عکس نوشته چیزی نگو حرفی نزن + شعر
عکس نوشته چیزی نگو حرفی نزن ، در زمان هایی به عنوان یک عکس پروفایل و یا تصویر ارسالی در فضاهای مجازی مورد استفاده قرار میگیرد که فرد مورد نظر یا مخاطب خاص از شخصی بشدت احساس دلخوری و یا ناراحتی میکند و تنها خواسته اش این است که او هیچ حرفی نزند و هیچ چیزی بر زبان جاری نسازد ، شعر و عکس نوشته های اختصاصی در همین مورد در این بخش از سایت تهیه شده است...
حالا دیگه هیچی نگو
وقت کمی شاعریه
وقت یه کم عشوه گری
یا کمی هم ساحریه
وقتشه که بساط کنم
جادوی چشممو برات
آس دل تو حکم کنه
نگام بشه فرش پاهات
حریر مست لب تو
بشینه روی گونه هام
میوه ی شرمو بچینه
از روی گونه تا لبام
خمار کنه چشم تو رو
غنچه ی سرخ لب من
راه ُ ببنده رو لبت
میون جنگ تن به تن
نه نگو ، نگو از عشقم بریدی
نگو دلمو ساده شکستی
توی این دنیای نامرد منو راحت ول کردی رفتی
نه نگو هیچی نگو
اگه چیزی ندونم واسه هر دومون بهتره
تو میری با خیالی راحت منم اینجا تنم پر درده
من چقده ساده بودم
دل به عشق کی بستم
کسی که تو قلب سنگش
همه جا داشتن جز من تنها
واسه من از عشقش میگفت
که همیشه باهاش بوده
همیشه در اوج حسرت اسم منو می سروده
ولی افسوس همه حرفاش دروغ و نیرنگ بود
من ساده و ابله محو صدای قشنگش
مگه من خواسته بودم عشقشو بذاره تو جونم
من که توی دنیا عاشق هیشکی نبودم
چی شد که چشمات اینجوری از توی سینه روندنم
هیچی نگو که بعد ازین محاله با تو موندنم
منم می رم محاله که نگا به پشت سر کنم
میخوام واسه جداییمون شهرو همه خبر کنم
رها بشم واسه یه بار؛بخندم از فراغ تو
محال ممکنه دیگه؛ حتی بیام سراغ تو
بذار بخندن آدما؛ مارو به هم نشون بدن
هرچی میخوان حرف بزنن هرچی که دوس دارن بگن
واسه وصالت عزیزم خیلی شنیدم حرف بد
جواب من اینه خدا؟حرفی نموند که بِم نزد
نمیگذرم حتی اگه؛دلت بشه رنگ لبو
چی بت بگم سکوت کنی؛دلم شکسته هیچ نگو
تو فکر قلب من نباش ،عادت داره به بی کسی
داری میری هیچی نگو ،نگو برام دلواپسی
نگاه من دنبال تو،فکر تو کار هر شبم
نبودنت حسرت من،اینم غصه امشبم
سر به سر دلم نزار،کنایه ها بسه براش
سفر سلامت خوب من ،برو به فکر من نباش
فردا بیاد برای چی ،وقتی تو نیستی پیش من
بزار که امروز بمونه ،همین بسه برای من
بزار که بی کسی من ، فقط باشه سهم خودم
هرچی که بود و هست و نیست ، همش باشه پای خودم
صدایم کردی؟ هیس...! چیزی نگو ، هنوز بویش درگوشم ، در ته خیالم مانده .
بوی سیگار لبانت بر عرشه ی لبانم نقش بسته بود تا دیروز ، اما...
شکستی کاسه ی سازم را بر لابه لای پرده های پر از نت فا وسل تنهایم ،،،بیا و سیگارم را پس بده. بندازم زیر پایم ،لبانم ، چشمانم ، تیکوتینشان کم شده ،،، میدانی که چرا "
میدانی که گونه هایت هنوز غبار آلود گل یخ ولنتاین گذشته هست .
خوب بگزرم از. نفس کشیدنهایم ، هیس !!! هیچی نگو هنوز بویش در گوشم مانده
شاعر باش...
و شعر زندگیت را طور دیگر بسرا
از درد هایت نگو,از رنجهایت ننویس,بگذار خیال خوانده ات اسوده باشد
تو طور دیگه ایی طعم زندگی را چشیده ایی
ولی چیزی نگو شاید طعم زندگی برای او طور دیگر باشد
از رنگ نگو بزار با بیرنگی به رنگ ها نگاه کند شاید او یک رنگ دید
کلمه را بساز از جنس حقیقت
حرف بزن اما بگذار خودش به حقیقت برسد
اگر این گونه شاعری میکنی شاعر باش
وگر نیستی… نقاشی بگش که رام کردنش آسونتر است
تو را روندم از خودم تا اینکه عاشق نباشم
بی خودی شدی تو چشمم تا که رامت نباشم
سر تو داد می زنم شاید بهت بر بخوره
ناسزا بهت میگم تا عشق و دنیا بدونه
توی رسم عاشقی به من نگو نابلدی
من شکستم دلتو ببین چقدر تو عقبی
هدیه ها تو پس میدم تا هیچی پیدا نباشه
توی فکر و توی ذهنم حتی اسمت نباشه
اشکتو در میارم تا اینکه عاشق نباشی
تا بفهمی توی دنیا باید صادق نباشی
دیگر از آن عشق ناب و جان فزا چیزی نگو
بی وفایی بی وفایی از وفا چیزی نگو
از محبت از کرم از عشق و از دلدادگی
از دل شوریده حال و با صفا چیزی نگو
باچه رویی از وفا و سادگی دم می زنی؟
دل که شد بازیچه مکر و ریا چیزی نگو
صد غزل گفتی برای خنده های ساده ام
دیگر از آن خنده های دلربا چیزی نگو
گفته بودی با خدایی ، با خدایی ، با خدا
جان یار تازه ات تو از خدا چیزی نگو
ای دل غافل که با چشمان او کردی سفر
یک خطایش صد خطا شد از خطا چیزی نگو
تهیه و تنظیم :توپ تاپ