شعر برای خوب شدن مریض
بیماران در زمره افرادی هستند که نیاز به مراقبت های خاص جسمی و در کنار ان مراقبت های روحی دارند. زمانی که یک فرد دچار بیماری می شود از هر نظر نیازمند تقویت روحیه و دلگرمی اطرافیان می باشد. از یک سو رنج بیماری و عدم درک اطرافیان می تواند بر شدت و حالات بیماری بیفزاید.
. از همین رو سعی شده است تا در فرهنگ اسلامی و ایرانی ما اوضاع و احوال مریض از هر نظر رعایت شود. یکی از بزرگترین دعاهای موجود دعا برای شفای تمام مریضان عالم است. یعنی فرد در کنار دعا برای مریضی خودش یا اطرافیانش دعا می کند تا خداوند عالمیان از سر لطف و بخشش خود شفای عاجل و بهبودی نیز بر سایر بیماران ببخشد. خداوند بزرگ بیماری را وسیله ای برای معرفت نسبت به خود قرار داده چرا که فرد تا زمانی که در رفاه و آسایش و سلامتی به سر می برد قدرناشناس است و زمانی که دچار مریضی و وخامت حال جسمی می شود این شرایط را بیشتر درک می کند. هر چند در ایجاد فضای سالم و روحیه بخشیدن به مریض ادبیات و هنر نیز می تواند به عنوان مشوقان وی در این زمینه عمل کنند. یکی از بهترین زمان هایی که می توان اشعاری را برای مریضی سرود و به وی تقدیم کرد یا به عنوان هدیه ای به او بخشید دوران نقاهت مریض یا بهبودی وی است. زمانی که فرد مریض بهبود پیدا می کند وظیفه اطرافیان و عیادت کنندگان این است که ضمن شکرگزاری از درگاه خداوند دیدن حال و روز او را وسیله و تصویری برای درک بهتر رحمت رب العالمین قرار دهند. ما نیز به فراخور شرایطی که مریض در آن قرار دارد و بهبود پیدا کرده است اشعاری را در این مجموعه از توپ تاپ برای شما گردآوری نموده ایم و امیدواریم که مورد توجه شما قرار گیرد.
اشعاری در وصف بهبودی مریض
زندگی دوباره
این همان لحظه ای است
که خداوند در نزد ما
ناگهان بخشش خودش را به
شکل یک رنگ
زیبا
همسان یک لبخند
در قالب یک تصویر ماندگار
از زندگی و آدمهایش
آشکار می سازد
بیماری یک دوره نیست
بیماری یک دروازه است
که باید از آن گذشت
باید بی سلاح به میدان تب و تاب آن رفت
باید فقط تسلیم او شد
این مبارزه با تسلیم شدن
به او پایان می یابد و نه
تسلیم شدن و ایستادن
در برابر یک درد مزمن...
این
همان زندگی دوباره است
زندگی نوت مبارک
***
از گل سرخ چهره ات
می بینم که رنگ گل سرخ را دارید
و مهربانیتان
دوباره برگشته
آن لبخندتان هم سر جای خودش است
خدا را شکر
که دوباره به جمع ما
آمده اید
می بینم که در کوچه های سعادت
در خیابان های ممتد از خوشبختی
گام می زنید
می بینم که خدا شما را دوست دارد
و به شما حسودیم می شود
می بینم که گاهی نگاهتان را به افق می دوزید
همانجا که فرشته سعادت و سلامتی
وعده بهبودیتان را داد
شما بهترین هستید چرا
که خدا را در کنارتان دارید
خوشحالم که سلامت و صحت جسمتان را باز یافته اید. تنتان قرین غم و رنج بیش مباد.
