مجموعه شعر درباره زندگی سخت
شعر درباره زندگی سخت می تواند تجلی دوباره عزم و اراده انسان در مقابله با شداید روزگار و دشواری های زندگی باشد. از نگاه شاعر این مجموعه هر گونه رنج و آلام زندگی می تواند پله ای باشد برای صعود و نزدیک شدن به درگاه حق. مجموعه شعر درباره زندگی سخت بیانگر این نکته است که آدمی محصول تجربیات تلخ و شیرین زندگی خویش است.
همانطور که هر چهار فصل طبیعت به نوعی به بقا و تجدید حیات دوباره آن یاری می رسانند وجود ناملایمات و همزمان شادمانی های زندگی هر دو موهبتی است که می تواند زندگی را معنا و رنگ دیگری ببخشد. شعر درباره زندگی سخت یادآوری این نکته است که آدمی حتی زمانی که مرگ را در روبرو می بیند می تواند با عشق و توکل راه عزتمندانه را انتخاب کند و به دنیا و ترفندهای اهریمنی پشت پا بزند.
بوده اند کسانی که تاب مقاومت در برابر سختی ها و تلخی ها زندگی را نداشت هو در برابر وسوسه های شیطان سپر انداخته اند. بدین گونه راه تسلیم را بر راه مبارزه و جدال با خصایل منفور برگزیده اند و به فراموشی رفته اند. آری، آدمی در گذر زمان مسافری است که اگر با توش و توان کافی گام در این مسیر نگذاشته باشد شاید نتواند به سلامت این عرصه را به انتها برساند. می اندیشید پایان این راه چیست؟.
شاعر می گوید پایان این راه زندگی جاودانه است. پایان این راه عزت و عشق است. همان چیزی که در مجموعه شعر درباره زندگی سخت بارها به آن پرداخته شده است. شاعر با پرداخت نو و گریز از مضامین و اسلوب های تکراری در سرایش و پردازش تلاش کرده است تا اشعاری بی نظیر و بی تکرار را به خوانندگان و علاقه مندان شعر و ادبیات فارسی تقدیم نماید.
چرا باید مجموعه شعر درباره زندگی سخت را جدی بگیریم؟
در واقع مجموعه شعر درباره زندگی سخت حاصل تلاش و کنکاش در زندگی انسان امروزی است. آدم در این معنا چیزی فراتر از گوشت و پوست و شکل و شمایل ظاهری است. آدمی محصول رنج و امید است. در واقع وجود دشواری ها و ناملایمات به کوره ای شبیه است که می تواند روح و روان آدم را گداخته و آبدیده سازد. در این مقام آدمی فراتر از اندیشه و دغدغه های تکراری است. آدمی یک کالبد فناپذیر و خاکی نیست بلکه در این تعریف یک روح جاودان و پیوسته به خداوند متعال است.
شاعر در مجموعه شعر درباره زندگی سخت سعی کرده است تا از واژه زینی های بی هدف و الفاظ تکراری به دور باشد. بدیع بودن و. ترکیب واژگان مورد استفاده در مجموعه شعر درباره زندگی سخت از هر نظر برای اثبات این ادعا کافی به نظر می رسد. هر چند برخی اشعار آدمی را دچار یاس و نومیدی می کنند و این کاملا پذیرفتنی است ولی در این مجموعه شعر خبری از تکرار و تزریق اضطراب و یاس به خواننده نیست.
در واقع شاعر سعی کرده است تا راه را بر بروز این اندیشه بسته است که چنین می نماید زندگی دوره ای کوتاه است و بعد نتیجه می گیرد که پس بهتر است آن را چندان جدی نگیرید.کسی که از خوان صبر و حکمت بهره ای نبرده باشد البته در برابر کوچکترین گزندی بیقراری می کند و آن که در کار دل و اتکال به حق است این چیزها را هیچ می انگارد. شعر درباره زندگی سخت می خواهد با زبان شعر آدمی را هوشیار سازد تا تاب آوری خود را بالا ببرد.
شاعر که گویی خود نیز از نعمت رنج و شادمانی توامان بی بهره نبوده است سعی کرده است تا بهترین اشعار خود را در این زمینه گردآوری نموده و در قالب یک مجموعه زیبا و ماندگار به ساحت علاقه مندان شعر پارسی تقدیم نماید. بدین امید که این مجموعه شعر بتواند مطلوب و مورد رضایت شما باشد دعوت می کنیم که تا پایان با ما همراه باشید و البته لذت خواندن این اشعار را با دیگران نیز سهیم شوید.
