مجموعه شعر عاشقانه درباره ماه مهر
مجموعه شعر عاشقانه درباره ماه مهر بیانگر بخشی از عواطف و احساساتی است که شاید برای سالها از دید برخی افراد پنهان مانده است. یقینا در این راه تازگی و بدیع بودن مناظر و تصاویر می تواند از ویژگیهای بارز مجموعه شعر عاشقانه درباره ماه مهر بر شمرده شود. در واقع هر یک از ماه های زیبای سال می تواند عشق و خاطرات ما و تعبیر ما از عشق را به گونه ای بیان کند.
برای هر یک از ما فصل های سال می تواند تداعی بخش خاطرات و بخشی از تصویرهای ماندگاری باشد که توانسته است در حافظه ما ثبت شده باشد. این خاطرات می تواند تلخ و یا شیرین باشد.یادآوری ماه های مختلف سال برای عشاق و یا کسانی که اوج جوانی و دلدادگی خود را در هر یک از این فصول و یا به صورت طولانی تر در طی سال ها آزموده اند می تواند در نوع خود یادآور ماجراها و روایت های گوناگونی باشد. با این همه فصل پاییز که مهرماه در آستانه آن ایستاده است فصل دلگیری برای دلدادگان است. در مجموعه شعر عاشقانه درباره ماه مهر سعی کرده ایم تا زیباترین اشعاری را که بدین منظور برای نخستین بار سروده شده اند در اختیار شما عزیزان قرار دهیم.
در مجموعه شعر عاشقانه درباره ماه مهر می خوانید
پاییز سلطان فصل های زیبای سال و سرآمد فصول شاعران است. مجموعه شعر عاشقانه درباره ماه مهر سعی کرده است تا بخشی از این اشعار را تقدیم شما نماید که از دریچه ای بدیع و تازه جهان عشق را مورد کند و کاو قرار داده است. بنابراین در صورتی که قصد دارید تا از مجموعه شعر عاشقانه درباره ماه مهر لذت ببرید به شما توصیه می کنیم تا پایان این مطلب با ما همراه باشید.
شعر عاشقانه درباره ماه مهر از زبان دلدادگان
اوراد زمین
را گشتم و
نشانی از
بهار نیافتم
که قلب من
بیگاه به خزان
نشسته بود
هر روز هفته
را در پی خوشبختی دیریاب
جستجو کردم
و جز سرگردانی ام حاصلی نبود
من از پاییز شروع
خواهم کرد
من از پاییز دوباره
عاشق خواهم شد
من از پاییز زیستن
را آن گونه که هست
می آموزم
پاییز بود که
مرا عاشق کرد...
روایت اندوه و بازتاب آن در مجموعه شعر عاشقانه درباره ماه مهر
هنوز سیزده بهار
از عمرم نگذشته بود
که نخستین نگاه دختری
در پاییز
مرا به بند
رویا و
اشتیاق کشاند
مرا می گفتند این نگاه
حرص است
و هوس است
و بیم حیرانی
و ویرانی در آن است
مرا می گفتند این زندگی
عاقبت
به یک جادو
یک راز
یا طلسمی
پایان می گیرد
سیزده ساله بودم که
مرا از عشق
نهیب
می زدند
و می ترساندند
سیزده ساله بودم
در رویا
و خواب عاشق بودم
و اکنون پیرمردی هفتاد و سه ساله ام
و همچنان عاشقم
نه از روی
هوس
نه از سر اجبار
نه از ناگزیری
و به هوا می گویم
و به زمین
و برای کهکشان
می سرایم
من محبوس هستم
اسیر عشق های پر خطر
اسیر اندوهان غریب
من طلسم شده ام
طلسم رویا
طلسم نگاه و کلامی
در سیزده سالگیم
گشاینده این راز
فقط اوست
بگویید عاشق
پاییزیت
هنوز در بند است
هر چند تو
رفته ای
بگویید
دستی بجنبان
این گره را بگشای
این سینه صلب
سنگین را بگشای
این قلب را از هجوم
یادهای بی هنگام برهان
بگویید این عاشق
پاییزیت
چشم به راه
توست
هر چند مرگ
خوش خیالی کند
شعر عاشقانه درباره ماه مهر یا شعر پاییز
پاییز که می آید
جشنواره رنگ ها
آغاز می شود
و سهره ها دیوانه
می شوند
پاییز که می آید
فصل کوچ نیز فرا می رسد
و ستاره ها جلا
می گیرند
همه چیز دیگر گونه می شود
جز نام تو محبوبم
در این غوغای رنگ
و ابر و باران و درختان بلوط
و سپیدارهای رقصان
یاد تو
همچنان با من است
حیرانی یا فصلی درخشان در مجموعه شعر عاشقانه درباره مهر ماه
انگشت به دهان گزیدم
شاید فراموشت کرده بودم
هر سال وقتی بوی دفترهای تازه مهر
می آید
وقتی بوی کاهگل و باران می آید
تو را به یاد
می آورم
این همان چیزهایی است
که یاد تو را در من
زنده نگه داشته است
می گویند این
حس
و این خاطره بازی
اسمش عشق است
نامت متبرک باد
ای عشق
درماندگی یا کابوس شعر عاشقانه درباره ماه مهر
کاکلی ها به خانه برنمی گردند
دارکوب ها قلب درخت را نمی کوبند
درختها خمیازه می کشند
همه چیز رنگ خواب و
خاطره می گیرد
سنجاب ها با بلوط هایشان
از کوره راه های جنگلی می گریزند
کنار نهر همیشگی
غوکان خسته از
تقلای بیهوده
تنی به آب عادت می سپارند
نیلوفران همچنان
شکفته اند
باران تکراری شده است
نسیم مکرر است
قبل از عاشق همه چیز
رخوت اور است
همه چیز به طرزی غریب
کسالت بار است
وقتی عاشق بر زمین گام بر می دارد
با نخستین خش خش برگها
پاییز شوریده می شود
جنگل جان می گیرد
گویی همه چیز زنده می شود
آری، این خود عشق است
عشق چنین است
این دستها را ببین شعر نو از مجموعه شعر عاشقانه درباره ماه مهر
این دستها را ببین
هیچ وقت تمامی ندارند
این دستها نه نارون
است
و نه افرا های پیر
که خزه ببندند
این دستها جوان می مانند
وشاداب
تا یک روز دستان تو را بگیرند
و بگریزند...
