکرش رو بکن که با رسیدن به اون چقدر میتونی آرامش به دست بیاری. خواهرزاده، اصلا ناراحت نباش، اصلا نگران نباش که این راه رو تنهایی رفتی و اصلا روحت غمگین نباشه! تو راهی رو رفتی که همه ی ما قراره یک روزی بریم. الانم میگم! یادته بهت میگفتم که فکر خدا بهت آرامش میده؟ الان تو رفتی جای خدا؛ دیگه الان فکرش رو بکن که چقدر آرامش بهت تزریق میشه.
-------------------------------------------------
با فوت تو، غمی در خانواده ی ما آغاز شد که پایانی ندارد. این یک آغاز بی پایان است! غمت را می گویم. همانی که وجود تک تک ما را میخورد و از بین می برد. نمی دانی که چقدر برایمان عزیز بودی و نمیدانی که چقدر دوست داشتیم! اکنون از پیش ما رفته ای و پر کشیده ای. به تو تبریک می گویم که بالاخره به آرامش رسیدی و به خودمان تسلیت می گویم که غمی بزرگ بر دلمان نهاده شد، غمی که پایانی ندارد.
-------------------------------------------------
هربار که میخواهم فراموشت کنم، هر بار که می خواهم با مرگت کنار بیایم و هر بار که می خواهم نبودنت برایم عادی جلوه کند، دوباره خاطره ای از خاطراتی که با هم داشتیم را به یاد می آوردم و دوباره آن غم جانسوز در وجودم رخنه می کنه. داغ خواهرزاده بد داغی است و امیدوارم که هیچکس آن را تجربه نکند. خواهرزاده ی من با رفتنش این داغ را بر دل من نهاد و من را افسرده ترین کسی کرد که روی کره ی خاکی وجود دارد. آرام بگیر خواهرزاده جان! درست است که تو می توانی آرام بگیری، اما بدان که آرامش با رفتن تو بر من حرام گشت.
-------------------------------------------------
خواهر عزیزم، هر چقدر هم که به تو تسلیت بگویم، می دانم که حرف هایم به مانند قطره آبیست که قرار است یک بیابان را سیرآب کند. هیچ کدام از حرف هایم روی تو تاثیر ندارند و هیچکدام نمی توانند آرامت کنند. اما از تو میخواهم که به خاطر آرامش روح فرزندت هم که شده، کمی آرام بگیری. باور کن که روح او اکنون در عذاب است. او الان عذاب می کشد از اینکه تو این چنین خود را عذاب می کنی. مگر قرار این بوده که تنها او به پیش خدا سفر کند؟ مگر ما قرار نیست که به آنجا برویم؟ پس چرا ناراحتی؟ عوضش سعی کن آنقدر در این دنیا خوب باشی که خدا دقیقا تو را به همان جایی که فرزندت رفته، ببرد.
-------------------------------------------------
خداوند به خانواده ی ما یک صبر عظیم بدهد! صبری که بتواند کاری کند که ما با این غم کنار بیاییم، صبری که بتوانیم آن را دلیلی کنیم برای کنار آمدن با غم از دست دادن خواهرزاده مان. چه زود رفت، چه زود پر کشید و چه زود ما را در دریای غم زندگی رها کرد.
-------------------------------------------------
روحت در آرامش باشد خواهرزاده. تو رفتی و یک داغ بزرگ روی دل ما گذاشتی! اما اشکال ندارد. کار خاله و دایی و مامان بزرگ و بابابزرگ این است که ببخشند. باشد ما تو را می بخشیم که این غم را به دل ما گذاشتی. اما خواهرزاده، بگو که چطور می خواهی که مادرت تو را ببخشد؟ چطور می خواهی که پدرت تو را ببخشد که گذاشتی و رفتی؟ رفتنت غم بزرگیست خواهرزاده! غمی بزرگی که در وجود همه ی ما رخنه کرده. شاید ما بتوانیم کنار بیاییم، اما مادرت و پدرت همیشه داغدار تو خواهند بود و این داغ همیشه برایشان تازگی خواهد داشت.
-------------------------------------------------
از خدا می خواهم که به بیابان غمی که خانواده ام در آن گرفتار شده، بارانی از صبر عطا کند که همه ی ما بتوانیم صبرمان را زیاد کنیم. آخر همه ی ما داغ خواهرزاده ام را دیده ایم. او که تا به همین دیروز میگفت و میخندید، اکنون از پیش همه ی ما رفته است. او بهشت زندگی ما را تبدیل به یک بیابان کرد. اکنون از خدا نمی خواهم که دوباره این زندگی را به بهشت تبدیل کند، اما از او میخواهم که تنها یک باران به نام باران صبر به ما عطا کند که به واسطه ی آن بتوانیم کاسه ی صبر خود را پر کنیم و بتوانیم با غم از دست دادن خواهرزاده ام کنار بیاییم.
