گلچینی از متن های زیبا درباره مرگ مادر (3)
مرگ مادر اتفاق بزرگی در زندگی یک انسان می تواند باشد. زمانی که شخصی مادرش را از دست می دهد، در واقع بزرگترین پشتوانه ی زندگی اش را از دست داده و هیچ جوره نمی تواند فقدان مادر را با چیزی جبران کند. در این زمان به اشتراک گذاشتن یک متن زیبا با دوستان و آشنایان می تواند از این درد کمی بکاهد.
مرگ مادر بدترین اتفاقی است که کسی میتواند تجربه کند. در این مطلب از توپ تاپ سعی کرده ایم که انواع متن زیبا و منحصر به فرد را در رابطه با مرگ مادر برایتان به اشتراک بگذاریم. با ما همراه باشید.
متن درباره مرگ مادر
مادرم از وقتی که رفته ای، درد دلم را به که جز تو بگویم! مادرم تو تنها یار و یاور من نبودی؛ سنگ صبورم بودی. چه روزها که در مورد مشکلاتم با تو به سخن گفتن می نشستم و زمانی که به ساعت نگاه می کردم، می دیدم که چقدر زمان گذشته و من محو کلام زیبای تو بودم. کاش بودی و یک بار دیگر نامم را از زبانت می شنیدم. کاش می بودی و می گفتی که هیچ چیزی ماندنی نیست و همه چیز گذراست! پس لازم نیست غصه بخورم. اما مادر جان، غم رفتنت مرا جگر سوز کرده و نیستی که ببینی جایت چقدر در زندگی ام خالیست.
کلام مهربانت را با هیچ چیز در این دنیا عوض نمی کنم. تو شاید نمی دانستی! اما من تو را خدای دوم خودم می دانستم. نمی دانم چرا خدا تو را از من گرفت. شاید به تو حسودی می کرد که من تو را هم پرستش می کنم. آخر او به یکتا بودنش پافشاری می کند. مادرم همانطور که خدا یکتا هست، تو هم برایم یکتا بودی و به مانند تو دیگر در این دنیا نخواهم دید. کاش بودی و دست نوازشت را بر سرم می کشیدی.
همیشه میگفتم وقت هست و از تو عکسی نمی گرفتم؛ همیشه می گفتم وقت هست و نخواستم یک بار دو نفره در قاب یک عکس بایستیم؛ همیشه با خود می پنداشتم که تا آخرین لحظه ی عمرم در کنارم هستی و نیازی به عکست ندارم؛ چرا که چهره ی زیبایت را همواره مشاهده می کنم. هم اکنون از جهتی خوشحالم که عکسی با تو ندارم و از جهتی ناراحت. به این دلیل ناراحتم که دیگر تو را نخواهم دید و غم از دست دادنت مرا ذره ذره از بین خواهد برد و به این جهت خوشحالم چون اگر عکسی را از تو ببینم دوباره به یاد غمم خواهم افتاد و دوباره آن غم فراق در وجودم رخنه خواهد کرد.
صدایی مهربان تر از تو نشنیدم مادرم. صورتی مهربان تر از صورت تو ندیدم مادرم. مادر یعنی کسی که ما را از همه ی غصه ها به در می کند. کاش فقط یک بار دیگر صدایم میکردی و من عاشقانه جوابت را می دادم. اما چه کنم که اکنون فقط تو را در خواب می بینم و صدایت را در خواب می شنوم. هنوز هم باور نمی کنم که تو رفته ای و جای خالیت در زندگی ام به وجود آمده است. مادرم جای تو را با هیچ چیز نمی توانم پر کنم. آخر چه کسی حاضر می شود از خود بگذرد که من در آرامش باشم؟! تو خود را فدا می کردی که من راحت باشم و اکنون که رفته ای با تمام وجود این را حس می کنم.
مرگ مادر کمرم را شکست. هر وقت می دیدم که کسی مرگ مادر را به چشم می بیند، در همان جا می میرد! اما من جسد بی جان تو را دیدم و به اندازه ی تو دلسوز نبودم که در این سفر که رفته ای همراهت شوم تا مبادا تنها شوی. مادر جان تو در راه هایی بامن همراه شدی که هیچ کس قدمی برایم در آن راه بر نمی داشت! اما من بی غیرت تر از آن بودم که نگذارم تو سفر مرگ را به تنهایی بپیمایی. به پاس مهربانی هایت مادر جان، این بار هم فرزند سر تا پا تقصیرت را ببخش.
وقتی خبر مرگ مادر خود را شنیدم، تمام دنیا بر سرم خراب شد. انگار تمام هستی من از من گرفته شده بود. نمی توانستم به خوبی تصمیم بگیرم. نمی توانستم به خوبی شرایط را در دست بگیرم و نمی توانستم افسار خود را کنترل کنم. دیوانه وار به سوی جسد بی جان مادر می دویدم! مگر می شود؟ او که شاداب و سرزنده بود. او که به من قول هایی داده بود. حالا گذاشت و رفت؟ این بی انصافیست. مادرم قرار بود هنوز زندگی کند تا طعم خوشبختی را بچشد. امیدوارم مادر جان که روحت در شادی و آرامش باشد که نمی دانی از نبودت چقدر نالانم و چاره ای جز صبر ندارم.
