شعر تولدم مبارک ، اشعار تبریک تولد به خودم
تولدم مبارک! همیشه که بقیه نباید تولد را تبریک بگویند، گاهی هم باید خودت برای خودت مهم باشی؛ به خودت بگویی: تولد خودم مبارک! خودت جشن بگیری، خودت را به یک مهمانی یک نفره دعوت کنی و حتی به خودت هدیه بدهی. این روزها که فضای مجازی هم باب شده است، برای خودت پیام تبریک بگذاری. شعر بخوانی.
تقویم دیواری میگه که امروز
باز رسیده روز تولد من
همون روزی که من توی آینه
باید که آشتی کنه با خود من
دارم میرم تا برسم به فردا
روزای غصه خوردنم تمومه
پشت سرم هر چی که بوده، باشه
نگاه من فقط به روبرومه
وقتی که میدونم خدا رو دارم
تو کوله بارم واسه غصه جا نیست
خدا خودش راهو نشونم میده
آخر این جاده به ناکجا نیست
همین تولد واسه من میتونه
یه فرصت دوباره رو بسازه
مثل رسیدن به یه فصل روشن
نفس کشیدن تو هوای تازه
میخوام پر از ترانه باشم امروز
که بشکنه سکوت نقطه چینم
میخوام به روی آینهها بخندم
یه جور دیگه خودمو ببینم
همین حالا میرم و رو به خورشید
وا میکنم پنجرهها رو تک تک
دنیا نگاهم میکنه با لبخند
بهم میگه تولدت مبارک!
راستی، چرا آدمها تولدشان برایشان مهم نیست؟ روز تولد مهمترین آدم زندگی تو متولد میشود. خودت! روز تولدت لازم است از خودت تشکر کنی، به پاس همراهی یکسال دیگر با خودت، به پاس تلاشهایی که کردی و نتیجه آنها مهم نبود، به پاس هر روزی که لبی را خنداندی و دلی را شاد کردی، به پاس تمام رنجهایی که کشیدی و همچنان قویتر از قبل ادامه دادی، به پاس اینکه بودی و ماندی! فراموش نکن، روز تولد تو سالروز پیدا شدن تنها آدمی است که میتواند تو را خوشبخت کند.
بهار ای عروس فصلهای من
ای دایه بی باک من
من، در تو زاده شدم
از تو به یک باره شدم
قاصدک رقصنده شدم
بوی خوش لحظه شدم
مثل تو سر زنده شدم
مثل بهار زنده شدم
یار اگر کنارت باشد، تولدت حس و حالی دارد وصف ناشدنی. یار که کنارت باشد با هر خندهاش تو دوباره متولد میشوی. کنارت که باشد دیگر لازم نیست کسی تولدت را تبریک بگوید؛ تولد تو خود به خود مبارک است. اگر روز تولدت یار کنارت بود، موقع فوت کردن شمع تولد، یادت باشد دعا کنی دلی تنها نماند.
تولدم مبارک مژده بهم رسیده
میوه کال باغم این دفعه خوب رسیده
تولدم مبارک با شمع و کیک ارزون
با خندههای شادم یه سینه درب و داغون
تولدم مبارک تو تنهایی نشستم
شمعا رو فوت نکردم میزو زدم شکستم
تولدم مبارک کنج اتاق تاریک
روزنه کمی نور سوراخ ریز و باریک
تولدم مبارک تولدم یادت نیست
باز ایرادی نداره این بار اولت نیست
تولدم مبارک کافی خدانگهدار
برای سال بعدم یه جا واسش نگهدار
آدم اول تنهاست. وقتی از پیله تنهایی در میآید و پروانه میشود، پرواز باهم بودن را تجربه میکند؛ کم کم تنها بودن را فراموش میکند. انگار یادش میرود وقتی همدمش نیست، باید چه کند. فراموش میکند آن روزها که تنها بود چگونه زندگی میکرد. اصلا مگر میشود به کافه رفت . یک قهوه سفارش داد؟ تولد تنهایی گرفتن چه معنایی دارد؟ اگر یارش تنهایش بگذارد، میشود پروانهای که میگویند به پیله بازگردد، مگر میشود؟ مگر میتواند؟ «شهر بی یار مگر ارزش دیدن دارد؟» دلتنگ که باشی، هزار دوست هم در جشن تولدت باشند و بخوانند و پایکوبی کنند، لبهایت میخندد اما نمیتوانی چشمهایت را هم بخندانی!
