شعر درباره فوت مادر بزرگ

مادر بزرگ فقط یک پیرزن با موهای سفید و چادر گل گلی و بوی میخک و ریحان نیست. مادر بزرگ فقط زن جا افتاده ای نیست که می تواند قصه های خوبی برای شما بگوید. مادر بزرگ یک تاریخ است. یک تجربه است. مادر بزرگ درس هایی از زندگی و انسانیت است.

برای همین زمانی که ناخواسته و ناگهانی این عزیز را از دست می دهیم شاید خیلی بیشتر از اطرافیان ما را متاثر می کند. فوت مادر بزرگ می تواند روحیات و احساسات ما را تحت تاثیر قرار دهد چرا که به روح و خاطرات ما پیوسته است. فوت مادر بزرگ می تواند ما را متالم و اندوهگین سازد از این رو که به قلب و هستی ما پیوند خورده است. مادربزرگ های مهربانی هستند که مورد کم لطفی فرزندان شان قرار گرفته و سر از آسایشگاه ها و سرای سالمندان درآورده اند. 

فوت مادر بزرگ واقعا می تواند بر خلق و خوی کودکان تاثیر بگذارد چرا که تقریبا مادر بزرگ بیشتر از هر چیزی با کودکان مانوس و خوگیر هستند. امروزه در رثای مادر بزرگ و برای فوت مادر بزرگ سروده ها و متن های زیبا و شیوایی منتشر می شود که گاهی رنگ تکرار به خود گرفته و کلیشه ای می شوند و گاهی هم بسیار تازه و منحصر به فرد هستند.

شعر درباره فوت مادر بزرگ

ای مادربزرگ مهربان و دلسوز،
یاد و خاطرت همیشه در قلبم جاودان خواهد بود.
گرمای آغوشت و مهربانی نگاهت،
همیشه در سرمای زندگی، پناهگاهی امن بود.

دست‌های پر مهرت، نان آور سفره ی ما بود،
و قلب پاکت، سرشار از عشق و صفا.
قصه‌های قشنگت، ما را به دنیای خیال می‌برد،
و لالایی‌هایت، خوابی آرام به چشمانمان هدیه می‌داد.

حالا که رفتی، غم دنیا بر دلم سنگینی می‌کند،
و جای خالی تو در خانه، قلبمان را آزرده می‌کند.
اما یاد و خاطرت همیشه در ذهنمان زنده خواهد ماند،
و دعای خیر تو، بدرقه راهمان خواهد بود.

روحشان شاد و یادشان گرامی باد.

در ادامه شعری دیگر در سوگ مادربزرگ نوشته ایم:


ای مادربزرگ مهربان،
چرا رفتی و ما را تنها گذاشتی؟
دلتنگ نگاه گرم و مهربانت هستیم،
و در انتظار بازگشتت لحظه شماری می‌کنیم.

خانه بدون تو خالی و سرد است،
و غم نبودنت در دل همه ما سنگینی می‌کند.
یاد و خاطرت همیشه در قلبمان زنده خواهد ماند،
و دعای خیر تو، بدرقه راهمان خواهد بود.

روحشان شاد و یادشان گرامی باد.


شعر مادربزرگ فوت شده

شعر برای فوت مادر بزرگ از یغما گلرویی

مادر بزرگ گیساش به

رنگ برفه

تو هر نگاه اون هزار تا حرفه

مادر بزرگ دلش شبیه دریاس

توی چشماش صد تا ستاره پیداست

مادر بزرگ قصه

ی تازه داره

میگه شب آفتابی میشه دوباره

تو با قصه های نابت

من رو تا ترانه بردی

تو صدات یه زخم کهنه س

مثه لالایی کردی

مادر بزرگ! حاکم رو کله پا کن

قهرمان قصه هات رو صدا کن

آخر قصه های تو قشنگه

رو شونه ی پهلووناش تفنگه

بی بی موندگار قصه ی من

قصه بگو از آسمون روشن

تو با قصه های نابت

من رو تا ترانه بردی

تو صدات یه زخم کهنه س

مثه لالایی کردی

مادر بزرگ مهربانم با رفتنت داغ دلم را تازه کردی.

