آلبوم عکس نوشته های بسیار زیبا که حالتان را خوب میکند !
بعضی از عکس نوشته ها با اینکه اطمینان داریم یک متن و یا یک تصویر نوشته شده در فضای مجازی است ، میتواند حال آدمی را بهبود ببخشد ، و گاهی اواقات نکات بسیار مهم ، تاثیر گذار و عمیقی را برایمان یادآوری کند ، عکس نوشته ها میتوانند آدمی را به چندین سال قبل برگردانند و بعضی از خاطرات گذشته و حتی مرده را دوباره جان ببخشند ! عکس نوشته ها میتوانند نصیحت های بسیار زیبا و تامل برانگیزی را منتقل کنند و حتی از آن ها درس عبرت بگیریم ! عکس نوشته ها گاهی هم میتوانند به عنوان یک نماد و یا یک شخصیت محسوب شوند و بارها دیده شده است که کاربران از تصاویر متن دار ، مفهومی و یا تیکه داری برای پروفایل خود استفاده میکنند ، عکس نوشته ها حتی میتوانند باعث شوند یک دل سیر گریه کنیم ، کمی سبک شویم و حال درونی مان را آرام کنند ! در این آلبوم از توپ تاپ سعی شده است تا مجموعه ای از بهترین و جدیدترین عکس نوشته و متن ها ناب ، و با موضوعات متعدد عاشقانه ، غمگین ، سنگین ، مفهومی و تیکه دار و البته در سال 98 و 2019 تهیه شود ، امیدواریم از دیدن این تصاویر لذت ببرید ، در ادامه همراه باشید...
حتما گاهی نیاز داریم تا در فضای مجازی با دیدن بعضی از عکس نوشته ها و بعضی از تصاویر متن دار که حقیقتا با نسان صحبت میکنند ، کمی خود را خالی کنیم ، کمی امید بگیریم کمی مطلع شویم و کمی انگیزه بگیریم ، این عکس نوشته ها میتوانند حال آدمی را خوب کنند ، در سال جدید 1400 و 2021 هم عکس نوشته های تازه تر و جدیدتری به این بخش اضافه شده است که در ادامه شاهد هستید
درِ دلِ من به رویِ خوشبختی باز است،
نورِ امید در آن تابان است.
هر روز صبح، با طلوع خورشید،
شروع میکنم به نوازشِ روحِ خستهام.
نفسِ عمیق میکشم،
و عطرِ تازگیِ زندگی را در وجودم حس میکنم.
به خودم لبخند میزنم،
و به خودم یادآوری میکنم که چقدر ارزشمندم.
به تمامِ زیباییهایِ اطرافم نگاه میکنم،
و از بودنشان سپاسگزارم.
به صدایِ پرندگان گوش میدهم،
و از آوازِ دلنشینشان لذت میبرم.
بویِ گلها را استشمام میکنم،
و عطرِ دلانگیزشان را در وجودم حس میکنم.
به تابشِ گرمِ خورشید بر صورتم،
و به نسیمِ خنکِ که به موهایم میوزد، توجه میکنم.
در این لحظه،
فقط بر رویِ حسِ خوبِ زندگی تمرکز میکنم.
تمامِ افکارِ منفی را از ذهنم دور میکنم،
و به آرامشِ درونِ خودم پناه میبرم.
میدانم که هر روز،
فرصتی جدید برایِ شروعِ دوباره است.
میدانم که میتوانم به هر چیزی که میخواهم برسم،
فقط کافی است که به خودم ایمان داشته باشم.
من قوی هستم،
من شجاع هستم،
من میتوانم.
من لایقِ خوشبختی هستم،
و من آن را انتخاب میکنم.
من درِ دلِ خودم را به رویِ خوشبختی باز میکنم،
و اجازه میدهم که نورِ امید در آن تابان شود.
در این آلبوم ، تصاویر و نوشته ها با هم ترکیب شده اند تا احساسات و افکاری مثبت را به تصویر بکشند.
عکس نوشته های حال خوب کن ، معمولاً از خصوصیات و عناصری خاص تشکیل شده اند که احساس آرامش ، زیبایی و تأمل را به مشاهده کننده منتقل می کنند.
طراحی ساده : عکس نوشته هایی که حال آدم را خوب میکند ، معمولاً از طراحی ساده و کم جزئی استفاده می کنند. سادگی در طراحی باعث تمرکز مشاهده کننده بر متن و پیام می شود.
رنگ های آرامش بخش: انتخاب رنگ های آرامش بخش مانند آبی ملایم ، سبز نسبت به زمینه سفید یا خاکستری می تواند احساس آرامش را تقویت کند.
فونت مناسب: استفاده از فونت های خوانا و زیبا در عکس نوشته ها اهمیت دارد. فونت های ملایم و قشنگ به عنوان انتخاب های معمول می آیند.