تولدت مبارک، چه حرف خنده داری
چه فایده داره وقتی تو گل برام نیاری
عجب شبیه امشب داره میسوزه چشمام
دورم شلوغه اما انگاری خیلی تنهام
واسه چی زنده باشم جشن چیو بگیرم
من امشب و نمیخوام دلم میخواد بمیرم
تولدم مبارک نیست دلم گرفته غمگینم
هوای خونه دلگیره تو رو اینجا نمیبینم
تولدم مبارک نیست شکسته قلب داغونم
تو نیستی و من از دوریت خودم رو مرده میدونم
هیشکی خبر نداره چقد هواتو کردم
چقد دلم میخواد تو باشی دورت بگردم
هیشکی خبر نداره دارم به زور میخندم
نمیدونن چرا من چشمامو هی میبندم
چشمامو من میبندم تا منتظر بشینم
شاید تو این سیاهی بازم تو رو ببینم
بعضی آدمها هستند آنقدر شادند، آنقدر دلخوش هستند که میمانی چه کرده که این چنین زمانه به کامش میچرخد؟ نزدیکتر که میروی میبینی این آدم که چیزی ندارد برای دلخوش بودن و سوال پشت سوال! خلاصه بگویم، بعضی آدمها هستند که دلخوش به دلخوشیهای سادهاند. همانهایی که آخرین پناه جانهای محزون هستند. دلخوشیهای کوچکشان آنقدر سادهاند که حتی کسی نمیتواند از آنها بگیردشان. آمادهاند برای پیدا کردن دلخوشیهای تازه.
یک دانه چوب کبریت
شمع تولدم بود
مهمان من در این جشن
تنها دل خودم بود
شاید به کارهایم
یا شعر من بخندی
کیک تولدم بود
یک تکه نان قندی
یک مورچه مرا دید
یک ذره کیک هم خورد
یک ریزه کند و آن را
با خود به لانه اش برد
در راه هر که را دید
دعوت به جشن ما کرد
برگشت و چند مهمان
همراه با خود آورد
با این که دوستانش
خیلی زیاد بودند
از کیک کوچک من
خوردند و شاد بودند
روز تولد تو شادترین روزی بود که پدر و مادرت تجربه کردند. تنها روزی که تو گریه میکردی و آنها میخندیدند. تولد تو لحظهای بود که پدرت سجده شکر به جای آورد و مادرت سرخوش میخندید به برکت وجود هدیه خدا. به پاس این روز باید هزاران بار به خودت بگویی: تولدم مبارک!
زاد روز تولدم را
به حرمت یادآور بودن شیرینی اش
برای مادر
و
تک تک ثانیههایی
که
اسماء زیبای الهی
بر زبان پدر
جاری بود
مبارک خواهم دانست
هدیههای تولد بسیارند. یادگاریهایی که میآیند و گوشه نشین اتاقت میشوند و با هر نگاه به آنها هزار خاطره برایت تداعی میشود. به این فکر کردهای که چه هدیهای تولدت را بیش از هر چیزی مبارک میکند؟ نه اینکه مهم باشد چه هدیهای میگیری، مهمتر است که این هدیه را از چه کسی میگیری که هر چه از دوست رسد نیکوست. بعضی آدمها هستند، حضورشان را به تو هدیه میدهند و تو تمامشان را برای یادگار داری. یادگاری برای تمام طول زندگی. چه دلچسب است آدمی که بودنش را، آرامشش را و همراهیاش را برای تولدت به تو هدیه میدهد.
هوا سرد است
دلها بارانی
وقت خانه تکانیست
برخیز صدای چلچله میآید
فضای خانه شیداییست
بوی تازگی
ترنم لحظههای با تو بودن در این سال
آه...