شعر تسلیت فوت مادر بزرگ

شعر درباره فوت مادر بزرگ به نام "مادر بزرگ" از شاعر و هنرمند زنده یاد حسین پناهی

مادر بزرگ

 گم کرده ام در هیاهوی شهر

آن نظر بند سبز را

که در کودکی بسته بودی به بازوی من

در اولین حمله ناگهانی تاتار عشق

 خمره دلم

 بر ایوان سنگ و سنگ شکست

دستم به دست دوست ماند

پایم به پای راه رفت

من چشم خورده ام

 من چشم خورده ام

من تکه تکه از دست رفته ام

در روز روز زندگانیم

 بی تو

 نه بوی خاک نجاتم داد

نه شمارش ستاره ها تسکینم

چرا صدایم کردی

چرا ؟

سراسیمه و مشتاق

سی سال بیهوده در انتظار تو ماندم و نیامدی

نشان به آن نشان

که دو هزار سال از میلاد مسیح می گذشت

 و عصر

عصر والیوم بود

 و فلسفه بود

 و ساندویچ دل و جگر ده دقیقه سکوت به احترام دوستان و نیاکانم

 ِغژ و غژ گهواره های کهنه و جرینگ جرینگ زنگوله ها

 دوست خوب من

وقتی مادری بمیرد قسمتی از فرزندانش را با خود زیر گل خواهد برد

ما باید مادرانمان را دوست بداریم

 وقتی اخم می کنند و بی دلیل وسایل خانه را به هم می ریزند

ما باید بدویم دستشان را بگیریم

تا مبادا که خدای نکرده تب کرده باشند

 ما باید پدرانمان را دوست بداریم

برایشان دمپایی مرغوب بخریم

 و وقتی دیدیم به نقطه ای خیره مانده اند

 برایشان یک استکان چای بریزیم

 پدران ‚ پدران ‚ پدرانمان را

 ما باید دوست بداریم

دوست عزیزم

در غم از دست دادن و فوت مادر بزرگ گرامیتان ما را هم شریک اندوهتان بدانید.

شعر نو درباره فوت مادر بزرگ

درخشش

و من از هر چیزی

که بوی انتظار بدهد بیزارم

نمی توانم منتظر بمانم

تا بالاخره یک روز تو را دوباره

ببینم

مشتاقم،

بیقرارم

من به شما

اجازه نداده بودم

که ترکم کنید

شما در تمام

سال های زندگیم

با من مهربان بودید

در تمام

قصه هایی

که برایم تعریف کردید

همیشه موجی از مهربانی و

درخشش  نگاه پاک تان

بود

حتی روزی که روی تخت بیمارستان

به من قول دادید

که هیچ چیز مهمی نیست

من دلخوش بودم

که بر می گردید

ولی به قولتان عمل

نکردید

مادر بزرگ!

حالا دارد

دیر می شود

سالها گذشته است

و من هنوز منتظرم

تا یک روز

برگردی و چادر

نماز همیشگی ات را

سرت کنی

و باز هم برایم

قصه بگویی

 می دانم قصه هایت

قشنگترین چیزی هستند

که بوی زندگی دوباره می دهند

مادر بزرگ

دوست خوبم

از دست دادن و فوت مادر بزرگ یعنی جدا شدن گوشه ای از قلب آدم. از صمیم قلبم فوت مادر بزرگتان را تسلیت می گویم. همدردی مرا بپذیرید. تسلی بازماندگان و صبوریتان را از خداوند منان خواهانم.