متن کوتاه و مفهوم: متن ها در عکس نوشته های زیبا، معمولاً کوتاه و مفهومی هستند. این متن ها معمولاً پیام های انگیزه بخش یا اندیشه آور دارند.
عناصر طبیعتی : از عناصری مثل گل ها، درختان ، آسمان آبی و آبشار به عنوان پس زمینه یا تزیین کننده ها در عکس نوشته ها استفاده می شود.
ترکیب عکس و متن: ترکیب دقیق متن با عکس بسیار مهم است. متن باید با عکس هماهنگ باشد و پیام مطلوب را منتقل کند.
حساسیت و احساس: عکس نوشته ، باید قادر به ایجاد حساسیت و احساس در مشاهده کننده باشند. آنها باید قادر به الهام بخشی، تأمل و ارتقاء روحیه باشند.
تعادل و هماهنگی: عناصر مختلف در عکس نوشته مفهومی، از جمله متن، رنگ ها و عناصر تزئینی ، باید با یکدیگر تعادل و هماهنگی داشته باشند تا یک آثار هنری زیبا ایجاد کنند.
هر وقت خواستی از کسی ناراحت شی ، اول یه نگاه به سر تا پاش بنداز ببین اصلا ارزششو داره یا نه
زیاد خوب که باشی سعی میکنن ازت سوءاستفاده کنن ، تازه اگر هم اجازه ندی یا اعتراض کنی ، دلخور میشن ! خوبی بیش از حد سوءاستفاده میاره ، پس با هرکس به اندازه لیاقت و ظرفیتش خوب باش.
مهم نیست که کجا و چجوری زندگی میکنی ! مهم اینه که تو قلبت احساس خوشبختی کنی و چشمت به زندگی کسی نباشه
زن ها گاهی اوقات حرفی نمی زنند چون به نظرشان لازم نیست که چیزی گفته شود! تنها با نگاهشان حرف میزنند. اگر زنی برایتان اهمیت دارد از چشمانش به سادگی نگذرید! به هیچ وجه
آدما هیچوقت به درد عادت نمیکنن فقط از یجایی به بعد حوصله ابراز کردنشو ندارن
زندگی با همه تلخیاش یه درس خوب بهم داد اونم اینه که رفیق اونی نیست که باهاش خوشی، رفیق اونیه که بدون اون داغونی
حرمت نگه دار،، شاید چیزی جا گذاشتی خواستی برگردی
زخمها خوب میشوند جایشان کمکم از بین میرود ولی یک زنگ تلفن،برای برگرداندنِ تمام دردها کافیست
از قوی بودن خسته ام دلم یک شانه میخواهد تکیه دهم به آن و بیخیال همه دنیا دلتنگی هایم را ببارم.
برای خیانت ، هزار راه هست ! اما هیچ کدام به اندازه تظاهر به دوست داشتن کثیف نیست
خوشبختی اینه که همه چیزت پیش یک نفر باشه آرزوت فکرت دلت نگاهت
*****************
*****************
*****************
قلب مهمانخانه نیست که آدمها بیایند،
دو سه ساعت یا دو سه روزی توی آن بمانند و بعد بروند !
قلب لانهی گنجشک نیست که در بهار ساخته بشود
و در پاییز ، باد آن را با خودش ببرد !
قلب ... راستش نمیدانم چیست ،
اما این را میدانم که جایِ آدمهای خیلی خوب است
آقامون واسه من ، مهم نیست چقد داری ، یابابات چکارس ، مهم اینکه برای من تو همه چی تمومی
مرا تا جان بود جانان تو باشی
ز جان خوشتر چه باشد آن تو باشی
دل دل هم تو بودی تا به امروز
وزین پس نیز جان جان تو باشی
به هر زخمی مرا مرهم تو سازی
به هر دردی مرا درمان تو باشی
بده فرمان به هر موجب که خواهی
که تا باشم، مرا سلطان تو باشی
اگر گیرم شمار کفر و ایمان
نخستین حرف سر دیوان تو باشی
به دین و کفر مفریبم کز این پس
مرا هم کفر و هم ایمان تو باشی
ز خاقانی مزن دم چون تو آئی
چه خاقانی که خود خاقان تو باشی
جذاب اون پسریه که میدونه بداخلاقی و حوصله نداری ، باید باهات مهربون باشه
بی عشق سر مکن که دلت پیر میشود
باريك تر از موي سرت
گردن ما بود
آن روز كه موهاي تو
در باد رها بود
من و آقامون
زیباترین ترکیب دنیاییم ، جوری میخامت که هیچکس نمیتونه
تو را از من بگیره...
