عکس نوشته در مورد خجالتی بودن
عکس نوشته خجالتی بودن ، آلبومی جدید از توپ تاپ که متن و تصاویر آن در مورد آدم هایی صحبت میکند که خجالتی هستند ، اینگونه افراد در اکثر زمان ها به خاطر نداشتن اعتماد به نفس در زندگی دچار سردرگمی کلافگی میکنند و احساس پوچی به آن ها دست میدهد ، عکس نوشته خجالتی نباشید در مورد عشق خجالتی بعضی از جوانان صحبت میکند ، در ادامه میتواند از عکس های این بخش برای پروفایل خود استفاده بفرمایید...
نپرس از من چرا چشمت همیشه تیک دارد!؟
نگاهــــم با خــجالت نســــبتی نزدیـــک دارد
نپرس از مستی و حیرانی و از لب گــزیدن
تن معشوق من بی شک لباسی شیــک دارد
دلت آمد!؟ دریغ از تابش جانبخش کــــردی
نگفتی " عاشق من " خانه ای تاریک دارد!
درآغوشم شکفتی خواب من شیرین ترین بود
همیـــشه خواب من تعـــبیرهای نیـــک دارد
نگو شعر تو خاک آلوده وپرخط و خال است
که عشـــق آسـمانی نقـــطه ای باریک دارد
پُرند از " دوستت دارم " دو چشم الکن اما
نگاهم با خجـــالت نســــبتی نزدیـــک دارد
دلم میخواهد خیال و رویا باشد
یک روز بیدار شوم و همش خواب باشد
باز تو آن عشق خجالتی من،اره روز اول ديدارمان باشد
بیدار شوم و تو باشی و موهای سفید من نباشد
خنده ی تو باشد و بغض کهنه ی من نباشد
چشم های تو باشد و این سکوت همیشگی من نباشد
اصلا این روزهای لعنتیه بدون تو نباشد
من بی تو جسمی بی روح؛روحم را تو گرفته ای
این لحظه های گنگ بی تو نباشد
عشق فقط از جنس ناب تو میخواهد دلم
قلب تو و من باشد و نبودنت نباشد
دلم میخواهد نرفته بودی
بیدار ميشدم و باز گیسوی تو ریخته بر شانه ی من باشد
خانه بی تو سکوت،جز یاد آوای تو صدایی نیست
بیدار شوم و باز صدای خنده ات در خانه پیدا باشد
لرزش دستانم نباشد؛این...ذربین جلوي چشمانم نباشد
چشمان تو باز روشنی چشمانم باشد؛این چشمان کم سو نباشد
آن کلبه ی متروکه ی با تو؛ دلم ميخواهد
من عاشقم،لطف تو هم من را مصمم می کند
یعنی مرا عاشق تر از چیزی که هستم می کند
پس معذرت میخواهم از روی تمام عاشقان
روی تمام عاشقان را عشق من کم می کند!
وقتی تو را می بینم از جا کنده می شوم
بانو خجالت میکشم شرمنده می شوم
حین تلاقی کردن چشم من و شما
من با تمام ادعا بازنده می شوم!
