متن فلسفی تولد خودم در فصل پاییز
فصل پاییز، یکی از زیباترین فصول سال است. این فصل، فصل عاشقی هاست. اگر در فصل پاییز متولد شده اید، ما برایتان در این مطلب انواع متون فلسفی زیبا و جذاب در مورد تولد در آن را تهیه و آماده کرده ایم و می خواهیم در اختیارتان قرار دهیم. می توانید این متن ها را با دوستانتان به اشتراک بگذارید که هم احساس خوبی به آنها بدهید و هم تولدتان را به آنها یادآوری کنید. همراه ما باشید.
دلنوشته فلسفی برای تولد پاییزی
پاییز ، فصل رنسانس روح
در آستانهی سالِ نو، در این فصل رنگارنگ و رؤیایی، تولد دوباره را جشن میگیرم. پاییز، فصل رنسانس روح است، فصلی که در آن طبیعت، با شکوهی وصفناپذیر، جامهی نو میپوشد و به ما یادآور میشود که تغییر بخشی جداییناپذیر از زندگی است.
برگهای زرد و نارنجی، همچون صفحات کتابی قدیمی، حکایت از فصول گذشته میکنند و نویدبخش فصلهای جدیدی هستند. درست مثل زندگی ما که هر فصل آن، داستانی منحصر به فرد را روایت میکند. با هر پاییز، من نیز برگهایی از گذشته را رها میکنم و برای رویش مجدد آماده میشوم.
در این فصل، سکوت طبیعت، فرصتی طلایی برای دروننگری و تأمل است. با هر نفس عمیق، انرژی زمین را در خود احساس میکنم و به عمق وجودم، به ریشههایم متصل میشوم. در این خلوت دلنشین، به تمام لحظات شیرین و تلخ زندگیام فکر میکنم و از آنها درس میگیرم.
تولد در پاییز، به من آموخته است که زندگی، همچون چرخهای بینهایت است. پس از هر زمستان سرد و طولانی، بهار دوباره میآید و طبیعت به زندگی بازمیگردد. من نیز با امید به آیندهای روشن، به راه خود ادامه میدهم.
امروز، در این روز خاص، از تمام نعمتهایی که در زندگی دارم سپاسگزارم. از خانوادهام، دوستانم، و تمام تجربیاتی که به من رشد و بلوغ بخشیدهاند.
تولد در پاییز ، هدیه ای است که هر روز شکرگزار آن هستم.
متن فلسفی درباره تولد در فصل پاییز
سالی دیگر از سال های عمرم گذشت. من فرزند پاییز هستم و در این فصل متولد شده ام. می خواهم همانطور که درختان در فصل پاییز برگ های خشکیده شان را به پایین می اندازند، افکار و باورهای غلطم را با شروع سال دیگری از زندگی ام از ذهنم به پایین بیندازم. نمی خواهم به مانند درخت خشکیده ای باشم که در آرزوی سرسبزیست اما هنوز برگ های خشکش را نگه داشته است! می خواهم برای سرسبزی ام تلاش کنم و نیازمند این هستم که برای این کار برگ های خشکیده ام را پایین اندازم.
چقدر فصل پاییز زیباست. انسان انگار در این فصل از نو متولد می شود. آخر پاییز رنگ و لعاب خاص خودش را دارد و با دیگر فصل ها متفاوت است. رنگ زرد برگ های درختان و گیاهان در خیابان ها نشان از زیبایی پاییز دارند. همه چیز انگار دست به دست هم داده اند که این فصل را خاص و منحصر به فرد کنند. می خواهم به مانند فصل تولدم یعنی پاییز باشم! با همه فرق کنم و این تفاوتم موجب زیبایی بیشتر من شود.