دختري كه دست به قلم دارد را
آزار ندهيد
او توان حرف زدن ندارد
تمام گله هايش را
در دفتري مي نويسد
كه هيچگاه
كسي آنرا نمى خواند
نه عاقدى در كار بود ،نه خطبه اى
نه كاغذى امضا كرديم ، نه قراردادى
ولى چه تعهد شيرينى
دست هايش مرا به تمام آدم هاى سرزمينم
حرام كرد
از شروعِ اين جهان
مرد از پى زن مى دويد
از پى مردان دويدن را
زليخا باب كرد
دوستش داري و
پيداست كه پنهان كردي
دل من هرچه غلط بود
فراوان كردي
شده هي گم بشوي
در خودت و دم نزني؟
من غريبانه ترين حالت دردم بخدا
هر آدمي تاريخ انقضا دارد
همه چيز بستگي به نگهداري ما دارد؛
بعضي ها يكساعته خراب مى شوند؛
بعضي ها چند ساله؛
بعضي هارا هم كلاً فاسد تحويل گرفتيم
روزگاری
یک تبسم
یک نگاه
خوش تر از گرمای صد آغوش بود
این زمان بر هر که دل بستم ...دریغ
آتش اغوش او خاموش بود
یدنش حال مرا یک جور دیگر می کند
حال یک دیوانه را دیوانه بهتر می کند!
در نگاهش یک سگ وحشی رها کرده و این
جنگ بین ما دو تا را نابرابر می کند
حالت پیچیده ی مویش شبیه سرنوشت
عشق را بر روی پیشانی مقدر می کند
آنقدر دلبسته ام بر دکمه ی پیراهنش
فکر آغوشش لباسم را معطر می کند
رنگ مویش را تمام شهر می دانند ، حیف
پیش چشم عاشق من روسری سر می کند
با حیا بودم ولی با دیدنش فهمیده ام
آب گاهی مومنین را هم شناگر می کند ...
دوستش دارم ولی این راز باشد بین ما
هر کسی را دوست دارم زود شوهر می کند
آقاییم گفته تامنو داره خونمون دیه قندونبات لازم نداره درسته آقاییم ؟
بس است ديگر
هر چه شكستيم و دم نزديم
خوب بودن را بد بلد شده ايم
آنقدر بد
كه هر كه خواست آمد و
تمام عقده ها و دردها و بدبختيهايش را
سر خوبيهايمان خالى كرد و
دست از پا درازتر
يك ويرانه برايمان ساخت و رفت
یكي را دوستش داري
كه او دنبال غير از توست
كجا ديدي جهاني را به اين شوريده احوالي
هشیار کسی باید کز عشق بپرهیزد
وین طبع که من دارم با عقل نیامیزد
آن کس که دلی دارد آراسته معنی
گر هر دو جهان باشد در پای یکی ریزد
گر سیل عقاب آید شوریده نیندیشد
ور تیر بلا بارد دیوانه نپرهیزد
آخر نه منم تنها در بادیه سودا
عشق لب شیرینت بس شور برانگیزد
بی بخت چه فن سازم تا برخورم از وصلت
بیمایه زبون باشد هر چند که بستیزد
فضل است اگرم خوانی عدل است اگرم رانی
قدر تو نداند آن کز زجر تو بگریزد
تا دل به تو پیوستم راه همه دربستم
جایی که تو بنشینی بس فتنه که برخیزد
سعدی نظر از رویت کوته نکند هرگز
ور روی بگردانی در دامنت آویزد
کلمه ی خانمم کلمه ی خاصیه و به هر زنی نمیشه گفت !
من تورا به هر زبانی ترجمه کردمعشق شدی
در دیاری که در او نیست کسی یار کسی
کاش یارب که نیفتد به کسی کار کسی
هر کس آزار من زار پسندید ولی
نپسندید دل زار من آزار کسی
آخرش محنت جانکاه به چاه اندازد
هر که چون ماه برافروخت شب تار کسی
سودش این بس که بهیچش بفروشند چو من
هر که با قیمت جان بود خریدار کسی
سود بازار محبت همه آه سرد است
تا نکوشید پی گرمی بازار کسی
من به بیداری از این خواب چه سنجم که بود
بخت خوابیدهٔ کس دولت بیدار کسی
غیر آزار ندیدم چو گرفتارم دید
کس مبادا چو من زار گرفتار کسی
تا شدم خوار تو رشگم به عزیزان آید
بارالها که عزیزی نشود خوار کسی
آن که خاطر هوس عشق و وفا دارد از او
به هوس هر دو سه روزیست هوادار کسی
لطف حق یار کسی باد که در دورهٔ ما
نشود یار کسی تا نشود بار کسی
گر کسی را نفکندیم به سر سایه چو گل
شکر ایزد که نبودیم به پا خار کسی
شهریارا سر من زیر پی کاخ ستم
به که بر سر فتدم سایه دیوار کسی
همسر گلم
اول و آخر این زندگی فقط تو برام میمونی
نه بچه ها نه پدر و مادر
بخاطر هیچکسی با هم بد نمیشیم
اگه ما رفیق هم باشیم
کل دنیا هم جمع بشن کاری نمیتونن بکنن
خاطراتي كه آدم هايش رفته اند،
دردناك اند.
