جملات زیبا و ادبی درباره پروانه
پروانه در اشعار و جملات زیبای فارسی، جایگاه ممتازی دارد و بسیار از آن استفاده می شود. پروانه نماد دلسوزی و فدا کردن می باشد و در اشعار فارسی، از آن در کنار شمع استفاده می شود. پروانه همچنین نماد زیبایی و ظریفی نیز می باشد و به زیبایی هرچه تمام تر از آن در اشعار استفاده می شود.
جملات زیبا و ادبی درباره پروانه
پروانه ، با رنگهای زنده و رقص زیبایش، همواره مورد توجه شاعران و نویسندگان بوده است. این حشره ظریف ، نمادی از تحول ، آزادی و زیبایی است. در ادامه این بخش از توپ تاپ ، چند جمله زیبا و ادبی درباره پروانه برای شما عزیزان تهیه دیده ایم :
پروانه، پیله تنگ خویش را درید و به سوی آسمان پر گشود. چه زیبا بود این تولد دوباره.
پروانهای بر شانه ام نشست و با بالهای رنگینش، روحم را نوازش داد.
پروانه، قصه ای از امید و زندگی نو است. قصهای که بر دیوارهای تاریک دلم نقش بست.
در باغچه کوچک دلم، پروانه ای شکفت که رنگینتر از گلهای بهار بود.
پروانه، با رقص زیبایش ، به ما یاد می دهد که زندگی، سفری پر از شگفتی است.
در هر بال زدن پروانه، آهنگی از آزادی و رهایی شنیده میشود.
پروانه، سفری طولانی را از کرم ابریشم تا پروانهای زیبا طی میکند. این سفر، نمادی از تلاش و پشتکار است.
پروانهای بر شقایق نشست و با هم زبانی از عشق و زیبایی آغاز کردند.
پروانه، با رنگهایش، به طبیعت روح بخشید و به دلهای ما آرامش داد.
پروانه، پیامآور عشق و امید است. پیامی که در دل هر گل و بوتهای نهفته است.
همچنین میتوانید از این جملات برای:
کپشن اینستاگرام
نوشتن متن برای کارت تبریک
ایجاد یک متن انگیزشی
نوشتن یک داستان کوتاه
استفاده کنید.
متن در مورد پروانه ، متن زیبا در مورد پروانه
دوست دارم که پروانه شوم، دوست دارم درست مثل یک پروانه که از پیله اش برای همیشه رها می شود و پر میزند و میرود تا دنیا را تجربه کند پیله ام رو رها کنم و بروم و به سمت آرزوهایم حرکت کنم. دلم میخواهد تمام آن باورها و افکار پوچ و عقایدی که تضعیف کننده هستند و به مانند پیله دور من پیچیدند را از بین ببرم و از درون همه شان سربلند بیرون بیایم. دیگر دلم ماندن در این افکار را نمیخواهد، دیگر دلم ماندن توی این باورها را نمیخواهد، دلم میخواهد پر بکشم و بروم و دنیایی که بدون هیچکدام از این افکار است را تجربه کنم.
----------------------------
نقش و نگار روی بال های پروانه ها را دیده ای که چه زیباست؟ خواستم بگویم که روی زیبای تو درست مثل همان نقش و نگارهاست. پروانه وقتی بال میزند زیبایی آن نقش نگارها رو به رخ میکشد و تو وقتی میخندی زیبایی نقش و نگاری که خا در چهره ات آفریده را به رخ میکشی. همیشه بخند و همیشه لبخند به لب داشته باش! اینگونه اوج هنر خدا رو به همه نشان خواهی داد. آری، نقشو نگاری که خدا بر چهره تو آفریده اوج هنرش است.
----------------------------
دوستت دارم، درست به مانند یک پروانه که بر روی گلی زیبا می نشیند. این گروه هرگز گلش را فراموش نخواهد کرد، تا ابد به آن وفادار خواهد بود و تا ابد مست و خواهان او خواهد بود. به تو قول خواهم داد که حتی اگر این پروانه پر بگشاید از گلش میلیون ها هزار کیلومتر فاصله بگیرد باز جز خیال او چیزی در سرش نخواهد گذشت. وقتی عاشق میشوی همین است، فرقی نمیکند چقدر از معشوق دور باشی، به هر حال فکر و خیال او تا ابد در ذهنت باقی خواهد ماند و این در صورتیست که ممکن است او دیگر نباشد یا با او فاصله وجود داشته باشد.