اگر فصل پاییز نبود، شاید هیچ کس بهار و تابستان و حتی زمستان را درک نمی کرد. این فصل به مانند رابطی میان فصول دیگر عمل می کند. فصل بهار و تابستان تازه شروع سرسبزی درختان است و فصل زمستان هم شروع خشکیدگی آنها. او طبیعت را کم کم با دوران خشکیدگی آشنا می سازد و نمی گذارد که به یک باره طبیعت, زیبایی اش را از دست بدهد. می دانی، پاییز به عنوان مرهمی است برای طبیعت! اگر پاییز نبود، طبیعت افسرده میشد. گاهی می گویم که در فصلی که متولد شده ام، یعنی همین پاییز، درسهای زیادی وجود دارد که باید بیاموزم که یکی از آنها همین است که به مانند آن برای نزدیکانم به مانند مرهمی باشم و نگذارم که غم و غصه وجود آنها را در بر بگیرد یا با اتفاقی ناگوار به یک باره رو به رو شوند.
مطلب پیشنهادی و ویژه :
عکس نوشته تولدم مبارک | تبریک تولد به خودم
پاییز زیباست. سومین فصل خدا مگر می تواند زیبا نباشد؟ در این فصل زادروز من است و من بسیار خوشحال هستم که در پاییز متولد شده ام. پاییز با خود هدایایی به همراه می آورد. مدرسه ای که کودکان در آن درس می خوانند، برگ های خشکیده ای که به خیابان ها زیبایی می بخشند، باران های زیبایی که می بارند و هوای مه آلودی که کوچه پس کوچه ها را زیباتر می کنند. همه ی این ها هدایای پاییز هستند به ما. کاش به جای دیدن زشتی ها، سعی کنیم که زیبایی ها را ببینیم.
من فرزند سومین فصل سال هستم. راه رفتن روی برگ های خشکیده ای که در خیابان ها افتاده، به من لذتی وصف ناپذیر می دهد. به من خبر می دهد که جوانی تو همیشه ماندگار نیست. روزی این شاخ و برگ ها سرسبز بودند و اکنون زیر پا افتاده اند و له می شوند. تا زمانی که قوتی در وجود داری باید تلاش کنی و به خواسته هایت برسی که اگر روزی افتاده شدی، ممکن است حتی زیر پا له شوی. پاییز با همه ی زیبایی هایش، درس های خوبی به من می دهد که آنها را هیچوقت فراموش نمی کنم.
کم کم به روز تولدم نزدیک و نزدیکتر می شوم. من در پاییز متولد شده ام و برای همه ی شما به اندازه ی تک تک برگ هایی زردی که از درختان می افتد، آرزوی خوشبختی و سعادتمندی دارم. از خداوند می خواهم که نگرانی ها و اضطراب هایتان را به مانند همین برگ ها که زیر پا له می شوند، له کنید و از آنها بگذرید. برگی که از درخت می افتد، به معنای پایان عمر درخت نیست! بلکه درخت خود را کم کم آماده می کند که برگی زیباتر جایگزین این برگ خشکیده کند. گاهی استرس هایتان را برای موضوعی خاص کنار بگذارید و با آن موضوع کنار بیایید، شاید برگ های جدیدی در حال روییدن هستند که از آنها بی خبرید.
آیا می بینی پرندگانی را که با شروع فصل پاییز کم کم از روی درختان می روند و در شروع فصل بهار دوباره روی آنها می نشینند؟ به نظرت دلیلش چیست؟ آنها به درختان ایمان دارند. می دانند که پاییز آخرین حرف درخت نیست و قرار است باز دوباره بروید و رشد کند و شاخ و برگش زیبا و زیباتر شود. کاش گاهی به مانند پرندگان که به درختان ایمان دارند، ما هم به خودمان ایمان داشته باشیم و خود را در پایان کارمان ندانیم. عزت نفسمان را بیشتر و بیشتر کنیم و برای روزی آماده شویم که قرار است از همیشه مان سرسبز تر شویم. این را پاییز، فصلی که در آن به دنیا آمده ام به ما گوشزد می کند. کاش گاهی اوقات به راحتی از کنار طبیعت گذر نکنیم. گاهی برایمان حرف هایی دارد که بسیار شیرین هستند.