ولي خاطراتي كه آدم هايش حضور دارند ،
ولي شبيه گذشته نيستند ،
به مراتب دردناك ترند
فدای آقامون بشم که همیشه حواسش بهم هست
و روی خانومش غیرت داره ، عاشقاتم مرد من
اين قلب ترك خورده ي من
بند به مو بود
من عاشق او بودم و او
عاشق او بود
یک روز میآیی که من دیگر دچارت نیستم
از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم
یک روز میآیی که من نه عقل دارم نه جنون
نه شک به چیزی نه یقین ، مست و خمارت نیستم
شبزنده داری می کنی تا صبح زاری می کنی
تو بیقراری می کنی ، من بیقرارت نیستم
پاییز تو سر میرسد قدری زمستانی و بعد
گل میدهی ، نو می شوی ، من در بهارت نیستم
زنگارها را شستهام دور از کدورتهای دور
آیینهای رو به توام ، اما کنارت نیستم
دور دلم دیوار نیست ، انکار من دشوار نیست
اصلا منی در کار نیست ، امن ام حصارت نیستم
روی قلبم احساسش میکنم. بین انگشتهام، متصل به زانوهام گاهی،
بیخ گلویام، روی شانهی چپ و پشت پلکهام،
در رگهای برجسته دستم و در یکی دو تار سفید موهام.
احساسش میکنم که گاهی عجیب سنگین است،
سبکی تحمّلناپذیر هستی
مثل خاراندن يك زخم
پس از خوب شدن
ياد يك عشق
عذابي ست كه لذت دارد
رفتم ، مرا ببخش و مگو او وفا نداشت
راهي بجز گريز برايم نمانده بود
اين عشق آتشين پر از درد بي اميد
در وادي گناه و جنونم کشانده بود....
عاشق شدن
مثل گوش دادن صداى پيانو
تو يه كافه شلوغه
اگه بخواى به اون صداى قشنگ
گوش كنى
بايد چشاتو ببندى و
از همه ى صداها بگذرى
تو اكنون ز عشقم گريزاني
غمم را ز چشمم نمى خوانى
تو از عاشقى چه مى دانى ؟
غمگين ترين چيز
درمورد خيانت
اين است كه هيچوقت
از طرف دشمنانت نيست
اي كه ميپرسي نشان عشق چيست عشق چيزي جز ظهور مهر نيست
عشق يعني مهر بياما، اگر عشق يعني رفتن با پاي سر
عشق يعني دل تپيدن بهر دوست عشق يعني جان من قربان اوست
عشق يعني مستي از چشمان او بيلب و بيجرعه، بيمي، بيسبو
عشق يعني عاشق بيزحمتي عشق يعني بوسه بيشهوتي
عشق يار مهربان زندگي بادبان و نردبان زندگي
عشق يعني دشت گلكاري شده در كويري چشمهاي جاري شده
يك شقايق در ميان دشت خار باور امكان با يك گل بهار
در خزاني بر گريز و زرد و سخت
عشق، تاب آخرين برگ درخت...
هركه با عشق آشنا شد مست شد وارد يك راه بي بنبست شد
هركجا عشق آيد و ساكن شود هرچه ناممكن بود ممكن شود
در جهان هر كار خوب و ماندني است ردپاي عشق در او ديدنيست
این درد را نمیتوان برای کسی
بازگو کرد ...!!
که آدمی ، وجود دارد ؛
نفس میکشد ، سفر میکند ...
موسیقی گوش میدهد ،
کتاب میخواند و چای مینوشد ؛
اما گوشه ای ،
فراموش شده است
بترس از آنكه در دنيا
ندارد جز خدا يارى
كه نابودت كند آهش
اگر قلبى به درد آرى
جز تو ياري نگرفتيم
و نخواهيم گرفت
بر همان عهد كه بوديم
برآنيم هنوز
عشق زيباست
ولى قد همين زيبايى
مردن و زنده شدن هاى
فراوان دارد...
غواصا وقتی که میرن توی آبای عمیق، به خاطر
فشار، نیتروژن حل میشه توی خونشون، واسه همین اگه سریع بیان بالا، حبابای
نیتروژن توی خون درست میشه و وقتی برسن به قلب، طرف خلاص میشه، آدمم وقتی
غرق کسی باشه و طرف یهو بره، همینجوری میشه، خلاص، یکی از جوناش کم میشه
زندگى موسیقى گنجشک هاست
زندگى باغ تماشاى خداست... زندگى یعنى همین پروازها،
صبحها،
لبخندها،
آوازها... زندگی ذرهی کاهیست، که کوهش کردیم،
زندگی نام نکویی ست، که خوارش کردیم،
زندگی نیست بجز نم نم باران بهار،
زندگی نیست بجز دیدن یار
زندگی نیست بجز عشق،
بجز حرف محبت به کسی،
ورنه هر خار و خسی،
زندگی کرده بسی،
زندگی تجربهی تلخ فراوان دارد،
دو سه تا کوچه و پس کوچه و اندازهی یک عمر بیابان دارد.