***

متن و شعر تسلیت فوت مادربزرگ

شعر برای فوت مادر بزرگ به نام نان برای سفره ام

چون نان که برکت سفره است

حضور شما نیز

برکت خانه ما بود

شما که بوی مادر می دادید

و عطر قرآن و تسبیح تان

همیشه در خاطرم خواهد ماند

شما که زیبایی های

عالم را

تمام و کمال

به من نشان دادید

چون نان که برکت سفره است

حضور شما نیز

برکت خانه ما بود

چراغ بود و نور بود

و امیدواری بود

هوا بودید

در بی هوایی

 و فراموشی

آب بودید

برای تشنه لبی چون

من

که به مهربانی هایتان

عادت داشتم

حالا دیگر

جایی نزد ستاره ها

هستید

اصلا خود ستاره هستید

همان ستاره ای

که شکل لبخند است

همان ستاره ای که

عطر عجیبی در آسمان

می پراکند

ستاره من

خوشحالم که هنوز

فراموشم نکرده اید

این را از سوسوی نیمه شب هایی

می فهمم

که وقتی دستی

تکان می دهم

به من نشان

می دهید

چون نان که برکت سفره است

حضور شما نیز

برکت خانه ما بود

ولی مرگ

این چیز ها سرش نمی شود

آنها را که ستاره می شوند

با خود می برد...

واقعا فکرش را نمیکردم یک روز از تو بنویسم. در سالگرد فوت مادر بزرگ عزیزم این شعر را برایش سروده ام. شاید خوشش بیاید. می خواستم به او بگویم از دست دادنش ضایعه نبود، اتفاق و حادثه هم نبود. از دست دادن او بخشی از زندگیم را در خلا و تاریکی فرو برد.

***

شعر برای فوت مادر بزرگ به نام فرشته

در گلستان های بیشماری

که در طول زندگیم دیده ام

هیچ گلی ندیده ام که چون

گل خاطر تو

مرا به بهت و تحیر بکشاند

مادر بزرگ

به من بگو چطور می توان باور کرد

یک آدم همزمان

به شکل یک گل

ظاهر شود

 و هم در قالب

یک فرشته زیبا

به زمین بیاید

چطور می تواند لبخند

و نوازش توامان باشد

به من بگو چرا؟

و مهمتر از همه به من بگو این آدم

چرا باید خارج از موعد

پرواز کند...

وقتی خبر را شنیدم اتفاقا توی هواپیما بودم این قطعه را برای فوت مادر بزرگم سرودم. کسی که فکرش  را هم نمیکردم یک روز فرا برسد که برای نبودنش شعر بگویم. آه،  مادر بزرگ... .

***

شعر در وصف فوت مادربزرگ

شعر برای فوت مادر بزرگ به نام یک سرود

صدایت

ترنم جویبار

و  باران

است

مادر بزرگ صبور من

این روزها دلم برایت

خیلی تنگ شده است

دنیا برای من

چیز بی مفهوم

و خالی از هر معنا

و مفهوم شده است

فکر می کنم مرگ

به گیس های سفید

تو رحم نکرده است

یک شب تو به خوابم آمدی

گفتی قضاوت بی رحمانه ای

داری

مرگ، اتفاقا

دوست ما آدمهاست

و من از این دوستی

خاطره تلخی دارم مادر بزرگ

نمی خواهم مرگ با من دوست باشد

وقتی قرار باشد

تو را از من بگیرد

شاید برخی

ترجیح می دهند

اینطور وانمود کنند

 که مرگ تو

یک چیز عادی است

و گذر زمان

همه چیز را حل می کند

شاید هم دارند حقیقتش را

می گویند

ولی هنوز دردهای من تسکین

پیدا نکرده است

هنوز زخم های قلبم را

ندیده اند

آنها هرگز نمی دانند

که بعد از مرگ معصومانه ات

 فقط دنبال رویاهایی هستم که

تو در آنها

حضور داری

تو ملموس ترین

 خاطره زندگیم بودی

 مادر بزرگ...

گفتن کلماتی مانند فوت مادر بزرگ و یا مرگ او مرا آرام نمی کند. یک سال است که در کلنجار هستم که چطور به او فکر نکنم. دشوار است که فکر کنم یک سال از فوت مادر بزرگی گذشته است که جزئی از زندگی ما بود. روحت شاد مادربزرگ.