می دانی چه چیزی در وجود پاییز است که آن را خاص می کند؟ می خواهم به تو دلیل تفاوتش را بگویم! اما فکر نکنی چون در این فصل متولد شده ام، میخواهم از آن تعریف کنم. این چیزیست که حقیقت دارد. پاییز از همان اول خودش را نشان می دهد. برگ های سبز و زیبای درختان را زرد و خشکیده می کند و به زمین می اندازد. گیاهان را خشکیده می کند و هوا را سرد و سردتر. اما چه چیز باعث شده که ما عاشقانه پاییز را دوست داشته باشیم؟ آری این همان ویژگی زیبای پاییز است. پاییز خودش است. او نمی خواهد که نقش بازی کند و کاری که می خواهد را انجام می دهد. او برای اینکه خودش است، همه او را دوست دارند! مثل پاییز باشیم. البته نه اینکه به دیگران ضرر بزنیم! اما از خودمان بودن لذت ببریم و برای جلب نظر دیگران، خودمان را تغییر ندهیم.
بعضی ها در فصل پاییز برگ های خشکیده را می بینند و برخی هم صدای زیبایی این برگ ها را که زیر پایشان می رود؛ بعضی ها خشکیده شدن درختان را می بینند و برخی هم شاخه های زیبای بدون برگ آنها را؛ برخی سرد شدن هوا را می بینند و بعضی ها هم باران های زیبای پاییز را. همه چیز به دیدگاه ما بستگی دارد. می توانیم در اوج زشتی ها هم زیبایی ها را ببینیم و می توانیم در اوج سختی ها، آسانی ها را هم تماشا کنیم. گاهی اتفاقات اطرافمان واقعا زشت نیستند! بلکه شیوه ای که ما به آنها می نگریم زشت است و آنها را زشت می کند. در پاییز، مادرم، که در آن پا به این جهان گشودم، این زیبایی ها را دیدم. برخی هنوز هم آن را زشت می پندارند، اما این به خاطر ذات فصل پاییز نیست؛ به خاطر طرز نگاه آنان است.
همه میگویند که فصل پاییز، فصلی نامهربان است. ذره ذره جان را از طبیعت می ستاند. کم کم خشک می کند، کم کم قطره قطره آسمان را میگریاند. اما من فصلی که در آن متولد شده ام را به گونه ای دیگر می بینم. اگر فصل پاییز نبود، به یک باره زمستان را لمس می کردیم؛ به یک باره سرمای زمستان وجودمان را در بر میگرفت؛ به یک بار در اوج لذت بردن از طبیعت، آن را خشکیده می دیدیم؛ طبیعت به یک باره زیبایی اش را از دست می داد. آری پاییز بد نیست، او فقط ما را کم کم آماده می کند. این جسارت را هر کسی ندارد. فصل پاییز به تو خبر می دهد که چه چیزی در راه است.
می دانی چرا بعضی ها فصل پاییز را دوست ندارند؟ چون پاییز سیاست ندارد. این را منی می گویم که در آن متولد شده ام. بیچاره پاییز به مانند بهار نیست که با هزار جور ناز و کرشمه و زیر لفظی گرفتن، سال تحویل را به ما هدیه دهد؛ او به مانند تابستان هم نیست که در اوج گرمایش موجب گرمازدگی ما می شود. پاییز به مانند زمستان هم نیست که در اوج سرمایش موجب مریضی ما میشود. او خودش است و سیاست ندارد که نقش بازی کند. بیچاره پاییز که آن همه باران به ما می بخشد و ما به آن تهمت خزان می زنیم.
گاهی اتفاق می افتد که دلت هم به مانند فصل پاییز می شود. از آن همه سرسبزی دلت، فقط برگ های خشکیده به جای خواهند ماند. در کوچه پس کوچه های دلت قدم میزنی تا اندکی سرسبزی ببینی، اما سرسبزی نخواهی یافت. گویی آن همه طراوت و نشاط دلت را رها کرده اند و رفته اند. گویی انسان ها هم به خاطر سرد شدن هوای دلت کم کم از آن مهاجرت کرده اند. گاهی احساس می کنم تقدیر من و پاییز یکی است و آن هم تنهاییست. چرا که دیگر کسی نیست که همراهم باشد و دیگر کسی نیست که موجب سرسبزی دلم بشود. شاید به این خاطر باشد که در آن متولد شده ام.