----------------------------
پروانه ها از نظرم اوج هنر خداوند هستند. وقتی که پرواز میکنند پویی که در اسمان می رقصند. به راستی که خدا با وجود پروانه ها میخواست از بهشتش سخن بگوید. اخر وقتی که پر می کشند و بر روی گل ها می نشینند را به خاطر آور، در آن لحظه احساس میکنی که در بهشتی، هر چه حال بد داشتی را فراموش میکنی و فقط حال خوب است که در وجودت غلیان میکند. پروانه ها پیام آوران بهشت هستند، همان هایی هستند که می گویند بهشتی است زیباتر از همه جا.
----------------------------
دوست دارم پروانه شوم، دوست دارم پرواز کنم و به سوی تو بیایم، دیگر نمیخوام اینجا بمانم، اینجایی که بدون تو برایم به مانند جهنم است. دوست دارم فاصله ها را از بین ببرم، دوست دارم دیگر میان من و تو هیچ مانعی وجود نداشته باشد، دوست دارم که فقط تو باشی و من باشم و کلی اتفاقات خوب که قرار است با هم تجربه کنیم. کاش خدا به من دو بال درست به مانند پروانه هایش بدهد ان موقع میبینی که مقصدم جز جای تو هیچ جای دیگری نخواهد بود. من با توست که آرام میگیرم و برای همین پر خواهم گشود و به سوی تو خواهم آمد
. تعدادی از این اشعار و جملات زیبا را در ادامه باهم خواهیم دید:
بهت پیله کردم، نمی مونی پیشم
نه میمیرم اینجا، نه پروانه میشم
----------------------------
وقتي که ، دستاي باد ، قفس مرغ گرفتارو شکست ، شوق پرواز و نداشت
وقتي که چلچله ها ، خبر فصل بهارو مي دادن ، عشق آوازو نداشت
ديگه آسمون براش ، فرقي با قفس نداشت
واسه پرواز بلند ، تو پرش هوس نداشت
شوق پرواز ، توي ابرا ، سوي جنگلاي دور
ديگه رفته از خيال اون پرنده صبور
اما لحظه اي رسيد ، لحظه پريدن و رها شدن ، ميون بيم و اميد
لحظه اي که پنجره ، بغض ديوارو شکست
نقش آسمون صاف ، ميون چشاش نشست
مرغ خسته پر کشيد و افق روشنو ديد
تو هواي تازه دشت ، به ستاره ها رسيد
لحظه اي پاک و بزرگ ، دل به دريا زد و رفت
با يه پرواز بلند تن به صحرا زد و رفت
------------------------------------
جواب من نداد آن شوخ و میداند که شمع آخر به خاموشی زسر وامیکند پروانه ی خود را
------------------------------------
همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع
قصّه ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
------------------------------------
همه خفتند به غیر از من و پروانه و شمع قصّه ما دو سه دیوانه دراز است هنوز
------------------------------------
بهت پیله کردم، نمی مونی پیشم
نه میمیرم اینجا، نه پروانه میشم
-----------------------------------
سوز دل بین که ز بس آتش اشکم دل شمع
دوش بر من ز سر مهر چو پروانه بسوخت
------------------------------------
شمع اگر پروانه را سوزاند خیر از خود ندید آه عاشق زود گیرد دامن معشوق را
-----------------------------------
نالیدن بلبل ز نوآموزی عشق است
هرگز نشنیدیم ز پروانه صدایی
------------------------------------
نالیدن بلبل ز نوآموزی عشق است هرگز نشنیدیم ز پروانه صدایی
------------------------------------
آفتاب دیگری در آسمان لحظه خواهم کاشت
لحظه ها را در دو دستم جای خواهم داد
سوی خورشیدی دگر پرواز خواهم کرد
------------------------------------
دولت صحبت آن شمع سعادت پرتو
بازپرسید خدا را که به پروانه کیست
-----------------------------------
آتش از شمع نیفتاد به کاشانه مرا سوخت سرمایه ی دل ماتم پروانه مرا
-----------------------------------
بیهوده نیست گریه بی اختیار شمع
آبی بر آتش دل پروانه می زند
-------------------------------------
گرم صد بار سوزی باز برگردسرت گردم
نیم پروانه کزیک سوختن در دست و پا افتم
------------------------------------
عشق یکرنگی تقاضا میکند این روشن است ورنه شمع آتش چرا زد همچو خود پروانه را
-------------------------------------
The butterfly is a flying flower. The flower a tethered butterfly
پروانه گلی در حال پرواز است و گل، پروانه ای در بند!