-------------------------------------------------
چطور شد که بهار زندگی خواهرم به زمستانی خشک و سرد تبدیل شد؟ چطور شد که فرزندش از او گرفته شد و درختان سبز زندگی اش این چنین به یک باره خشکیدند؟ چطور می شود؟ آیا اصلا این با عدالت خدا هماهنگ است؟ اینکه به یک باره مادری داغ فرزندش را ببیند و بر داغ فرزندش خون بگرید، آیا با عدالت خدا همخوانی دارد؟ اکنون خواهرم چگونه می تواند تحمل کند که فرزندش به زیر خاک رفته و او همچنان زنده مانده است و زندگی می کند؟ نه او هرگز نمی تواند.
-------------------------------------------------
خدایا خواهرزاده ام را از ما گرفتی، حداقل خواهرم را از ما نگیر. خواهرزاده ام به امر و مشیت تو از ما گرفته شد، اما خواهرم از غم از دست دادن خواهرزاده ام از ما گرفته می شود. آخر چقدر گریه، چقدر غم؟ آری خود من هم قبول دارم که داغ فرزند خیلی سخت است، اما خواهرم که دارد ذره ذره آب می شود! دارد ذره ذره وجودش از او گرفته می شود. خدایا چرا اصلا خواهرزاده ام را بردی که خواهرم به چنین وضعیتی گرفتار شود؟ نمی توانم این را درک کنم!
-------------------------------------------------
غمی که الان میخوام براتون تعریف کنم رو نمیشه توی واژه ها توضیحش داد! نمیشه اون رو توی واژه ها و کلمات توصیف کرد. این غم خیلی بزرگه! خیلی خیلی!! حتی بیشتر از اون چیزی که فکرش رو بکنی. صبر و هر چیز دیگه ای هم نمیتونه این غم رو برای ما تسکین بده. آخه همه ی ما داغ خواهرزاده دیدیم. خواهرزاده ای که اینقدر دوستش داشتیم، الان قراره که بره زیر خروارها خاک و قراره که ما دیگه اون رو نبینیم و دیگه وجودش رو کنارمون احساس نکنیم. خدایا، خیلی بی انصافیه. آخه چطور دلت اومد که اون رو از ما بگیری؟ آخه چطور دلت اومد که اون رو از این دنیا ببری؟
-------------------------------------------------
کتاب زندگی خواهرزاده ام به پایان رسید. فصل آخر کتاب زندگی اش هم خوانده شد و او از میان ما پر کشید. گرچه که این کتاب آنچنان قطور نبود، اما هر چه که بود، بالاخره به پایان رسید. تک تک صفحات زندگی خواهرزاده ام سرشار است از لبخندهای خواهرم. اکنون با به پایان رسیدن این کتاب، خنده های خواهرم هم برای همیشه خشکیده شده اند و او دیگر همانند گذشته نمی خندد. حق هم دارد؛ آخر فرزندش را از دست داده! جگر گوشه اش را از دست داده. خواهرم همان کسی را از دست داده که سالها در ذهنش عروسی اش را تجسم و تصور می کرد.
-------------------------------------------------
هیچ صبری اونقدر بزرگ نیست و اونقدری عظمت نداره که بتونه وسعت غم خانواده ام رو جوابگو باشه. این غم دیگه به زندگی من و خانواده ام چسبیده و هیچی نمیتونه اون رو تسکین بده. تنها مسکن زمانه. فقط از خدا میخوام که این زمان زودتر از اون چیزی که فکرش رو میکنیم بگذره. از خدا میخوام که این زمان خیلی زود بگذره. صبر که نمی تونیم بکنیم، حداقل اگه زمان بگذره، میدونیم که کم کم نبودش برامونٌ کمی عادی تر میشه.
-------------------------------------------------
کاش زودتر این شرایط سخت بگذره، کاش زودتر بگذره و من دیگه اشک های خواهرم رو نبینیم. من مطمئن شدم که اون دیگه هیچوقت نمیخنده و حق هم داره و من عادت کردم به نخندیدنش! اما از خدا میخوام که حداقل اشک هاش رو بند بیاره. داغ فرزندش اونو بد از پا درآورد، اما امیدوارم که بتونه باهاش کنار بیاد. امیدوارم که بتونیم باهاش کنار بیایم!
سایر مطالب پیشنهادی و پربازدید :
متن زیبا برای خواهر زاده 96 جدید
متنهای زیبا در مورد دوست داشتن خواهر زاده (2)