متن درباره مادر از دست رفته
می گویند خاک سرد است و من مرگ مادر را خیلی زود فراموش میکنم. آخر من به هر جای خانه که می نگرم تو را می بینم! آخر من که جز تو یار و همدمی در این دنیا نداشتم. تو هم گذاشتی و رفتی؟ مگر با خودت فکر نکردی که تنها پشتوانه ام بودی؟ مگر با خودت فکر نکردی که من جز تو در این دنیا به هیچ کسی امیدی ندارم و از همه کس و همه چیز نا امید شده ام. مادرم نمی خواهم از رفتنت افسردگی بگیرم چرا که می دانم خواسته ی قلبی تو پیشرفت من بود. اما به تو قول می دهم که به جای ناراحتی های بی مورد، به جایی برسم که تو به من افتخار کنی.
سر خاکت که میایم، چرا دروغ بگویم؟! برایم غریبه ای! با خود می گویم که این مادر من نیست. مادر من در خانه است و هم اکنون بساط چای و غذا را تدارک می بیند. قرار است من به خانه بروم و دوباره به مانند همیشه سر به سر هم بگذاریم و از بودن در کنار هم لذت ببریم. اما حقیقت چیز دیگری را بیان می کند. حقیقت می گوید که کسی که زیر خاک است، مادرت است. اکنون به جای خوردن چای و غذای تو باید خرمای سر خاکت را بخورم و چه چیز تلخ تر از خرمایی که قرار است برای مرگ مادر در دهان بگذاری؟
مرگ مادر با هیچ چیز در این جهان قابل قیاس نیست. مادر از خودش می گذرد تا فرزندش در شادی و آرامش باشد. مادر از خودش می گذرد تا فرزندش بتواند در جامعه وارد شود و طعم خوشبختی را بچشد. هیچ وقت فراموش نمی کنم که خودت غذا نمی خوردی که من غذا بخورم! خودت میوه نمی خوردی که من بتوانم میوه بخورم و بدنم از آن که هست قوی تر شود. صدای گریه هایت را هنوز زمانی که بیمار بودم می شنوم که چقدر مظلومانه و غریبانه بر غمت می گریستی که فرزندت بیمار است و تو نمی توانی برایش کاری بکنی. مادرم اکنون تو رفته ای و من همانطور گریه می کنم! چون مادرم قرار است مرگ را به تنهایی تجربه کند و من در کنارت نیستم که تو تنها نباشی.
مرگ مادر سخت ترین چیزی است که یک انسان میتواند تجربه کند. زشت است که بگویم! اما این کاش در کودکی، زمانی که هنوز چیزی نمی فهمیدم از دستت میدادم که اینقدر به خاطر از دست دادنت ناراحت نبودم و اینقدر خود را لعنت نمی کردم که کاش می توانستم به شیوه ی بهتری برایت فرزندی کنم. نفسم بند می آید وقتی به من می گویند خدا مادرت را بیامرزد. آیا واقعا حقیقت دارد؟ آیا من واقعا تو را از دست داده ام؟ کاش می شنیدم که همه ی این ها یک خواب است. کاش اصلا می شنیدم که تو چند روزی به سفر رفته ای و قرار است که دوباره به خانه برگردی. اما این ها همه شان حقیقت است. باید با نبودنت کنار بیایم.
من به فدای گریه هایت. من به فدای خنده هایت. من به فدای حرف زدن هایت که همه شان خاموش شدند و دیگر صدایی از تو نمی شنوم مادرم. تو زیر خروارها خاک هستی و من در این جا به سوگواری برای تو مشغول هستم. می گویند قرار است سنگ قبرت را بگذارند که روی آن سنگ چهره ای از تو حکاکی شده. مادر جانم من تاب دیدن چهره ات را ندارم. هر بار که می بینمت به یاد از خود گذشتگی هایت می افتم که چطور برای من آنها را انجام می دادی و چه غریبانه این دنیا را ترک کردی.
مامان. ماماااان. ماماااان!!! چرا جواب نمیدی؟ چرا نمیگی که اینا همش دروغه؟ آخه مگه میشه من و تو از هم جدا بشیم؟ آخه مگه میشه که من بدون تو به این زندگی ادامه بدم؟ تو برام مادر نبودی، خدا بودی. خدا تو رو از من گرفت مادر جانم. چند روزی هست که چراغ خونه مون دیگه خاموش شده مامان اونم به خاطر رفتن تو هست. کاش بودی و دوباره چراغ خونمون روشون میشد.