--------------------------------------
اگر هیچ چیز هرگز تغییر نمی کرد هیچ پروانه ای وجود نداشت
------------------------------------------------------
Butterflies… flowers that fly
پروانه ها گل هایی هستند که پرواز می کنند
----------------------------------------------------
Butterflies are the heaven sent kisses of an angel
پروانه ها بوسه های بهشتی فرستاده شده از یک فرشته هستند
---------------------------------------------------
رو خبر گنج ز پروانه پرس
حال دل شمع ز پروانه پرس
----------------------------
عشق همانند پروانه است، به جایی می رود که او را خوشنود کند و به هر جا که می رود آن جا را دلپذیر می کند.
------------------------------------------------------------------------------------------
Butterflies are graceful, varied and enchanting. Butterflies lead you to the sunny side of life. And everyone deserves a little sunshine
پروانه ها ظریف و رنگارنگ و دلربا هستند. پروانه ها تو را به لبه آفتابی زندگی هدایت می کنند و هر کسی سزاوار قدری نور و روشنایی می باشد.
--------------------------------
خوشبختی همانند یک پروانه است، اگر دنبالش کنید همیشه دور از دسترس شما خواهد بود اما زمانی که آرام بنشینید، ممکن است روی شما بنشیند!
------------------------------------
نمی دانم که از ذوق کدامین داغ او سوزم
به آن پروانه می مانم که افتد درچراغدانی
-------------------------------------
پروانه صف دیده باو دوخته بودم
وقتی که خبردار شدم سوخته بودم
-----------------------------------
سرزنش هرگز مکن در عاشقی پروانه را صحبت از عقل و خرد جانا مکن دیوانه را
----------------------------------
بال پروانه اگر پاس ادب را می داشت
شمع پیراهن فانوس چرا می پوشید
----------------------------------
سوزد دل با شمع گفتم قطره ی اشکی فشاند
بخت را نازم که یاری مهربان دارم چو شمع
----------------------------------
امشب از شمع رخت سوخته پروانه ی ما آتش افتاده ز رخسار تو در خانه ی ما
---------------------------------
اضافه کردن بال به کرم های ابریشم پروانه خلق نمی کند بلکه کرم های بی دست و پا و ناتوان ایجاد می کند، پروانه ها به واسطه دگرگونی و تحول خلق می شوند.
------------------------------------------
هر انسانی همانند یک پروانه است، از چیزی زشت و بدون هیچ ظرافت و لطافتی شروع می شود و در نهایت به پروانه ای زیبا و ظریف که هر کسی دوستش دارد تبدیل می شود.
------------------------------------------
سوخت پروانه اگر . زاتش جانانه بسوخت شمع را بود چه بر سر؟ که چو پروانه بسوخت؟
-------------------------------------------
ز آن شعله ها که از دل پروانه سرکشید
روشن نشدکه شمع دراین انجمن کجاست
-------------------------------------
شبی ای مایه امید شمع محفل من شو
که تا پروانه از من یاد گیرد جان فشانی را
-------------------------------------
خواب دیدم پروانه ای بودم که در آسمان پرواز می کردم، از خواب بیدار شدم … حالا در شگفتم که آیا من مردی هستم که رویای پروانه شدن داشته یا پروانه ای هستم که هم اکنون در حال دیدن رویای انسان شدن هستم.