این دستها سایه ای از
بال های نامرئی من و تو هستند
شعر عاشقانه درباره ماه مهر به نام پس از پاییز
این عطر چیست محبوبم ؟
می گویی پاییز است
این شال چیست که بر گردن آویخته ای؟
می گویی پاییز است
این کفش چیست که بر پا داری؟
می گویی پاییز است
کلافه می شوم می گویم:
من عاشقم
مور مورت می شود شاید
ولی می گویی: پاییز است
من ترانه دیگری می خوانم یا شعر عاشقانه درباره ماه مهر
من ترانه دیگری می خوانم
از جنس بهار نیست
نه چندان گرم و نه چندان سرد و پر سوز
من ترانه دیگری می خوانم
از فصلی که ما در آن همدیگر را پیدا کردیم
دیر زمانی بود
لای کتاب هایمان و عادات روزانه گم شده بودیم
ولی پاییز ما را
به هم رجعت داد
بخشی از شعر عاشقانه درباره ماه مهر به نام اینجا تویی
اینجا یک شهر نیست
یک اقلیم نیست
یک روز نیست
یک اتاقک بی در
و پیکر هم نیست
اینجا حتی شبیه تو هم نیست
و هیچ شباهتی هم به من ندارد
اینجا پاییز است
مهرماه پر راز و رمز
به وقت پاییز
من عاشق تو هستم
خش خش شروع شد شعر عاشقانه درباره ماه مهر
برگ ها که بر زمین می ریزند
عطر فرشتگان در هوا
موج می زند
صدای پریان در آسمان می پیچد
پژواک قمریان در جنگل
و سرود یک قناری...
گویی زبان مردمان
به یکباره چیز دیگری
می شود
هر چیزی بی معنی است
جز عشق
هر کلامی لغو است
جز عشق
و پاییز جان می دهد
برای عاشقی کردن
خش خش شروع شد
سمفونی عشاق...
در آستانه برگریزان یا شعر عاشقانه درباره ماه مهر
من در پاییز می خوابم
و خواب یک مهر ماه
خنک و صدای تو را
به خاطر می آورم
در خیال من
هر چیزی نشانه ای از حضور توست
حتی یک صندلی چوبی لق
یا عطر شب بوها
یا نسیمی عاصی
که بیگاه از شب
به روز می وزد
در خیال من
تو واضحتر از یک
سنگ یا حضور رود
یا شکوه یک کوه
زندگی می کنی
و جریان داری
در خیال من شاید خیلی چیزها
مرده است
و این تو هستی که جاودانه ای
اقلیم عشق برگی دیگر از مجموعه شعر عاشقانه درباره ماه مهر
اینجا زمین
از اشکهای نابگاه
رنج می کشد
اشک را فرو خورده ام
به نظاره خوشبختی دیگران نشسته ام
خود را به مرگ زده ام
از زیستن پرهیز کرده ام
و عشق همین است
شعر عاشقانه درباره ماه مهر به نام سادگیت را دوست دارم
چون پاییز ساده و بی تکلف
از راه میرسی
من از تپش قلب خودم
آمدن تو را پیش بینی کرده بودم
حتی قبل از برادرت تابستان
یا خواهر بزرگت،
بهار
و آن پیر دختر عبوس همسایه تان
که زمستان باشد
ولی من از موهایت شروع کرده ام
از موهای طلاییت
و بدین سان عاشق شده ام
باور کن سادگیت را دوست
دارم
ماندگارترین شعر عاشقانه درباره ماه مهر
پاییز کنار بستر من
نشسته است
نام دخترش را صدا می زند
مهر می آید
و غریبانه تب مرا می گیرد
هیجان دارم
مهر می فهمد که
عاشقم
و به مادر می گوید
نگران نباش
از عشق است
اسمش مرگ نیست یا شعر عاشقانه درباره ماه مهر
شاعران گاه به اشتباه می افتند
و پاییز را به مرگ تشبیه می کنند
و استعاره ای لطیف برای
عاشق شدن
اگر این مرگ است
پس من
بیهوده شعر می بافم
برای من پاییز و ماه مهرش
همان فروردین بهشتی و
بهار جاودانش است
که در قاموس سال ها
نام و رنگ عوض کرده اند
و پنهان شده اند
تا دستی آنها را از دنیای رنگ و باران
بیرون بکشد
شعر عاشقانه درباره ماه مهر به نام شروع می کنیم
درس و مشق را شروع
می کنیم
مدادها به کار می افتند
کاغذها سیاه می شوند
مشق ها نوشته می شوند
پاییز همه را هیجان زده می کند
بر تخته سیاه ها کلمات
هستند که بر جا
می مانند
چقدر دلتنگشان می شوم
ای کاش تمام کلمات را با خود
به خانه می آوردم
تا با آنها همان نام های را بنویسم
که از سی سال قبل هنوز
به پایان نرسانده ام نامه ای که
اینطور شروع می شود...