من به فدای دعاهایی که آخر شب ها موقع خواب می خواندی. من به فدای نمازهای اول وقتت. من به فدای آن پیشوازهایی شوم که تو برای ماه رمضان روزه می گرفتی. من به فدای آن روزهایی که در خانه روضه به پا می کردی. مادر جانم با این کارهای خوبت، اگر خدا تو را به جایی غیر از بهشت ببرد، من به عدالت او شک خواهم کرد. تو بی مانند بودی برایم. در دنیایی که پر از زشتی و پلیدی بود، تنها دیدن تو بود که به من ثابت می کرد که هنوز هم خوبی در این دنیا وجود دارد و مرا وادار به خوب بودن می کرد.
متن درباره مادر آسمانی شده
کاش دوباره چشمم به جمالت روشن می شد. کاش هم اکنون که این متن را برایت می نویسم، عزرائیل سر برسد و مرا هم به جای تو ببرد. همیشه با خودم می گفتم که اگر مادرم بمیرد، چطور می توانم با مرگ او کنار بیایم؟ اکنون به آن پاسخ رسیده ام و آن هم امیدوارم بودن برای مرگ خودم است. مادرم نمی دانی که چه مشتاقانه آرزوی مرگ میکنم که دوباره تو را ببینم و دوباره در کنارت قرار بگیرم.
مرگ مادر یعنی بی کس شدنت. مرگ مادر یعنی اینکه دیگر کسی نیست در این دنیا که واقعا تو را بفهمد. مرگ مادر یعنی اینکه تو بزرگ ترین حامی زندگی ات را از دست دادی. مادرم! من برای تجربه کردن چنین غمی هنوز خیلی جوان بودم. هنوز نمی توانم به درستی زندگی ام را در دست بگیرم و نیاز دارم که تو در کنارم باشی. اگر من فرزند تو باشم، بالاخره راه زندگی کردن را یاد خواهم گرفت و روح تو را شاد خواهم کرد! چرا که تو مرد نبودی اما مردانه ایستادی و جنگیدی و من به تقلید از تو باید به مانند تو شوم. بخواب مادرم که فقط اکنون است که تو می توانی رنگ آرامش را ببینی.
چقدر سختی کشیدی در زندگی! چقدر تو را تحقیر کردند اما تو برا همسر و فرزندانت دم نزدی و سوختی و ساختی. زمانی که داستان فداکاری هایت را از زبان بزرگترها می شنوم، می خواهم آب شوم و بروم به زمین که چرا من اینقدر تو را عذابت می دادم و چرا اینقدر من به تو ظلم می کردم. مادر جانم تو لایق آرامش در این دنیا بودی و من در این لحظات آخر نتوانستم آرامش را برایت مهیا کنم. کاش به پاس خوبی هایی که در حق من کردی، مرا ببخشی.
مرگ مادر با هیچ چیز قابل قیاس نیست. فقط کسی که مادرش را از دست داده می تواند این درد را درک کند. زمانی که مرگ مادر را به چشم میبینی؛ زمانی که مادرت برای همیشه ترکت میکند، میفهمی که چقدر تنها شده ای! می فهمی که هیچ کس در این دنیا نیست که تو را درک کند. می فهمی که هیچ کس ناز کش تو نیست و اندکی از کوره خارج شوی، عذرت را خواهند خواست. مادرم، سایه سرم، می دانم که در پیشگاه خداوند جای خوبی داری! از تو می خواهم که جایی را هم برای من تدارک ببینی و از خدا بخواهی که زودتر مرا به جای تو بیاورد که این دنیا بدون تو برایم رنگی ندارد.
آرامش فقط یک کلمه است و آن هم مادر است. زمانی که مرگ مادر برایت اتفاق افتاد، باید بدانی که مرگ آرامشت هم اتفاق افتاده. تو دیگر نمیتوانی به مانند گذشته در آرامش باشی و دیگر نمی توانی به مانند گذشته زندگی کنی. دیگر گذشت آن همه مهربانی. دیگر گذشت آن همه از خود گذشتگی. دیگر کسی این کارها را برایت نمی کند و تو مجبوری که یک تنه در برابر تمام سختی های زندگی بایستی. مادرم کاش دیرتر می رفتی. کاش شب قبل از مرگت می دانستم که این آخرین شبی است که چهره زیبایت را می بینم و از بودن در کنار بیشترین استفاده را می بردم.
مرگ مادر برایم بیش از حد سنگین بود. خدایا هیچ کس را به مرگ مادر دچار نکن که این بدترین دردی است که کسی میتواند تجربه کند.
مرگ مادر یعنی مرگ خودت. شاید نفس میکشی! اما بدان که دلیلی برای نفس کشیدن هایت نداری و تنها زنده ای اما زندگی نمی کنی.
مرگ مادر برای هیچ کس قابل درک نیست مگر آنهایی که مادرشان را از دست داده اند. این غم جان سوز را برای هیچ کس نمی خواهم.
در ادامه ببینید :
مجموعه متن در مورد مادر فوت شده (2)
متن زیبا در مورد سالگرد فوت مادر