عکس نوشته مایوس نباش برای پروفایل
مایوس نباش ، من امیدم را در یاس یافتم، مهتابم را در شب ،و هنگامی که داشتم خاکستری می شدم ، گرگرفتم ! آلبوم عکس نوشته ، جملات و شعرنوشته های زیبای این مطلب از توپ تاپ با موضوع (مایوس نباش) تهیه شده است ، تصاویر و مطلب هایی خاص در مورد دوری کردن یاس و ناامیدی که میتواند برای عکس پروفایل مناسب باشد ، در ادامه همراه باشید...
این روزها مایوس می شوم
وقتی حضور تو را
ماهیچه های کهنه ی "فعل"
"صَرفِ"سقوط میکنند
با واج های معلق "تبعیض"
با واژه های "بُخل"
وقتی شعور از ارتفاع تو می افتد:
پرواز! پیاده رویی می شود
_مستعمل_
با پله های شکسته با عابرانی بی آبرو
این روزها از رنگِ پریده ی سیمایت
مایوس می شوم
وقتی که "زالو ها"!
بیداد می کنند
دیگه ای یار نگو، زوفاداری خویش
مرا سر گشته و مایوس کردی
پس از آنکه دلم گشت اسیر دلتو
منو با این غم عشق ، خسته رهایم کردی
دگر هیچ شوق ندارم که بتو دلبندم
زانکه از کرده خود بسی پشیمان کردی
زین سبب در دل من طوفان است
خجل از اینکه منو بازیچه خود کردی
شاید این قسمت من بود بتو دلبندم
این زمان شرمسار از دل خود
ز دلت ، دل کندم
آنچان مایوس کردی مرا از دیدن رویت
چون دیوانگان عاشق کوچ می کنم در جستجویت
هرچند که محروم منم از دیدن رویت
هر کجا باشی عزیزم دل ام آید بسویت
جان من برگرد ای تمام آرزوهایم
دوستت دارم از صمیم قلب با تمام آرزوهایم
صبر کن ای دل بی طااقت من
گرچه آب رفته ولی باز بر می کردد به جویت
نه در رفتن حرکت بود
نه درماندن سکونی.
شاخه ها را از ریشه جدایی نبود
و باد سخن چین
با برگ ها رازی چنان نگفت که بشاید.
دوشیزه عشق من مادری بیگانه است
و ستاره پر شتاب
در گذرگاهی مایوس
بر مداری جاودانه می گردد.
ای مهربانتر از من با من
در دستهای تو
آیا کدام رزمز بشارت نهفته بود ؟
کز من دریغ کردی تنها تویی
مثل پرنده های بهاری در آفتاب
مثل زلال قطره بباران صبحدم
مثل نسیم سرد سحر
مثل سحر آب
آواز مهربانی تو با من
در کوچه باغهای محبت
مثل شکوفه های سپید سیب
ایثار سادگی است
افسوس آیا چه کس تو را
از مهربان شدن با من
مایوس می کند؟
در لحظه های تلخ انتظار
چشم دوخته ام پنجره را
دیگر نمی بینم ...
هیچ مایوس از رسیدن تو باز
پنجره را یک بار دیگر قاب می گیرم
می آویزم
بر روی دیوار ترک خورده سکوت
شاید سالهای سال بگذرد
فریاد کندآن قاب
با شیشه شکسته اش
که سر آمد دوباره انتظار
یارت از در بیامد باز
زندگی بازی نیست
لاجرم وقت پشیمانی سلطان صداست
وقت مغرور شدن آینه هاست
وقت مایوس شدن غنچه گل
و قت ذوب شدن در نور
وقت احساس شدن حس کمک خواهی گل
چاره سازی است در آن دور دست ها
مرگ سهراب نزدیک نوش دارو در راه
شکر حق باید کرد و قناعت تا صبح
عشق را رو به قفس می بینم
رو به پشیمانی ممتد نفس
و قناعت در صبر
و نمک پاشی خورشید بر زخم
التیامش رخ ماه و امیدش باران
چند روزی است که دریا خشک است
آب باران در راه همه مزرعه ها خشکیدند
و قیامت در راه و گذر از پل مرگ توی آن خواب و خیال
توبه گرگ فزون خواهی شب
چشم هر رهگذری در پس خواب
اینجا چه زود دل ،از همه خسته و مایوس می شود
افسوس کار دل ، گریه و خوردن افسوس می شود
میلاد شعر من ، جسم خیال مرا ذبح می کند
این جا که بال و پر ، شمع تولد ققنوس می شود
از عشق گفته ام ، حبس زبان به دهان کیفرم شدست
اینجا که عقل سر ، محو گزارش یک بوس می شود
این بوم جای پر واز کبوتر و آواز سهره نیست
از بس که روز و شب ،جای پرش بوم منحوس می شود
احساس بودنم ، هیچ نداد به دل دست در جهان
حالا که مرده ام ، حس بود نم محسوس می شود
آرزو سروده ام
رنگ و رو رفته رویایت را
در فرصتی که دیر شده
برآورده شدن
شب زده ام
بیا شاعری کن
خواب بسرای
مایوس می شوم
وقتی که بیدارم
کودکانه بزرگ شویم
زمانِ کودکی
دست هامان
به بهانه ی بازی
چه زود مانوس می شوند
بزرگ که می شویم
قلب هامان
وسیله ی بازی
چه زود مایوس می شوند
عاشقی
گرهوای عاشقی داری ترس به دلت راهی مده
گرعاشق شدی معشوق راغیردلت جایی مده
مایوس
گرطلبی زخداداری مایوس مشو
گرحاجتی به بنده اش عطاکردمتعجب مشو
تهیه کننده: توپ تاپ