***
مولوی
گل صدبرگ دید آن روی خوبش
به بلبل گفت گل گلزار اینست
چو خوبان سایههای طیر غیبند
به سوی غیب آ طیار اینست
مکرر بنگر آن سو چشم میمال
که جان را مدرسه و تکرار اینست
چو لب گشاد جانها جمله گفتند
شفای جان هر بیمار اینست
چو یک ساغر ز دست عشق خوردند
یقین شان شد که خود خمار اینست
***
بیا به جانب دارالشفای خالق خویش
کز آن طبیب ندارد گریز بیماری
***
عطار نیشابوری
هر آن دردی که دلدارم فرستد
شفای جان بیمارم فرستد
چو درمان است درد او دلم را
سزد گر درد بسیارم فرستد
اگر بی او دمی از دل برآرم
که داند تا چه تیمارم فرستد
وگر در عشق او از جان برآیم
هزاران جان به ایثارم فرستد
***
شادباد ای دوست
دلم هر لحظه آرزوی تو داشت
ای دوست
کز آن رنگ بیهوده تمنای رنگ دگر
داشت ای دوست
به رنجوری نمی نالی
نه تب داری
نه بی حالی
لازم است جان من
که سرتاسر به روز و شب
دعا و خیر و شکرانه بگذاری
از این برتر
که در جوار یاری
و
به لطف حق سزاواری
بهبودیتان را به چشم سر دیدم. ای دلدار محبوب. شکرش فرو مگذار. مسرورم از به شدن حالت ای دوست
***
عطار نیشابوری
ای جگر گوشه جگر خواران
غم تو مرهم دل افکاران
درد دردت علاج مخموران
درد عشقت شفای بیماران
در بیابان آرزو مندیت
سر فدا کرده صاحب اسراران
***
عراقی
صبا وقت سحر گویی ز کوی یار میآید
که بوی او شفای جان هر بیمار میآید
نسیم خوش مگر از باغ جلوه میدهد گل را
که آواز خوش از هر سو ز خلقی زار میآید
بیا در گلشن ای بیدل، به بوی گل برافشان جان
که از گلزار و گل امروز بوی یار میآید
گل از شادی همی خندد، من از غم زار میگریم
که از گلشن مرا یاد از رخ دلدار میآید
***
خوش خبر
نسیم می آمد سر صبح
و هوای لبخند تو
را در خیال
من مکرر می کرد
وگر قندی در
این آشوب بازار دوران
بود
به کام من
دوباره
تر می کرد
ای یاد
و یار
مهربان من
از دست جفا
از کین زخم زمان و
کسالت روزگار
و اینک بهبودی تو
جان مرا مشتعل کرده است
باور بدار
بسیار شکفته ام از برای بهبودیت
بسیار گشن و انبوه است این
شادمانی من
من بیش از تو
مسعودم
و شادمان
خدا را شکر
خدا را شکر
سلامتی همیشه قرین حالت باشد دوست من.
***
سیف فرغانی
دل سقیم شفا یابد از اشارت عشق
اگر نجات خوهی گوش کن عبارت عشق
چو غافلان منشین، راه رو که برخیزد
دو کون از سر راهت به یک اشارت عشق
خبر دهد که تو مردی و شد دلت زنده
ز مرگ رستی اگر بشنوی بشارت عشق
***
کمال الدین اسماعیل
برای مژدۀ وصل است دیده بر سر راه
بکن تو مردی و آن مژده ناگهان برسان
چو بی ثباتی بنیاد عمر می دانی
روا مدار توقّف ، همین زمان برسان
چو بخشد از لب خندان شفای بیماران
بیاد دار، بگو: بهرۀ فلان برسان
اگر بخاک در خواجه نیست دسترسیت
ز زلف یارم بویی به مغز جان برسان
***
تو چیز دیگری هستی
آری،
یقین می دانم تو چیز دیگری هستی
یا از جنس فولادی
یا از جنس فرشته
این دو هیچ وجه
تشابهی
با هم ندارند
فقط هر دو با
ف شروع می شوند
به تو فولاد می آید
که زهره درد را آب
کردی
به تو فرشته سزاوار است
که صبوری کردی
و غمان را به روزگار
بی مهری ناشاد کردی
راستی به تو گل هم می آید
وقتی لبخند می زنی
به تو آسمان هم
می آید
وقتی پیشانیت ستاره باران می شود
غمت هرگز و هرگز بیش مباد و تنت آسوده دوست من. خداوند را شاکرم که سلامت و بهبود مجدد از این مریضی را به تو ارزانی کرده و لطفش را شامل حالت کرده است.
***
بهشت
به یک اشاره نبود
به روزها تحمل مرارت بود
می دانستم رنج می بری
از این مریضی
و کنار رنجهایت
به آینه و او ایمان داشتی
او که می گویم یعنی فقط او
و او بزرگترین است
بزرگترین غایب و پیدا
امروز روز تولد توست
نه روزی که در آن
به دنیا آمدی
این را نیک می دانم
امروز روز پیروزی توست
ای مریض عافیت یافته
نه این که بگویم
به جنگی سخت و دشوار
رفته بودی
این را هم خوب می دانم
ولی کم از تمام اینها نیست
و دشوارتر است
اکنون که درخت صبوری به بار
نشسته است
فصل لبخند تو
رسیده است
آری امروز
روز چیدن لبخند توست
پیروزیت بر این مریضی مبارک دوست من. امیدوارم در تمام زندگیت تنت سالم و از رنج مریضی به دور محتاج غیر از لطف حق مباد.
***
حافظ شیرازی
تنت به ناز طبیبان نیازمند مباد
وجود نازکت آزرده گزند مباد
سلامت همه آفاق در سلامت توست
به هیچ عارضه شخص تو دردمند مباد
جمال صورت و معنی ز امن صحت توست
که ظاهرت دژم و باطنت نژند مباد
در این چمن چو درآید خزان به یغمایی
رهش به سرو سهی قامت بلند مباد
در آن بساط که حسن تو جلوه آغازد
مجال طعنه بدبین و بدپسند مباد
هر آنکه روی چو ماهت به چشم بد بیند
بر آتش تو بجز جان او سپند مباد
شفا ز گفته شکرفشان حافظ جوی
***
مولوی
مه طلعتی و شهره قبایی بدیدهای
خوبی و آتشی و بلایی بدیدهای
چشمی که مستتر کند از صد هزار می
چشمی لطیف تر ز صبایی بدیدهای
دولت شفاست مر همه را وز هوای او
دولت پیش دوان که شفایی بدیدهای
***
رستن
تو از خویش رستی
و رنج را دیدی
و دم نزدی
چرا که رنج زیبنده تو نبود
زیبنده تو
لبخند است
زیبنده تو
زندگیست
خدا را شکر که سلامتی و عافیت قرین حالت است دوست خوبم.