------------------------------------------------------------------------------------------
You’ve gotta be a caterpillar before you are a butterfly. Problem is, most people aren’t willing to be a caterpillar
قبل از این که پروانه شوی باید کرم ابریشم باشی اما مشکل این است که اکثر مردم نمی خواهند کرم ابریشم باشند.
------------------------------------------------------------------------------------------
A butterfly lights beside us like a sunbeam, and for a brief moment, its glory and beauty belong to our world… but then it flies again, and though we wish it could have stayed… we feel lucky to have seen it
یک پروانه اطراف ما را همانند پرتو آفتاب روشن می کند و برای یک لحظه کوتاه درخشندگی و زیبایی اش به دنیای ما تعلق دارد …. اما دوباره پرواز می کند و گرچه ما آرزو می کنیم که کاش می توانست بماند … اما احساس خوش اقبالی می کنیم که پروانه ما را دیده است!
------------------------------------------------------------------------------------------
سوخت پروانه اگر ز اتش جانانه بسوخت شمع را بود چه بر سر؟ که چو پروانه بسوخت؟
------------------------------------------------------------------------------------------
به پایان تا رسدیک شمع صدپروانه می سوزد
شعارحسن تمکین، شیوه عشق است بی باکی
---------------------------------------
بیا تا شمع هم پروانه هم یار هم باشیم
در این گلشن بهار هم گل هم خار هم باشیم
---------------------------------------
یک روز من یک پروانه زیبا خواهم شد و آن گاه همه چیز بهتر می شود.
----------------------------------------------------------
To know God, watch a butterfly return to the same tree – after a year and a thousand miles
برای شناخت خدا، کافیست به پروانه ای دقت کنید که بعد از یک سال و هزاران مایل مسافت، دوباره به همان درخت بازمی گردد.
------------------------------------------------------------------------------------------
ما از زیبایی پروانه لذت می بریم اما به ندرت تغییراتی که برای رسیدن به این زیبایی گذرانده را تحسین می کنیم.
-----------------------------------------------------------------------------------------
دلنوشته زیبا درباره پروانه شدن
جایی که برای کرم ابریشم پایان دنیاست پروانه ای متولد می شود
برای پروانه شدن راه زیادی لازم است
باید قبل از آن به قدر کافی شجاع شد
باید فهمید که پرواز آن قدر ها هم که فکر می کنیم ، ساده نیست
باید دانست که اگر ترس در دل راه یابد، سقوط حتمی ست
برای پروانه شدن، گذشتن از تنگنای پیله های در هم تنیده شده زندگی لازم است
گاه چنان این پیله ها در هم گره خورده اند
که خستگی در تک تک سلول های بدن خانه می کنند و
این خیال به وجود می آید که رهایی غیر ممکن است
ولی تنها کسانی می توانند پروانه شوند که بیش از همه امید داشته باشند و البته صبر . . .
پروانه به ناچار باید پرواز کند و شرط اول پرواز، گشودن بال هاست
بال های ضعیف و رنجور، پروانه را از پرواز باز می دارد
شرط دیگر نترسیدن از ارتفاع است
پروانه بودن، قلب پروانه ای می طلبد. و احساس پروانه ای، برای یافتن گل ها
برای درک زندگی و این که
در نگاه کسانی که معنی پرواز را نمی فهمند هر
چه اوج بگیری کوچکتر می شوی
--------------------------------------------------------------------------------------
حالت سوخته را سوخته دل داند وبس شمع دانست که جان کندن پروانه ز چیست
-----------------------------
آخر ای ماه جهان تابم چه کم گردد ز تو
گر شبی پروانه شمع شبستانت شوم
-------------------------------
سوختم اما نبود شمع سان یکجا مقیم
چون چراغ کاروان هرشب بصد جا سوختم
--------------------------------
عشق آتش بود و خانه خرابی دارد پیش آتش دل شمع و پر پروانه یکیست
---------------------------------
اگر صد بار سوزی باز برگرد سرت گردم
نیم پروانه کز یک سوختن در دست و پا افتم
---------------------------------
مرا با شمع نسبت نیست در سوز
که او در شب سوزد و من شب و روز
---------------------------------
زن اینجا فقط و فقط برای آزادی به مرگ می اندیشد چیزی که طبق اندیشه یکتاپرستان مسلمان آزادی روح از تن آغاز فراغ بال و آسودگی جان است . . .