محبوبم مرا دریاب
کوتاه ترین شعر عاشقانه درباره ماه مهر به نام مسافری که شروع شد
رازهایی را که
با نسیم زمزمه می کردید
تمام نجواهایی را
که زیر لب برای
باد می خواندید
حالا دیگر از کسی پنهان
نمانده است
شما عاشق هستید
و عشاق
یعنی مسافری
که شروع شد
زیباترین شعر عاشقانه درباره ماه مهر
تو زیباترین شعر عاشقانه درباره ماه مهر
هستی
که مرا با نجوای باد و باران دیوانه
می کنی
ای محبوبی که
سیاهی چشمانت را از
شب های تیره
من گرفته ای
بر من بتاب
تا از ظلمت
بگریزم
بر من بتاب تا
شمس چشمانت را
به هر غروب بی هنگام روزهای
پاییزی ببخشایم
بر من بتاب ای زیباترین
ای مهر
بر من نور
باش
و بتاب
مرا زندگ ببخش
مرا زندگی کن...
روز تولد من شعر عاشقانه درباره ماه مهر
مادرم می گوید
وقتی به دنیا آمدم
یک روز
پاییزی بود
پدرم دوست دارد بگوید
اوایل پاییز بود
مادرم می گوید
پدرت جزئیات پاییز را
به خاطر دارد
پدرم رنگش عوض می شود
زیر لب می گوید
یاد تهست
وقتی عاشقت شدم
یک روز ماه مهر
یا همان روزهای اوایل پاییز بود؟
مادرم فقط لبخند می زند
نگاهش رم می کند...
شعر بلند نسبت های هندسی شعر عاشقانه درباره ماه مهر
ای بی قراری ها
شما ذوزنقه زندگی من هستید
باید بازهم کیف مدرسه را
بردارم
و قبل از این که مدرسه ام
دوباره دیر شود
بروم و فکری برای
شما بکنم
ای تلواسه ها
ای دلشوره ها
چرا پاییز که می آید
سرکش می شوید؟
نسبت شما
با اضلاع
قلب من چیست؟
شما پیرو کدام معادله هستید؟
خزانی ها و چند قطعه سروده و شعر عاشقانه درباره ماه مهر
پاییز به برگ درختان
می چسبد
چون رنگی که هرگز از
روح طبیعت پاک نمی شود
جهان غرق در رنگ
و فراموشی است
زیبایی اسرار آمیز جنگل
به روح خزانی من می ماند
زبان پاییز
منحصر به فرد است
اگر دهان بگشاید
عشق است و بی تابی
که در کلماتش
موج می زند
شعر عاشقانه درباره ماه مهر به نام آغاز زیباست
آغاز زیباست
چون به دنیا آمدن
چون نخستین گام ها
چون نخستین کلماتی که
بر زبان می آیند یا همچون
نخستین ستاره صبحگاهی
مهر نیز برای من
شروعی دیگر باره بود
تو بودی
که در این خیابان پر خاطره
ظاهر شدی
و قلب مرا در پاییز
به آشوب کشیدی
قلبی که هر روز سر به سینه
می کوبد و عاصی شده است
قلبی که هر روز نام تو در آن
چون خون و هوا
جاریست
ای عشق
قطعه ای کوتاه و عاشقانه درباره ماه مهر
من یک هایکوی پاییزی
هستم
که از چشمه ای در کوهستان
بی غروب
برمی گردم
وقتی درختان برای
میعاد ما رقصیدند
تمام برگهای شان
بر تن
جاده باریدن گرفت
ما بر این برگ ها
می رفتیم
و از پس ما
عشق بود
که شوریده سر می آمد...
تهیه کننده : توپ تاپ