ما چه کردیم و چه خواهیم کرد در این فرصت کم!؟
گفتم نگرم روی تو گفتا، به قیامت
گفتم روم از کوی تو گفتا، به سلامت
گفتم چه خوش از کار جهان گفت، غم عشق
گفتم چه بود حاصل آن؟ گفت ندامت
شب قضیه اش فرق میکنه
همیشه همینطور بوده ..
شبا میتونی راحت با خودت یه دل سیر حرف بزنی
و کسی نباشه که بهت بگه چقدر غر میزنی!
میتونی یه دل سیر اشک بریزی و کسی مدام ازت نپرسه چی شده؟!
میتونی پنجره ی خاطراتت رو باز کنی
و اون قسمت رو که اذیتت کرده مرور کنی
و تا صبح با فکرش اشک بریزیُ بریزی و آخرش نفهمی کی خوابت برده!
صبح که بیدار میشی همه چیز عوض میشه،
دوباره نقابتو بر میداری و به همه ی آدمای دور و برت لبخند میزنی و . . .
اما شب قضیه اش فرق میکنه
تو به من گفتي:
از اين عشق حذر كن
تا فراموش كني
چندي از اين شهر سفر كن
با تو گفتم:
حذر از عشق ندانم
سفر از پيش تو هرگز نتوانم ، نتوانم
هر شب اندیشه دیگر کنم و رای دگر
که من از دست تو فردا بروم جای دگر
بامدادان که برون مینهم از منزل پای
حسن عهدم نگذارد که نهم پای دگر
هر کسی را سر چیزی و تمنای کسیست
ما به غیر از تو نداریم تمنای دگر
زان که هرگز به جمال تو در آیینه وهم
متصور نشود صورت و بالای دگر
وامقی بود که دیوانه عذرایی بود
منم امروز و تویی وامق و عذرای دگر
وقت آنست که صحرا گل و سنبل گیرد
خلق بیرون شده هر قوم به صحرای دگر
بامدادان به تماشای چمن بیرون آی
تا فراغ از تو نماند به تماشای دگر
هر صباحی غمی از دور زمان پیش آید
گویم این نیز نهم بر سر غمهای دگر
بازگویم نه که دوران حیات این همه نیست
سعدی امروز تحمل کن و فردای دگر
غمگين ترين چيز
درمورد خيانت
اين است كه هيچوقت
از طرف دشمنانت نيست
چقدر راحتند بعضی آدم ها...
می نشینند
پایشان را می گذارند روی پایشان
و اصلا فکر نمی کنند در قدم هایی که در گذشته برداشته اند
چه خرابی ها به بار آورده اند
چقدر راحتند بعضی آدم ها
عشق رو با هركسي تجربه نكن
عشق چيز قشنگيه
نذار ازش متنفر شي
تنها بمون...
سال ها تنها باش
اما روحتو با كسي قسمت نكن كه نميفهمتت
اينقدر تنها بمون
تا اون كسي كه از درونت خبر داره پيدات كنه
شده هي گم بشوي
در خودت و دم نزني؟
من غريبانه ترين حالت دردم بخدا
دانلود عکس نوشته های زیبا و آرامش بخش
آلبوم عکس نوشته های زیبا و دیدنی
کاش کسی بود به گوشت می رساند
که امروز تمام قد ایستادم و
در دلم فریاد زدم :
نمی خواهم...
من این شلوغیِ پر از تنهایی
را نمی خواهم
من تو ِ لعنتی را می خواهم
می فهمی ؟
کاش کسی بود
امشب به بره من است آن مایه ی ناز
یا رب تو کلید صبح در چاه انداز
ای روشنی صبح به مشرق برگرد
ای ظلمت شب با من بیچاره بساز
ای روشنی صبح به مشرق برگرد
ای ظلمت شب با من بیچاره بساز
امشب شب مهتابه حبیبم رو میخوام
حبیبم اگر خوابه طبیبم رو میخوام
خواب است و بیدارش کنین
مست است و هوشیارش کنین
گویید فلانی اومده آن یار جانین اومده
اومده حالتو احوالتو سیه خالتو
سپید رویتو سیه موی تو
بییند برود
اومده حالتو احوالتو سیه خالتو
سپید رویتو سیه موی تو
بییند برود
من اناری را میکنم دانه
به دل میگویم ..
خوب بود این مردم
دانه های دلشان پیدا بود ..