به فصل پاییز که رسیدی، یادت باشد جوانمردی ات را حفظ کنی. برگ هایی را له نکنی که روزی نفس هایت را مدیون آنها بودی. پاییز ذاتش همین است! برگ ها را به زمین می اندازد. اما تو باید بدانی که این برگ ها روزی باعث نفس کشیدنت می شدند. قدر انسان های زندگیت را بدان که زمانه آنها را مانند پاییز از تو می گیرد و به زمین می اندازد. زمانه کارش همین است! آنها را پیر و از کار افتاده خواهد کرد. اما یادت نرود روزی را که موجب پیشرفت تو می شدند. روزی را که باعث شدند که تو بتوانی احساس قدرتمند بودن بکنی. یادت باشد که اگر رسم جوانمردی را به جا نیاوری، روزی هم با تو به مانند برگ های خشکیده رفتار خواهند کرد و تو را له می کنند و از تو خواهند گذشت. فصل پاییز را به خاطر همین درس هایی که به من میدهد دوست دارم. گاهی بسیار خوشحال می شوم که پاییز مادر من است. من در پاییز متولد شده ام.
باران عاشقانه ای را که در فصل پاییز می بارد، می بینی؟ این باران نه موجب سرماخوردگی ات می شود و نه تو از قدم زدن در زیر آن احساس ناراحتی خواهی کرد. گویی آسمان می خواهد با تو مهربان باشد. گویی او می خواهد که تو در خیابان ها راه بروی و قطره قطره باران زیبایش را بر سرت بریزد. گاهی به مانند آسمان باش که در فصل پاییز بدون هیچ چشم داشتی بارانش را به دیگران هدیه می دهد. بارانی که خسارت به بار نمی آرد و فقط موجب رحمت و زیبایی می شود. باران های پاییز را دوست دارم! چرا که به من زیبایی و زیبا بودن را می آموزند. پاییز فصل زیبایی هاست و خیلی خوشحالم که در اوج زیبایی طبیعت متولد شده ام.
فصل پاییز که می شود، کودکانی را می بینم که برای رفتن به مدرسه ناراحت هستند. برخی از آنها ساعت می گریند و حاضر نیستند که وارد مدرسه شوند. این به خاطر این است که حقیقت را نمی بینند. چشمان آنها به روی حقیقت بسته است. آنها پاییزی را می بینند که تعطیلاتشان را از آنها می ستاند. اما نمیدانند که پاییز، بهاری برای شخصیت آنهاست. پاییز به کودکان مدرسه ای را هدیه می دهد که در آن رشد می کنند و شخصیتشان ارتقا می یابد. به راستی اگر همین مدرسه نبود، آینده ی این کودکان چه می شد؟ کاش در همان لحظات کودکی، چشمهای انسان ها باز شود و آنها بتوانند حقیقت را ببینند. گاهی خوبی ها در قالب بدی ها وارد زندگی ما می شوند. اما این دیده ماست که باید خوبی را تشخیص دهد. پاییز را که فصل تولدم است، به خاطر همین ویژگی اش دوست دارم. او خوبی را در قالب بدی به ما می دهد. خودش این قالب را انتخاب نکرده است. بلکه طرز نگاه ما به آن، این قالب را بر روی آنها نهاده است.
خیلی خوشحالم که در فصل پاییز متولد شده ام. این فصل، فصل عاشقانه هاست. فصل قدم زدن روی برگ های خشک درختان. فصلی که با باران های زیبایش، هوایی زیبا و عاشقانه به وجود می آورد. پاییز را دوست دارم.
شاید علاقمند باشید :
متن فلسفی تولد خودم در فصل بهار
متن فلسفی تولد خودم در فصل تابستان