خستگی ام را از تن برون خواهم کرد
زیر چتر سبز تو
تولدی دوباره
بشتاب به سوی من
آغوشم هلهله تو را سر داده است
چشمانم به در دوخته شدهاند
شمعهای کیک تولدم نفسهای تو را برای خاموش شدن میخواهند
بهترین هدیه تولدم
عاشقانه دوستت دارم
زندگی هدیه است. نفس هدیه است. خنده هدیه است. اشک هدیه است. تنهایی هدیه است. باهم بودن هدیه است. موفقیت هدیه است. شکست هدیه است. همهی اینها هدیههای بی مناسبت خدا هستند به من! هدیههایی که او خوب میداند در چه زمانی به من تقدیم کند که از آن استفاده کنم. من هر روز از خدا هدیه میگیرم و چه خوب که اینقدر برای خدا مهم هستم. خدا مرا دوست دارد و خیالم راحت است که همواره مراقب من است. تولدم مبارک!
تولدم
بهانهای بود برای زیستن
در این دنیای خاکی
چشمانم
دریچهای، برای دیدار با آفرینش
و قلبم
تجلی گاه عشق
و زندگی و زایش همچنان ادامه دارد
در کنار خالقی که زندگی و مرگ
در دستان پر مهر اوست
خدا در همهی روزهای تولدم کنارم نشسته بود و زمانی که پیش از فوت کردن شمعها آرزو کردم آنها را شنید و در کنارم نشست. خدا همیشه هست؛ همین نزدیکیها! خدا همیشه روز تولد مرا تبریک میگوید و ندایی از درون که آهسته در گوشم نجوا میکند: تولدم مبارک!
آری باز هم باران میبارد
میخورد تک و توک بر پنجره خیالت
و تو هایهای میگریی
و چونان مرغابیان وحشی
صدایت خموش میشود
آری باز هم باریدن ادامه دارد
و تو میروی در کوچه زیر باران و سرود عشق میخوانی
بیخبر از هیاهوی دنیا
در تکاپوی دلت چونان غرق میشوی
باران ببار بر روی سیاهم از شرم
باران ببار که گوهری را به زمین خواهی فرستاد
و هی ببار و ببار
باران، بر دلهای خسته از همه جا
بر کوچهسار شب
بر عشق بی امان مادر
بر گریه شوق پدر
بر روی سیاهم از شرم
باران ببار که دانم تو کیستی
کنار پنجره ایستادهام و زل زدهام به باران
راز تو چیست؟
آیا خدای من میگرید؟
خدایم گریه نکن، قول میدهم
به خدایی خودت قول میدهم زود بازگردم
رأس ساعت عشق
فقط میماند یک چیز، تنهایم نگذار!
آری باران ته کشید
و من در زیر باران و به دور از هیاهوی زمان
در گوشهای متولد شدم، درون فصل عشق
در دامان مادر و در آغوش پدر
و هنوز که هنوزست
خدایم با من است
دوستت دارم یار همیشگیام
تولدم مبارک
شمع را که فوت میکنی هزار آرزو در سرت میچرخد. به کدام یک فکر کنی؟ کدام یک را بخواهی؟ از کدام یک صرف نظر کنی؟ چشمانت را میبندی و هجوم آرزوها بر خیالت را حس میکنی و شاد میشوی از عجله آنها برای برآورده شدن. شاید زیباترین آرزو «یار» باشد...
اینجا بی تو
من آغاز میشوم در پایان سال
باز هم ورق خورد
برگی از دفتر زندگیام
بی تو... بی تو... بی تو...
و حالا
آرزوی من در آغاز شکفتنم
آوردن آغازگر حروف و بیرون کردن نهایت آنها
از همه «بی تو» بودنها
و شروع زندگیام با همه «با تو» بودن ها
با تو... با تو.... با تو....
بی تو
باز هم تولدم مبارک!
میدانی همه چیز به خودت بستگی دارد که تولدت مبارک باشد. همه چیز به خودت بستگی دارد که چه کنی حالت خوب باشد. یکی تنهایی لذت میبرد، یکی باید در جمع باشد. حالت را خودت باید خوب باشد.