جایی میان بادبادکها خوابیده
کودکیِ دختری که سی سالگی
اورا بلعیده بود
اینجا به پیله ها برای پروانه شدن مجوز نمی دهند
تنها ابریشمی می شوی بر تن همخوابگی شان
و کابوس ها، تعبیر عاشقانه هایت می شوند . . .
------------------------------------------
من و این حافظه ی گنگ
هر دو خوب می دانیم
پس از
تیرباران خورشید
چه گذشت
بر این خاک کبود
زندگانش
همه پوشالی
شب و روز
مرثیه ای
تکراری
گورها همه خالی
مردگان،
محکوم
به کوچی اجباری
کلاغ ها
با قبایی هفت رنگ
در غروب آینه
لاف می زنند
حنجره ی آزادی
افسوس؛
در این سیطره ی مدور نامعلوم
مثل تکرار بیمارگونه ی عاشقی
گیج … و ناممکن
تهی از تکامل پروانگی
در شفیره
می مانیم
می پوسیم
می میریم
---------------------------------------
طریق عشق زپروانه میتوان آموخت که سوخت جان عزیزو خموش رفت و گذشت
---------------------------------------
عاشق و اندیشه بوس و تمنّای کنار
بهر غیرت شمع آتش می زند پروانه را
-------------------------------------
تا سحر شمع و منو پروانه با هم سوختیم
آنکه بر مقصود نائل شد سحر پروانه بود
-------------------------------------
ز خون ناحق پروانه شمع چون میسوخت به گریه گفت که عاشق کشی گنه دارد
-------------------------------------
حسن و عشق پاک را شرم و حیا درکار نیست
پیش مردم شمع در بر می کشد پروانه را
------------------------------------
نیستم در پرتو دونان بهنگام شباب
از وجود خود عمری شرر ریزم چو شمع
------------------------------------
پروانه زمشتاقی بر شمع فکند آتش آری دل مشتاقان سوز و شرری دارد
------------------------------------
به دوست نامه نوشتن شعار بیگانه است
به شمع نامه پروانه بال پروانه است
-----------------------------------
حالت سوخته را سوخته دل داند و بس
شمع دانست که جان دادن پروانه ز چیست
-----------------------------------
بیهوده نیست گریه بی اختیار شمع آبی بر آتش دل پروانه میزند
----------------------------------
دیدی که خون ناحق پروانه شمع را چندان امان نداد که شب را سحر برد
-------------------------------------------------------------
شیوی مردان نباشد عشق پنهان باختن
کمتر از پروانه نتوان بود درجان باختن
----------------------------------
سوختم اما نه چون شمع طرب در بین جمع
لاله ام کزداغی تنهائی بصحرا سوختم
---------------------------------
ای دل این عمر که چون باد صبا میگذرد مگذران بی می و مطرب که خدا میگذرد
شمع را شور دگر بر سرو مشغول خود است او چه داند که به پروانه چه ها میگذرد؟
---------------------------------
کوچت خواهم داد از این سکون سرد
به خانه ی ابدی بهار
بالهایت را به گرمای بوسه ی خورشید خواهم رساند
اگر به گُل نشستن باورم
شناخته باشي اكنون
بيا باران باشيم آغاز بهار را
بيا تا ابرهايمان از سر شوق فصل پروانه ها
باشد كه ببارد
دستت را به دستم بسپار
تا كه پروانه اي بكارد
در هميشگي من وتو
دلم مي خواهد تا در پناه گلها
به تماشاي عاشقانه ي پروانه ها
بنشيني واز دريچه ي عطر بودن
ميلاد عشق را
به
چشم بر اشك نشسته ات
ببيني . . .
------------------------
و آخرین شمع،
با قامتی شکسته، پک عمیقی بر وجودش زد . . .
ریه هایش پر شد از آه . . .
دود دور سرش چرخید . . .
سوخت . . .