***
من مریض
بیا که مریضم
بپرس
زخمی به دل دارم
از عشق و رنجوری
اینک به شفای
من برخیز
من مریض عشقم
ای عشق
که ندا می آید
از تو
که آهنگت بس خوش
است
من این مریضی را پله
تا پله
در نوردیدم
ولی ندیدم
حالت ابرو
و چشم تو را
بدینسان تب
مریضی
را افزون کرد
از غم رنج
گذشتم
و او
مریضی مرا
شفا داد
نقاهت
یک نام
است
که بر مریض خوشبخت می گذارند
من بهبودی
از
درگاهش
طلب کردم
اینک جهان خوشبخت
به قرینه من می آید
و من از مرگ و مریضی برگشته ام
و این البته
یک پیروزی بزرگ است
***
حافظ
ز من اکنون طمع صبر و دل و هوش مدار
کان تحمل که تو دیدی همه بر باد آمد
باده صافی شد و مرغان چمن مست شدند
موسم عاشقی و کار به بنیاد آمد
بوی بهبود ز اوضاع جهان میشنوم
شادی آورد گل و باد صبا شاد آمد
***
دعا
دعایم کن که زخم من
و درد تو
هر دو چون آوازی هرگز ناسروده تمام شوند
دعایم کن
خدا صدای تو را می شنود
و من در این سیاهی جز
خدا و صدای تو
کسی را نمی شناسم
اینک
که از مریضی و
رنج رسته ای
دعایم کن تا
با دردهایم صبور باشم
و هر چه هست از
درد و مریضی را
بپذیرم
که از او درد هم دواست
دعایم کن
تو که از مسیر آلام تن
بازگشته ای
و تو را باز شناخته ایم
تو را از دریا دوباره گرفتیم
تو را از ستیغ کوه ها پایین کشیدیم
برای تو در دشتها جایی نبود
برای تو در صحرا جایی نبود
تو در قلب ما بودی
و همین کافی بود
***
تسکین
تو را که دیدم
از بند غم و مریضی رهیده ای
تسکین یافتم
ای شاد شاد
امروز روز توست
تو بخند
که رنج ها را پایان داده ای
تو زیباترین مخلوق
خداوند هستی
که از دست توفانها
رسته ای
تو بخند ولی در دعاهایت که
مستجاب می شوند
نامی هم از من ببر
نامی هم از ما ببر
ای محبوب خداوند
ما را در لبخندت سهیم کن
خداوند هدیه گرانبهایی به تو بخشیده است. تو سلامت خود را بعد از دوره طولانی مریضی بازیافته ای و این البته شامل هر کسی نمی شود. رحمت یزدان لایزال است. مریض شفا یافته ام عافیتت فرخنده باد.
***
سنایی
گر جهان دریا شود چون عشق او همراه تست
زحمت کشتی مخواه و یاد کشتیبان مکن
با تو گر جانان حدیث دل کند مردانه باش
جان به شکرانه بده بر خویشتن تاوان مکن
آتش او هر زمان جان دگر بخشد ترا
با چنین آتش حدیث چشمهٔ حیوان مکن
چون شفای دلربا از خستگی و درد تست
خسته را مرهم مساز و درد را درمان مکن
در قبیلهٔ عاشقی آیین و رسم قبله نیست
گر قبولی خواهی اینجا قبله آبادان مکن
نزد تو شاهست مهمان آمده از راه دور
شاه را در کلبه ادبار در زندان مکن
***
کامروایی
شاهدی هست
که تو را دیده است
نور حق بر جبین داری
شاهدی هست
که تو را دیده است
دیگر زردی رخسارت
به گونه شده است
دیگر روی از آینه
دریغ نداری
یکی هم می گوید
الحمدلله
نفست خوب است
به قول خودمانی
کیف تو هم کوک کوک
یارب این شب
دو صد شب دگر
طولانی کن
تا شادمانیت
باز بینم به تکرار
او بوی لطف تو دارد
یارب این لطف و کرامت
از من ناهشیار
نیز
دریغ مدار
عاقبت تن به عافیت سپرده ای. از مریضی رسته ای. این ثمره مقاومت تو و تلاش روح زیبایی است که به خدا اتکال دارد. بازگشتت مبارک دوست من. سلامتیت بسی میمون و فرخنده.
تهیه کننده : توپ تاپ