***

شعر درگذشت مادربزرگ ، روحت شاد مادربزرگ

شعر درباره فوت مادر بزرگ برای کودکان

مامان بزرگ من

 کمی گوشاش سنگینه

باید داد بزنی

تا بشنفه

ولی اون

همیشه

یه لبخند

زیبا به لب داره

راستی

یه خال هم گوشه

چشماش داره

مادر بزرگ من

خیلی شبیه بابامه

باید هم اینطوری باشه

آخه اون مامانی  بابامه

یه روز دیدم بابام داشت

براش وضو می گرفت

ماهیهای لب حوض

از دیدن مادر بزرگ

هی بالا و پایین

می پریدن

من خیلی وقته فهمیدم

ماهیهای توی حوض

چقدر مامان بزرگ

رو دوست دارند

حسودیم میشه من

اینجور وقتا

دوست دارم ماهیها رو بگیرم

برشون گردونم به دریا

قراره فقط من مامان بزرگ رو

 دوست داشته باشم

اونا هم برگردن برن سراغ

مادر بزرگ ماهیها

امروز ولی بابام توی چشماش اشک

بود

دکتر که از اتاق مامانی

اومد بیرون

مامانم هم گوشه اتاق

کز کرد

داداش بزرگم هم

یه جا نشست و بغض کرد

من رفتم توی اتاقش

هرچی داد زدم نشنید

فکر کردم خوابه

وقتی رفتم بیرون

حالا بابایی

داشت شونه هاش می لرزید

گفتم مامان بزرگ گوشاش

سنگین بود

حالا خوابش هم سنگینه

بابام میون گریه گفت:

آره دخترم درست همینه...

درست همینه

کودکان فوت مادر بزرگ یا سایر عزیزانشان را با زبان و روحیات کاملا متفاوت خودشان درک می کنند. امیدواریم این شعر زیبا این فضا را برای فوت مادر بزرگ آن بیشتر به تصویر بکشد.

***

شعر درباره فوت مادربزرگ مناسب برای کودکان

شعرهای کوتاه برای فوت مادر بزرگ

در این بخش سعی کرده ایم تا اشعار کوتاهی را که برای فوت مادر بزرگ سروده شده است تقدیم شما عزیزان کنیم.

شعر کوتاه برای فوت مادر بزرگ(1)

فقط وقتی رفتی

دریافتم که

جهان چقدر کوچک است

بدون تو هر چیزی کوچک است

ولی تو بزرگ بودی

و به من درس

زندگی دادی روحت

در آرامش باد

مادربزرگ خوبم

یاد تو را در قلبم

برای همیشه

جاودانه خواهم کرد

مادر بزرگ محبوبم

شعر کوتاه برای فوت مادر بزرگ(2)

از موهای سپیدت

که آدم را به یاد زمستان

زیبا می انداخت

از نگاهت که شکوه دریا

را داشت

از لبخندی که فرشته را در

ذهن تداعی می کرد

از کلماتی که عظمت کوه

و لطافت باران داشت

مگر می توان دل کند؟

فراموش کردن تو یعنی

به نسیان سپردن زندگی و

چنین چیزی ممکن نیست

شعرهای قشنگ درباره مادربزرگ آسمانی شده

شعر کوتاه برای فوت مادر بزرگ(3)

ما هوای همدیگر را داشتیم

مادر بزرگ جان

ما هوای حرفهایمان

هوای لبخندهایمان را

 داشتیم

حواسمان بود که هیچ

وقت

هیچ کس نتواند بین ما

 فاصله بیندازد

حواسمان بود که زندگی را

با تمام وجود درک کنیم

هوای هر چیزی را داشتیم

ولی مرگ را از قلم انداخته بودیم

اعتراف می کنم هوای مرگ را

نداشتیم و

همین کافی بود تا

مرا تنها بگذاری

شیرین تر از جانم

مادربزرگ نازنینم

متن شعر فوت مادر بزرگ

شعر کوتاه برای فوت مادر بزرگ(4)