شعر درباره زندگی سخت به نام اگر فرصتی دوباره باشد (1)
اگر فرصتی دوباره
باشد
شاید سعی کنم
یک پروانه باشم
با بال هایی رنگی
که در بوستان های دور
دست
مشق پرواز می کند
اگر فرصتی دوباره
باشد
شاید این بار
لبخند مادرم باشم
وقتی رنج و
بیماری از
چهره زیبایش
یک تصویر وارونه
ساخته بود
وارونه و زیبا
آن زمان هنوز
به درک لبخندهای مادرم
و رنج های بی شماره اش
نرسیده بودم
گاهی می شود
که آدمی از زندگی
هم چون هراس های
همیشگی اش
چون درد دندان یا
دردهای مزمن و
گدازنده
می ترسد
شبیه کسی
که تشنه
است
ولی می اندیشد
آبی که در سبوست
شاید زهرآلود
باشد
شعر درباره زندگی سخت به نام اگر فرصتی دوباره باشد (2)
این تشنه زندگی
را می جوید
و رازهای رستن
و رویش در سبوست
و اعتماد
و نعمتی بی بدیل
به نام
ایمان
که بشریت امروز به نسیان
سپرده است
در سبو هر چه باشد
باید مزه اش را چشید
یک بار
و چند بار
آدمی همانطور
که گل سرخی را بو می کند
به عطر تلخ برگ های پلاسیده
پاییزی هم محتاج است
آدمی
شاید
فراخی روزگار را
از دریچه ای کوچک
و کوتاه ببیند
و تابلوهای رنگارنگ زمانه
او را بفریبد
زندگی چنان
که شاعر
می گوید
رسم غریبی دارد
گاهی آسمان پر از پرواز
است و
سرشار از خورشیدهای
ناگهانی
گاهی نیز تیره و تار
است
و لبریز از ابر
و مهی که بالاپوش
راز است
شعر درباره زندگی سخت به نام اگر فرصتی دوباره باشد (3)
اگر فرصتی دوباره باشد
می خواهم همان پرنده ای باشم
که ابر و طوفان را
نادیده می گیرد
و به سوی ستارگان
پرواز خواهم کرد
به سوی هر چه زیبایی
است
بال خواهم گشود
و زندگی را
در فراز زمین
و
هر معنایی از این
جهان جستجو خواهم کرد
شاید اگر فرصتی
باشد
تجربه گیاه بودن
و با اکسیژن حیات
به بالندگی رسیدن
را خواهم آزمود
تجربه یک مرداب
یا دریایی لبریز از رویای
ماهیان کوچک امیدوار
شاید اگر فرصتی باشد
عاشق خواهم بود
و به کوچکترین بهانه ای لبخند
خواهم زد
و به تیرگی یک
شب
بی پایان خواهم گفت:
-اینک من و
این نوری
که در سینه با خود
آورده ام
شعر درباره زندگی سخت به نام اگر فرصتی دوباره باشد (4)
اگر فرصتی باشد
شاید بار دیگر
آدم بودن را تجربه کنم
آدمی که
بزرگترین گناهش
امیدواری های
مدام
باشد و از
شبنم های صبحگاهی
بر برگ گل های وحشی
هر صبحدم بنوشد
و در پی رمه ای از
اسبان وحشی
خلنگزارها و
جلگه ها و
دشت ها را
بپیماید
من این دیوانگی را می خواهم
من تسلیم را نمی پذیرم
وقتی هر جا می توان
به شکوفه و ارغوان ایمان
داشت
وقتی هر سال
قرار باشد
شکوفه های بهار نارنج
خبر از عاشقی
من بگیرند
چه لزومی دارد
شادمان نباشم؟
چرا نباید
به سماع درآیم
چرا نباید عاشق باشم
و از هر نفسی که
فرو می برم
لمحه ای برای شکفتن
یک اتفاق غریب
به نام زندگی بسازم؟
شعر درباره زندگی سخت به نام ماهیان بحر طویل (1)
اینچنین
صبح را باور نکرده ای
و از جامه ای چرکین نومیدی
سربرآورده ای
و تیغ غارت
به روحت کشیده ای
ای عادت مذموم
ای نفس های باطل
و عفن
این غریب ترین
حادثه زندگی من
بوده است
که من نگاه کنم
و تو عاشق باشی
من آلوده ام در
تو و هر چیزی
که نامش عشق
است
من کمر به قتل
ترس های خودم
و یاس های مزمنی
بسته ام که
چون پیچکی بر تنه ی روحم
پیچیده اند و بالا رفته اند
من اگر قد برافراشته ام
از استواری سنگ هایی نیست
که بر آنها پای نهاده ام
و نه
معجزه ای
در کار بوده است
شعر درباره زندگی سخت به نام ماهیان بحر طویل (2)
من محصول یک اتفاق
غریب نیستم
و نه تن آلوده به این بحر طویل
این دریای تیره
از زرق
و تیره از زیبایی های سحر انگیز
من محصول یک ریشه ی ناگهانی
از گل سرخ باغچه ام
هستم
و با روح یک گیلاس
و قامت یک بلوط
به این جهان
دعوت شده ام
شاید مرا میراث بر
رنگ های زمین بنامند
یا
آلوده به شوربختی
هر چند شعر به
اما و اگر