انارش ترش بود
شده هي گم بشوي
در خودت و دم نزني؟
من غريبانه ترين حالت دردم بخدا
آدم بعضی روزا،
بعضی شبا و
بعضی خاطره ها رو هیچوقت فراموش نمیکنه،
فقط میذاره یه گوشه، یه گوشه ی امن
که دست هیچکس بهش نرسه؛
حتی خودش!
یه وقتایی مرور کردن یه سری چیزا برای همه درده؛
حتی برای خودت
من به بند تو اسيرم
تو زمن بى خبري ؟
آفرين معرفت اين است
كه زمن مى گذري
همه ما یک نفر را داریم که نداریمش !
میدانید چه میگویم ؟
دوستش داریم
و با قلبمان میخواهیم کنارش باشیم ...
به یادش بیدار میشویم
و شب ، قبل از خواب ، به او فکر میکنیم ...
برایش ستاره ستاره دلخوشی آرزو میکنیم
و دوست داریم سبدِ دلتنگیهایش همیشه خالی از دیگران و پر از ما باشد ...
یک نفر که میخواهیم دنیا خالی شود ،
اما خودش باشد
کنار ما و بی حوصلگی هایمان ...
این یک نفر همانی است که با ما ،
ولی بی ماست
زندگی خالی نیست:
مهربانی هست، سیب هست، ایمان هست
آري
تا شقایق هست، زندگی باید کرد
در دل من چیزی است، مثل یک بیشه نور، مثل خواب دم صبح
و چنان بیتابم، که دلم میخواهد
بدوم تا ته دشت، بروم تا سر کوه.
دورها آوایی است، که مرا میخواند
و فردا شهر شلوغ است،
از دوتاییهایی که، به برف بازی میروند،
و آدمبرفیهایِ قد و نیمقد، میسازند....
و شاید شهر را، قدری عاشقانهتر کنند...!
ولی من، فنجانی چای به دست،
پشتِ پنجره میایستم....
و دنبالِ رد پاهایِ کسی میگردم،
که گمَش کردهام!
آن هم درست، در حوالیِ قلبم
شایدپرنده بود که نالید
یا باد در میان درختان
یا من که در برابر بن بست قلب خود
چون موجی از تاسف و شرم و درد
بالا می آمدم و از میان پنجره می دیدم که آن دو دست
آن دو سرزنش تلخ و همچنان دراز به سوی دو دست من در روشنایی سپیده دمی کاذب
تحلیل می روند و یک صدا که در افق سرد
فریاد زد
خداحافظ
هیچکس هرگز کاملا آزاد نیست !
آزادی بشر
درست چند ساعت بعد از تولد از او سلب میشود. از همان لحظهای که برای ما
اسمی میگذارند و ما را به خانوادهای نسبت میدهند، دیگر فرار غیر ممکن
میشود !
قادر نیستیم زنجیر را پاره کنیم و آزاد باشیم. ساختمان بزرگ
اداره ثبت اسناد زندان ماست. همه ما لابه لای اوراق آن کتابها له شدهایم
گفت : زندگی مثه نخ کردنه سوزنه!
یه وقتایی بلد نیستی چیزیو بدوزی، ولی چشات
انقد خوب کار میکنه که همون بار اول سوزن رو نخ میکنی،
اما هر چی پخته تر میشی، هر چی بیشتر یاد میگیری
چجوری بدوزی، چجوری پینه بزنی، چجوری زندگی کنی،
تازه اون وقت چشات دیگه سو ندارن.
گفتم : خب یعنی نمیشه یه وقتی برسه که هم بلد باشی بدوزی،
هم چشات اونقد سو داشته باشن که سوزن رو نخ کنی؟
گفت: چرا، میشه، خوبم میشه
اما زندگی همیشه یه چیزیش کمه.
گفتم چطور مگه؟
گفت : آخه مشکل اینجاست، وقتی که هم بلدی بدوزی،
هم چشات سو داره،
تازه اون موقع میفهمی
نه نخ داری، نه سوزن
بحال برايتان پيش آمده؟
غذايي كه خيلى دوست داريد
از دستتان رها شود و پخش زمين...
آنوقت نميدانيد برداريد و نوشِ جان كنيد
و عواقبش را به جان بخريد يا بگذاريد زمين بماند تا سهمِ حيوانات شود!
برگشت به يك رابطه ى تمام شده
مثل همين ميماند
هيچوقت
هيچ چيز
مثلِ اول نميشود
زندگی خلاصه ایست از :
ناخواسته به دنیا آمدن
ناگهان بزرگ شدن
مخفیانه گریستن
دیوانه وار عشق ورزیدن
و عاقبت در حسرتِ آنچه دل میخواهد
و منطق نمیپذیرد، مُردن
ﺩﯾﺪﯼ ﺍﯼ ﺩﻝ ﻋﺎﻗﺒﺖ ﺯﺧﻤﺖ ﺯﺩﻧﺪ؟
ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﻣﺮﺩﻡ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺑﺪﻧﺪ .....
ﺩﯾﺪﯼ ﺁﺧﺮ ﺳﺎﻗﻪ ﯼ ﺟﺎﻧﺖ ﺷﮑﺴﺖ؟
ﺁﻥ ﻋﺰﯾﺰﺕ ﻋﻬﺪﻭ ﭘﯿﻤﺎﻧﺖ ﺷﮑﺴﺖ !....
ﺩﯾﺪﯼ ﺍﯼ ﺩﻝ ﺩﺭ ﺟﻬﺎﻥ ﯾﮏ ﯾﺎﺭ ﻧﯿﺴﺖ؟
ﻫﯿﭻ ﮐﺲ ﺩﺭ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻏﻤﺨﻮﺍﺭ ﻧﯿﺴﺖ...
ﺁﻩ ﺩﯾﺪﯼ ﺳﺎﺩﮔﯽ ﺟﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ؟
ﺟﺎﯼ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﮔﻞ ﺑﻪ ﺳﯿﻤﺎﻥ ﺩﺍﺩﻩ ﺍﺳﺖ!...
ﺩﯾﺪﯼ ﺁﺧﺮ ﺣﺮﻑ ﻣﻦ ﺑﯿﺠﺎ ﻧﺒﻮﺩ؟
ﺍﺯ ﺑﺮﺍﯼ ﻋﺸﻖ ﺍﯾﻨﺠﺎ ﺟﺎ ﻧﺒﻮﺩ ....
ﻧﻮ ﺑﻬﺎﺭ ﻋﻤﺮ ﺭﺍ ﺩﯾﺪﯼ ﭼﻪ ﺷﺪ؟
ﺯﻧﺪﮔﯽ ﺭﺍ ﻫﯿﭻ ﻓﻬﻤﯿﺪﯼ ﭼﻪ ﺷﺪ؟
ﺩﯾﺪﯼ ﺍﯼ ﺩﻝ ﺩﻭﺳﺘﯽ ﻫﺎ ﺑﯽ ﺑﻬﺎﺳﺖ؟
.....................
آرزو داشتم با هنر خودم درددل کنم و آنچه را که ناگفتنی است،
بیرون بریزم. دلم میخواست میتوانستم به خود بگویم
که چرا هیچ چیز در زندگی مرا خشنود نمیکند.
دلم میخواست به کسی دل میباختم و همه چیزم را
فدای او میکردم. اقلا آرزو داشتم آنچه را که برای
شخصیت من نایافتنی است،
بتوانم در یک پردهی نقاشی بیان کنم.
این آن مصیبتی است که گفتنش در چند کلمه سهل و روان است.
با یک جمله تمام میشود. اما انسان عمری آن را میچشد
و این درد هر روز به صورت تازهای در میآید
شایدپرنده بود که نالید
یا باد در میان درختان
یا من که در برابر بن بست قلب خود
چون موجی از تاسف و شرم و درد
بالا می آمدم و از میان پنجره می دیدم که آن دو دست
آن دو سرزنش تلخ و همچنان دراز به سوی دو دست
من در روشنایی سپیده دمی کاذب
تحلیل می روند و یک صدا که در افق سرد
فریاد زد
خداحافظ
اگه از یه نفر بپرسی بهترین قسمت رابطتون کجا بوده؟
میگه اون لحظه ای که بهش گفتم دوسش دارم
و منتظر بودم از زبون خودش همینو بشنوم یا ممکنه
از خاطرات جاهایی که رفتن براتون بگه ولی برای من بهترین
زمانش وقتی بود که ازش جدا شدم.
وقتی از یکی جدا میشی اوایل همه چی وارونه میشه.
می خوای فراموشش کنی ولی بیشتر به فکرشی ،
سعی می کنی ازش متنفر باشی ولی میفهمی بیشتر دوسش داری،
هر چقدر فاصلتو دورتر میکنی بهش نزدیک تر میشی.
اسمشو گذاشتم سردرگمی دوست داشتنی
احمق انواع مختلفی دارد!
یک نوع احمق داریم که دائما در گذشته اش زندگی میکند!
یک نوع هم هست ، که احمقیتشان به حدیست که
با وجود ضربه خوردن دوباره اعتماد میکنند و از یک سوراخ چندین
بار گزیده میشوند و درس عبرت هم نمیگیرند!
یک نوع هم داریم که هر چقدر هم بدی ببینند
نمیتوانن دوست نداشته باشند!
به آنها میگویند مهربان!
گاهی اوقات مهربان مترادف احمق هست!
حالا با خودت تصور کن
احمق نوع چهار که خصوصیات احمق های دیگر را یکجا باهم دارد
چقدر باعث عذاب خودش میشود!