اکنون بخواب مادر بزرگ

بخواب و خستگی هایت را

از تن بیرون کن

بخواب و اضطراب امروز

و این جهان

را از تن

بیرون کن

خودت را با شبنم های دور

 شستشو بده

اکنون تو زیباترین

مرده این جهان

هستی

گیسوانی نقره ای

چشمهایی تیره

با لبهایی که جز به

لبخندی

باز نمی شوند

شاید مرگ

هنوز چندان

صمیمی نشده است

ولی تو راهش را بلدی

می دانم حتما به مرگ هم

لبخند می زنی...

اکنون بخواب مادر بزرگ

بخواب و این جهان را

فراموش کن...

اشعار غمگین واسه فوت مادربزرگم

شعر کوتاه برای فوت مادر بزرگ(5)

به خاطر آفتاب

به خاطر ماه

به خاطر زمینی

که خسته از

روزهای

تکراری است

به خاطر پدربزرگ که

تو را می خواند

زمین نباش

فقط خاطره ات را برای من بگذار

می دانم آسمانی ترین

لبخندها را بلد هستی

و نجوای ستارگان

را بسیار شنیده ای

تو زمینی نیستی

مادر بزرگ

آسمانی باش

شعر کوتاه برای فوت مادر بزرگ(6)

گفت مرا پایین بگذار

فرزندم از روی شانه هایت

شاید سنگین باشم

ای کاش همواره تو را بر دوش

داشتم مادر بزرگ

ولی تابوتت را هرگز...

من این تابوت را

که نشانه ای از

 مرگت باشد

نمی پذیرم

شعر کوتاه برای فوت مادر بزرگ(7)

حتی اگر بخواهی

به زمین برگردی

و زندگی را از سر گیری

خداوند قبول نمی کند

او تو را برای زندگی

جاوید می خواهد

حتی اگر دلتنگی کنی

خدا با لبخندی همه چیز تو را

به فراموشی خواهد سپرد

تو

خیلی خاص هستی

مادر بزرگ

و این یک نعمت است

شعر کوتاه برای فوت مادر بزرگ(8)

یادم می آید در صندلی چرخداری

نشسته بودی

و باران می بارید

و برگ های درخت انار بر

زمین ریخته بود

پاییز آمده بود

و تو

نام پدربزرگم را

صدا میزدی

بعضی اسم این

کار تو را جنون گذاشتند

مادر بزرگ

بعضی گفتند فراموشی است

که وقتی آدم پیر می شود

 شروع به  تکرار اسامی

 آدم های مرده می کند

یا دوباره

کودکیش

عود می کند

حالا که نیستی دریافته ام

این چیزها

اسمش

عشق است

مادر بزرگ...

شعر کوتاه برای فوت مادر بزرگ(9)

نام تو

مادر بزرگ

به درختی بزرگ و جادویی

می ماند

که در قلبم برای همیشه

سبز خواهد ماند

از من نخواه

زمستان یاد تو

را باور کنم

شعر کوتاه و زیبا در مورد از دست دادن مادربزرگ

شعر کوتاه برای فوت مادر بزرگ(10)

ما گریه می کنیم

چرا که هنوز از جنس زمین

هستیم

و تو از فراز ستاره ها

به ما لبخند می زنی

مادر بزرگ...

ما با گل نسرین و

های های سوز مادر

تنها مانده ایم

کجایی تا به لبخندی

آرامش کنی

مادر بزرگ؟

جای کرسی و قصه های زمستانی است

خالیست

جای عطر گل محمدی ات خالیست

جای تو همیشه در

هر جای این خانه خالیست

مادر بزرگ

تهیه کننده : توپ تاپ

مطالب مرتبط...

1 نظر

  1. محمد حسنیمحمد حسنیsays:

    قشنگ بود