تمام شب را گریان، بیداری می کشید
به تک تک چراغ های خاموش شهر
قول فرداهایی روشن را می داد
اما،اشکهایش هیج دامنی را خیس نمی کرد
دیگر
شانه ای برای عاشقانه های پروانه اش نداشت
آب می شد
پروانه تصدقشم می رفت
و بیشتر آب می شد
به آخر رسیده بود . . .
هیچ خبر نداشت، این سوختن،
پروانه ی بی تاب ،را هم به آتش کشیده است . . .
-----------------------------------------
کسی عاشق شود کزآتش سوزان نپرهیزد
به راه عشق نتوان بودن از پروانهای کمتر
------------------------------------
همه خفتند بغیر از من و پروانه و شمع
قصه ی ما دوسه دیوانه دراز است هنوز
-----------------------------------
در شب هجر تو شرمنده ی احسانم کرد دیده از بس گهر اشک به دامانم کرد
سرگذشت شب هجران تو گفتم باشمع آنقدر سوخت که از گفته پشیمانم کرد
---------------------------------------------------------------------
نه هرخامی ز پایان شب عاشق خبر دارد
که فصل آخر این قصّه را پروانه میداند
---------------------------------
به شوق جشن یک رویش، چمنزار محبت را،به دست دانه ای دادم
ازآب دیده ی نمناک و از سقف حضورم، دانه را، گلخانه ای دادم
سپر کردم تن عریان، که از سرمای سوزان زمستان، در امان باشد
یکایک بلبلانِ دشتِ سبزش را، به روی شانه هایم، لانه ای دادم
اگر در پیله ی صبرم، صبوری پیشه کردم تا، ببینم رویش گل را
چو دیدم روی گل، عاشق شدم، از شوق آغوشش، چنین پروانه ای دادم
به پرواز آمدم، رقصنده تا، با بوسه ای مهمان شب بیدار گل باشم
به طوفانی گرفتار آمدم، رویای وصلم . . .
----------------------------------------------------------
تو مرا با برگ کاغذی
پر از پروانه
به شهر پروانه ها بردی
و خبر از قاصدک باغ دادی
که باغ هم پر از پروانه است
و دلم نیز پر از آواز پرواز پروانه ها
تو مرا ب یک برگ پر از پروانه
به اوج صداقت ها
و صمیمیت ها بردی
و در این اندیشه
وقتی که بزرگ شدی
گاهی
خلوص کودکی اتفاق می افتد
و همیشه پیش از آ“که فکر کنی ، اتفاق می افتد
تو مرا با یک جهان
پر از
رؤیاهای صادقانه آشنا کردی
و مرا در پرواز لطیف پروانه ها
و آن همه خوبی اسیر
-------------------------
وفای شمع را نازم که بعداز سوختن . هردم به سر خاکستری در ماتم پروانه میریزد
------------------------------------------------------------------------------
افروختن و سوختن و جامه دریدن
پروانه ز من شمع زمن و گل زمن آموخت
--------------------------------------
شمع رخسار تورا آفت جان ساخته اند جان صد دل شده پروانه ی آن ساخته اند
--------------------------------------
از تو با مصلحت خویش نمی پردازم
همچو پروانه که می سوزم و در پروازم
--------------------------------------
نمیدانم که از ذوق کدامین داغ او سوزم به آن پروانه میمانم که افتد درچراغدانی
-------------------------------------
کسی به وصل تو چون شمع یافت پروانه
که زیر تیغ تو هر دم سری دگر دارد
------------------------------------
آتش آن نیست که بر شعله ی او خندد شمع آتش آنست که در خرمن پروانه زدند
------------------------------------
سالها شمع دل افروخته و ســـوختهام
تا ز پروانه کمی عاشقی آموختهام
----------------------------------
گریه شمع از برای ماتم پروانه نیست
صبح نزدیکست درفکرشب تار خودست
----------------------------------
گریه شمع از برای ماتم پروانه نیست
صبح نزدیکست در فکرشب تار خودست