میدانی...
آدما میفهمند که احمقند!
میفهمن که دارن حماقت میکنند
اما زور قلبشان از منطق و عقلشان خیلی بیشتر است. .
احساس می کردم اگر اوضاع همین طوری بماند دق می کنم...
اوضاع همان طور ماند و دق نکردم!
همه مان اینگونه ایم.
لحظه های گَندی داریم که تا مرز سکته پیش میرویم! اما میگذرد
هیچ وقت حرف سربازی که بدون پاهایش
از جنگ برگشت را فراموش نمیکنم:
من فوتبالیست خوبی بودم!
اولش برای پاهایم هر شب گریه میکردم،
تا فهمیدم خدا دوست داره من شطرنج باز خوبی باشم
پیام مثبت:عکس نوشته زیبا ، معمولاً حاوی پیام های مثبت، انگیزه بخش و اندیشه آور هستند که به مشاهده کننده انرژی می دهند.
این خصوصیات به کمک می آید تا عکس نوشته ها ، به یک آثار هنری زیبا تبدیل شوند و قادر به به اشتراک گذاری پیام های مثبت و آرامش بخش با دیگران باشند.
زمستان فقط فصل پولدارهاست؛
اگر پولدار باشی، سرما برایت یک شوخی است
که میتوانی با پالتوی پوست، کلکش را بکنی
و گرم شوی. تازه بعدش هم بروی اسکی!
اما اگر فقیر باشی، سرما یک بلای آسمانی است
که یادت میدهد چهجوری از منظرههای پوشیده از برف متنفر باشی
ﻫﻤﻪ ﺧﺮﺍﺑﺘﺮ ﺍﺯ ﺧﺮﺍﺑﯿﻢ !
ﺑﯿﺨﻮﺩﯼ ﻻﻑ ﺁﺑﺎﺩﯼ ﻣﯿﺰﻧﯿﻢ و ﺑﺮﺍﯼ ﺩﯾﮕﺮﺍﻥ ﻣﻌﻠﻢ ﺍﺧﻼﻗﯿﻢ
ﺍﻣﺎ ﺩﺭ ﺫﻫﻦ ﺧﻮﺩ ﭘﺮ ﺍﺯ ﺗﺮﺳﯿﻢ ﻭ ﺩﺭ ﺧﻠﻮﺕ ﺧﻮﺩ ﺑﯽ ﺍﺧﻼﻕ !
ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺷﺘﻨﻬﺎ ﺭﺍ ﺗﺎ ﺟﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﺧﻮﺩﺧﻮﺍهی های ﻣﺎ ﺍﺭﺿﺎ ﺷﻮﺩ ﺩﻭﺳﺖ ﺩﺍﺭﯾﻢ !
ﻋﺸﻖ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﮐﻤﺒﻮﺩﻫﺎ ﻭ ﺧﺪﺍ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﺭﻭﺯﻫﺎﯼ ﻣﺒﺎﺩﺍ
ﻭ ﺍﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺭﺍ ﺑﺮﺍﯼ ﻭﻗﺘﻬﺎﯾﯽ ﮐﻪ ﮐﺎﺭ ﺩﺍﺭﯾﻢ !
ﻣﺎ ﻗﺎﺗﻼﻥ ﺭﻭﺡ ﻫﻤﺪﯾﮕﺮﯾﻢ ﻭﻗﺘﯽ ﺑﯽ ﺍﻋﺘﻨﺎ ﺑﻪ ﺍﺣﻮﺍﻝ ﻫﻢ ﺩﺭ ﮔﺬﺭﯾﻢ
خوابت را دیدم ،
برگشته بودی...
عطرت در هوا پیچیده بود
طعم گس نوازشِ دستانت
روی گونه هایم نشسته بود
مرا آنطور که میخواستم
دوست داشتی...
شده بودی همانی که حسرتش را می خوردم...
داشتی باز دل مرا با خودت می بردی...
که "صبح" به "کابوس" بازگشتت پایان داد :)
کسی که باید برود، خواهد رفت
حالا تو هِی در را قفل کن
روی یخچال،
بزرگ و خوش خط بنویس "دوستت دارم"
روی تخت، جنگلی از گل های سرخ بکار
و برایش آهنگ مورد علاقهاش را زمزمه کن
کسی که باید برود
با پا که نه،
از درون میرود ... چشم باز میکنی و میبینی
باید با نبودناش کنار بیایی
مثل ِ پیرمرد ها
که با آلزایمر
من فقط تشنه ی خندیدن لبهای توام
جان من جان خودت جان خدا
قهر نکن
در ادامه تماشا کنید :
آلبوم عکس نوشته خاص برای پروفایل
عالی بود خیلییی خوشم اومد شعرا خیلیی قشنگ بودن همچی خوب بود