کسی تولد مرا به خاطرم میآورد
برای خاک قلب من گل و شکوفه میخرد
کمی بزرگ میشوم تنم جوانه میزند
فقط یواشکی دلم، تو را بهانه میکند
اگرچه با سرود و شعر دلم پر از چکاوک است
خودت بگو بدون تو تولدم مبارک است؟
در هر ماه آدمهایی متولد میشوند که حس و حال خوب ماه تولدشان را میگیرند و آن را به دنیا انتقال میدهند. مطمئن باش تو متولد شدهای و مسئولی که دنیا را برای خودت و اطرافیان به جای بهتری تبدیل کنی.
متولد فروردینم. تولدم مبارک!
من متولد فروردینم
روحیهام بهاریست
گرمی رفتارم با کسانی که دوستشان دارم تابستانیت
سردی کلامم برای آنهایی که قدرم را نمیدانند زمستانیست
من متولد بهارم اما...
همه فصلها را برایت تداعی خواهم کرد
متولد اردیبهشتم. تولدم مبارک!
من متولد اردیبهشتم
رویایم اگر نباشد
سایهام اگر نباشد
تصویرم اگر نباشد
عطر نفسم اگر باشد
خاطرههایم اگر باشد
برای لرزاندن دلت کافی است
آخر من متولد اردیبهشتم
متولد خردادم. تولدم مبارک!
من خرداد ماهیام
احساسیام
زندگی من آمیخته با عشق و هیجان است
من در برابر سختیها صبورترینم
و تنهایی رفیق شفیق من است
من همه را دوست دارم
متولد تیرم. تولدم مبارک!
من متولد تیر ماهم
همانی که از جنس طلاست
همانی که حتی اگر روزگار آبش کرد
از آن میتوان زیباترین جواهرات را ساخت
متولد مردادم. تولدم مبارک!
من مرداد ماهی ام
همان دیوانهای که هرگز تغییر نخواهد کرد
همان آدمی که همه با او خوشحالند
همان سنگ صبوری که به درد دل همه گوش میدهد و خودش درد دلی ندارد
همانی که همه فکر میکنند سخت است، سنگی است؛ اما کسی نمیداند با یک تلنگر میشکند
من یک مرداد ماهیام
متولد شهریورم. تولدم مبارک!
شاید به نظر برسد که عاشق نیستم
شاید به نظر برسد که نمیتوانم عاشق باشم
شاید به نظر برسد که حتی نمیخواهم عاشق باشم
ولی نه! در برابر عشقی مانند عشق من به تو
تا آخرین لحظه عمر آن را در قلبم جاودانه نگاه خواهم داشت
عشق من شعلهای کوچک ولی جاودان است
متولد مهرم. تولدم مبارک!
من یک مهر ماهی ام
بین دوستانم محبوبم
من به شدت احساساتیام
با من از عشق بگو
من زودتر از همه عاشق میشوم
متولد آبانم. تولدم مبارک!
آبان اسم کوچکم بود
و پاییز مادری که نافم را از چنارهای زرد برید
هربار که برگی از شاخه افتاد
گنجشکها دورتر شدند
خش خش صدای من است
و تو عابری که شاد که جانم را تا استخوان نوازش میدهی
متولد آذرم. تولدم مبارک!
من یک آذر ماهیام
غرورم امپراطوری بزرگی است که به پای هیچکسی سقوط نمیکند.
متولد دی ماهم. تولدم مبارک!
دی ماهی جان!
تو اگر موسیقی بودی
بی وقفه به تو گوش میسپردم
تو همان موسیقی هستی که اندوهم را به شادی مبدل میکنی
متولد بهمنم. تولدم مبارک!
من یک بهمن ماهی ام
اگر بخواهم شاد باشم
هیچ چیز نمیتواند جلوی مرا بگیرد
حتی غروب جمعه...!
متولد اسفندم. تولدم مبارک!
من یک اسفند ماهیام
مرا با این سکوت عهدی است
که یک دنیا نمیفهمد
گردآورنده : توپ تاپ