---------------------------------
دل اسیر زلف جانان گشت چون دیوانه بود کی به زنجیر اوفتادی دل اگر فرزانه بود
تا سحر شمع و من و پروانه باهم سوختیم آنکه بر مقصود نائل شد سحر پروانه بود
---------------------------------
هوا ملایم بود
وفصل هم پراز سینه چکاوک وباغ
ابرها مثل همیشه بار دلتنگی
تو با حوصله کبوتر
از پرواز می گفتی
از آزادی
از ازدحام لبخند
گل بنفشه های جادویی
خیره در چحچه ریز حشرات
مرا به عادت عاشقانه نگاهت پریشان میکردند
محو تماشای
پروانه ها بودم
که به آرامی
صید دستانت می شدند
مطلب پیشنهادی :
با سلام لذت بردم از اشعار زیبا در باره پروانه چند بیت شعر داشتم که با تصویر در قسمت ایتای خودم قرار دادم که براتون میفرستم : آدم طمع مدار بدان سیم زر که دهر آن را که داشن در دل خود پیله کرد و کشت بگذر ازین جهان و هوس های پیر آن هر کس گذشت از آن جهان را گرفت به مشت ... چو پروانه گذشتی از دل و جان گو سخن از عشق که پروانه به سوز شمع کند شرح و بیان اینجا ... دوستان را وقت تنهایی دل باید شناخت تا که روشن نیست شمع پروانه را باید گداخت ... پروانه از فراق شبستان روی شمع با آتش فراق ز شرح و بیان گذشت ... جان ما در پی آن نرگس مستانه بسوخت همچو شمعی ز فراق رخ پروانه بسوخت ... شمع من بنگر به جان این دل چو پروانه بسوخت سوختن را درروجودمبودنت پروانه کرد ... سخن اندر بیان عشق کاری بس بود آسان بیان عشق هر کس داشت چون پروانه می گردد ... جلوه عشق چو افروخته شد برعاشق آتشی را چو از آن عشق به پروانه زدند
با سلام لذت بردم از اشعار زیبا در باره پروانه چند بیت شعر داشتم که با تصویر در قسمت ایتای خودم قرار دادم که براتون میفرستم : آدم طمع مدار بدان سیم زر که دهر آن را که داشن در دل خود پیله کرد و کشت بگذر ازین جهان و هوس های پیر آن هر کس گذشت از آن جهان را گرفت به مشت ... چو پروانه گذشتی از دل و جان گو سخن از عشق که پروانه به سوز شمع کند شرح و بیان اینجا ... دوستان را وقت تنهایی دل باید شناخت تا که روشن نیست شمع پروانه را باید گداخت ... پروانه از فراق شبستان روی شمع با آتش فراق ز شرح و بیان گذشت ... جان ما در پی آن نرگس مستانه بسوخت همچو شمعی ز فراق رخ پروانه بسوخت ... شمع من بنگر به جان این دل چو پروانه بسوخت سوختن را درروجودمبودنت پروانه کرد ... سخن اندر بیان عشق کاری بس بود آسان بیان عشق هر کس داشت چون پروانه می گردد ... جلوه عشق چو افروخته شد برعاشق آتشی را چو از آن عشق به پروانه زدند
با سلام لذت بردم از اشعار زیبا در باره پروانه چند بیت شعر داشتم که با تصویر در قسمت ایتای خودم قرار دادم که براتون میفرستم : آدم طمع مدار بدان سیم زر که دهر / آن را که داشت در دل خود پیله کرد و کشت . بگذر ازین جهان و هوس های پیر آن/ هر کس گذشت از آن جهان را گرفت به مشت ... چو پروانه گذشتی از دل و جان گو سخن از عشق / که پروانه به سوز شمع کند شرح و بیان اینجا ... دوستان را وقت تنهایی دل باید شناخت / تا که روشن نیست شمع پروانه را باید گداخت ... پروانه از فراق شبستان روی شمع / با آتش فراق ز شرح و بیان گذشت ... جان ما در پی آن نرگس مستانه بسوخت / همچو شمعی ز فراق رخ پروانه بسوخت ... شمع من بنگر به جان این دل چو پروانه بسوخت / سوختن را درروجودمبودنت پروانه کرد ... سخن اندر بیان عشق کاری بس بود آسان / بیان عشق هر کس داشت چون پروانه می گردد ... جلوه عشق چو افروخته شد برعاشق / آتشی را چو از آن عشق به پروانه زدند