از سیاهی های قلبم من خجالت می کشم
با گناهم قلب پاکت را به آتش می کشم
گر چه رفتی با وفا از خانه ام
تا بیائی ، خانه را هر روز ، جارو می کشم
تا نشیند عکس تو در دیده ام
چهره ات را روی قلبم میکشم
دوریت دائم عذابم می دهد
تا به کِی این رنج و این سختی کشم
تا تو هستی ای طبیب مهربان
منت هر درد و بیماری کشم
از "نصوح" آموختم من توبه را
آه ، از هجر و فراغت می کشم
دیگه نمیدونم چه طور دلم رو راضی بکنم
به اشک بگم دیگه نیا شاید حالی بکنم
دیگه نمیدونم به کی قسم جون رو بخورم
پیش خدای مهربون سر به هوایی بکنم
دیگه نمیدونم چرا ازت خجالت میکشم
پیش نگاه محکمت دست وپام و گم میکنم
دلم میخواد مثل قدیم شاهد رسواییم باشی
بشینی باز کنار حوض وبهم اب بپاشی
دیگه نمیدونم چرا ارزوهام طلایی نیست
مثال ایوم قدیم که دلامونم ابی نیست
خیلی وقته میدونم سری به رویا نزدی
اخه رسم عاشقی رو فقط توی که بلدی
دیگه نمیدونم از کجا واژه دلتنگ بیارم
توکوچه های زل زده شعر تمومش بکنم
اخر لحظه های ما پر همیشه از نفس
کاش بیای بهم بگی دلتنگی دیگه بس
دیگه نمی دونم چه طور ازتو باید دل بکنم
تو روزای نبودنم سری به حالت بزنم
دیگه نمیخوام بدونم امشب ماه اسمون کیه
لحظه که اتیش بگیره اونکه میبازه جون کیه
راز دلم با کی بگم ، که منو درک کنه
تا که اونو بشنوه ، نره منو ترک کنه
راز من گفتنی نیست ، راز من توی چشامه
راز من یاد تو ، که اونم همش باهامه
واسه گفتنش به هر کی ، این در و اون در می زنم
خدا می گه به من بگو ، آخه خجالت میکشم
سر و اسرار دلم همش می شه یک کلمه
اون یه عشق پاک و خوبه ، که تو عمق دلمه
رازمو بخون از اشکام ، اون یه راز عاشقونس
دنباله یه یار خوبم ، که واسش اشکام بهونس
از این احساس سر در گُم خجالت میکشم هردم
ز این بیماری مزمن کجا درمان شود دردم؟
ز من آرام دزدیده یگانه برق ِ چشمانت
که صبراز کاسه ی چشمم به بیرون میچکد هردم
مرا سیلی هجرتو، نه انگار خوب می سازد
که خون سرخ پاشیده به بی جان پیکر زردم
مرابا عشق سوزاندی که خاکستر شود این دل
الهی باز بنشیند به دامانت همه گَردم
تو شاهد باش بعدازتودر این دنیا نمی مانم
چنانش میکنم جان را که راحت میکند طردم
تب است این عشق،آیاتو زبیمارت خبر داری؟
گمانم صبح می ماند ز این تب،لاشه ی سردم.
چه ها گویم از خویش که قصد وجود ندارم
چه ها گویم از تو که فراق باز دل ندارم
خسران وجود خود بودم که تو را یافتم
دگر هر آینه که دیدم تو را دیدم
وامانده در میکده دنیا شرابی ندیدم
که تو را در خیالم تداعی کند جز اینکه وجود خویش را تداعی کننده تو دیدم.از خود خجل شدم چرا؟
به من این همه دادی و من نفهمیدم.
وام دار آنچیز دگر بودم!
در پی آن بودم که تورا برون پی کنم
اما ندانستم که تو در نهان بودی در خلوتکهده ...
خجالت میکشم خجالت من آن بودم که خزان پادشاهی
خود را به تهی دنیا فروختم وای بر من!
اما نومید نیستم
چو دانم این خزان گر سکه بماند
آن نیز چه گوهر بار باشد ز من
من میخوام بهت بگم دوست دارم اما خجالت میکشم
باز نمیدونم شاید دارم یه دست روی سماجت میکشم!
از ته دل دارم عاشقونه پرپر میزنم برای تو
اما باز وقتی میبینمت بهت میگم:خوبی؟کجایی تو؟
دل من از اینکه اینهمه ترو دوست داره دلواپسه
شاید این غرورمه باید بهش بگم که خواهشا بسه!
میخوام اینقد واسه عشقت بنویسم که تو چشمام بخونی
بدونی که من چقد دوست دارم همیشه با من بمونی
با تو احساس من انگار شده یک حس قشنگ و موندگار
نمیتونم که بگم دوست دارم لعنت به قلب بی قرار!
با تو موندن واسه من تموم آرزوی شیرینه دله
نمیتونم نمیشه چه جوری باید بکنم ازش گله؟!!
شاید این دل یه روزی از عشق توجون بده بادست غرور
گله از دست تو نه! شکوه از این دل ساکت و صبور
تهیه کننده: توپ تاپ