بسته نیست
اما
من از نیلوفرهای مردابی
هیچ کم ندارم
که ریشه در آب دارند
من ماهی این بحر نیستم
من ستاره آسمانی دیگرم
آسمانی روشن
و زادگاه سپیده
آسمانی به ژرفای
چشمان عشق
و ستاره
شعر درباره زندگی سخت به نام رنج و گنج
سفال در کوره می پزد
یا استعداد خاک است
که کوزه را پرورش
می دهد؟
من فکر می کنم
بین این خاک
و آن کوره
البته قرابت هم
هست
بین کوره ای که
زندگیست
و سفالی که
من است
و تویی
بین این روزگار
که همیشه
به گلزار شبیه
نیست
و گاهی
گلخن می شود
بین این آدم هایی
که
لاجرم همیشه نمی خندند
و گاهی شاید
لازم است که اشکی
فرو ریزند
*********************
به یاد آر
هنوز
سلسله ای از راه های
ناپیموده
و اشک های نریخته و
لبخندهای هدر رفته
پشت درهای
زندگی مانده است
فرصت زندگی شاید
در بال زدن
یک چکاوک
یا آواز نابهنگام
طوطیان
جنگل های دور
خلاصه شود
مختصر جیره ای برای
ماندن
و مختصر مکثی برای
در نگریستن به
هر چیزی
به چیزهایی
که زندگیش می نامند
شعر درباره زندگی سخت به نام آن را چه بنامم؟
عادت های غریب
دلبستگی به
راز گل سرخ
شب هایی که تب شب بوها
اوج می گیرد
ناگهان عاشق شدن ها
روزهایی که معرفت
از پنجره
بر چشمان بسته من می تابد
و خورشید سردرگم است
ساعت های بی وقفه
دور زمان و زمانه
چرخیدن
گردون را
هر بار به نامی
و به شعری
نامیدن
هبوط های هر باره
به جهانی که می تواند
بذر شعله و شبنم
باشد
یا خرمنی از هیچ
یا جهانی از رازقی
و امید
من این حال
غریب
این حالتی را
که شبیه زندگی
و دلدادگی است
چه بنامم؟
جهان پلی است
که از مرز
خوشبختی
و مرگ
می گذرد
جهان
طیفی از
شگفتی های بی تفسیر
است
جهان موهبتی تلخ و
شیرین است
و ابهام دشواری های آن
همواره بر آدمی
سایه می اندازد
تا آن را چه بنامد؟
شعر درباره زندگی سخت به نام سایه ها
آدم هایی را دیده ام
که از سایه خودشان
می ترسند
و آدم هایی که سایه شان
را هم فراموش کرده اند
آدم هایی که در زندگی مثل
سایه راه
می روند
و شبیه سایه ها
در زوایای این جهان
پنهان می شوند
آدم هایی را می شناسم
که مثل سایه ای عاشق می شوند
یا شبیه سایه ها می شوند
آدم هایی را هم دیده ام
که با سایه ها زندگی می کنند
پدر می شوند
مادر می شوند
و فکر می کنند
به سایه هایی تبدیل
شده اند
که می توانند
همدیگر را
دوست بدارند
به همدیگر
عشق بورزند یا
از هم متنفر باشند
سایه هایی
که با دشواری های
زندگی غریبه اند
و سراغ دروازه های خوشبختی
را می گیرند
سایه هایی که
به سایه خوشبختی هم نمی رسند
قطعات کوتاه شعر درباره زندگی سخت
1. خورشید بر بام
آسمان نشسته بود
ماه دشوار
و کم رمق در گوشه ای
سر بر می کشید
پرسید:
چون است
که خورشید جهان شدی؟
گفتا:
در خود سوختم و
گداختم
تا آن شدم
2.
سنگ هایی
را دیده ام
که در زمستان یخ
می بندند
و در بهار
بستر رودهای خروشان می شوند
3.
کلاغ و چراغ
هر دو بر یک وزن
می آیند
و شاید هم
بتوان با این
دو واژه شعرهای
متمادی سرود
هر لبخند و روشنی
چراغ را تداعی می کند
هر تیرگی و بد یمنی
کلاغ را ...
ولی می توان هر دو را
با هم
پیوند داد
شعر درباره زندگی سخت به نام شعرهای مگو
دوستم شعرهای زیادی
می سرود
شعرهای خنده دار
شعرهای سوزناک
رباعی های زیبا
قصیده های بی انتها
آن که طالب شنیدنش بود
می پنداشت
این
شعرها هر یک
سروده شاعرانی دیگر
است
ولی واقعا کار او بود
شاعری که
از دالان های رنج
و آلاچیق های لبخند
و شادمانی گذر
کرده بود
شاعری که
تلواسه ها را وا نهاده بود
و روح خود را
تکه تکه
در کالبد اشعارش
می ریخت
گاهی که سوال ها
را از نگاه یکی
در می یافت پیش
از آن که به پرسشی بی اجابت
تبدیل شود
بی درنگ می گفت:
هیچ رازی در کار نیست
دیدم
و از خود گذشتم تا
شاعر شدم...
سایر مطالب پیشنهادی :
متن های زیبا درباره روزهای سخت زندگی