عکس نوشته رسوایی عشق + شعر
عکس نوشته رسوایی عشق + شعر ، به آن دسته از عکس نوشته ، شعر نوشته ها و مطالب قابل تاملی اشاره دارد که در مورد تخریب یک رابطه ی عاشقانه رخ داده است ، که در این گونه مواقع عموما از اصطلاحی با نام رسوایی در عشق یاد میکنیم ! برای دیدن سایر تصاویر در ادامه همراه باشید...
وقتی به خواب ناز میرم
تو به خوابم میای
تو بهترین گلواژه ای و
به کتابم میای
من چشمامُ وا میکنم
تا رسوای دِلِت بشَم
رسوایی سربلندیه
اگر که لایقت بشم
میخوام که یک بار ِ دیگه
حسّ ِ تو رو درک کنم
میخوام که با بودن تو
تنهاییُ ترک کنم
میخوام که با یک عشق ِ پاک
خودمُ بِت نشون بِدَم
سر به بیابون بگذارم
دل رو به آسمون بِدَم
بگذار چشمامُ وا کُنم
تا رسوای دِلِت بشَم
رسوایی سربلندیه
اگر که لایقت بشم
مردی به تنها نشسته
بر فراز افسوس های بارور گشتن
نگاه می کند ، بازیگوش دختری پرشوق
که با قدمهای خودش
کوس رسوایی گندم ها را به زمین می کوبد
ورقهای سپیدی در دست به قلم می شوید
به اندازه تنهایی خود می خندد
و برخواستن از حجم نگاه پر فروغ او
وسوسه تنش
بحث نگاه کردن اوست!
باز کارم با تو ای گل روزها
تا کنار شط رسوایی کشد
هستی و آخر نمی بینم تو را
با تو کارم تا به تنهایی کشد
روزها سر در هم و در پیش هم
می نویسم قصه های درد را
می نگارم با تن سرد قلم
قصه ها و غصه های مرد را
یک شبی دیگر ز شمعمم ماند و باز
تا که این افسانه خاموشی کند
می روم در پشت سر می بینمت
جان تو من را فراموشی کند
غنچه دل گروی شیدایی است
غم نادیدن تو رسوایی است
دل شیدا و غم نادیدن
شود آیا زتو کامی چیدن؟
همه رنگ پلیدی گرفته اند
چهره از رسوایی سیاه می کنند
در قحطی...
باران می بارد
هیچ کس خود را نمیشوید
سربه زانو می گیرند
از هم روی بر می گردانند
همه می دانستند چه روزیست امروز
خودرا به فراموشی می زدندامروز
روز رسوایی من
روز رسوایی تو بود امروز
من عاشق آن صورت پنهانی خویشم
آن چهره ی معصوم در آئینه ی خویشم
دنیا همه در آتش عشق ِ من زیباست
از این همه عالم فقط مست غزلخوانی خویشم
هر کس گذری بر خم گیسوی من انداخت
با یک نگه ناز فقط غرق پریشانی خویشم
سرمایه ی این دل بجز عشق نباشد
آری به خدا عاشقم و عاشق رسوایی خویشم
صورتکی ساخته ام از ندیدم ها و نشنیدم ها
و با کوله باری از رازهایی که نمی توانم گفت؛
- حتی به آب یک چشمه، حتی به یک دوست؛-
در حجم لیز امروز - زندگی - می لغزم.
با این توشه و آن صورتک،
فردا، وای از رسوایی ....
جان من، ناز نگاهش ز دل زار بپرس
غم تنهایی ما را ز شب تار بپرس
باورت گر نشود حرف دل و گفته ی شب
راز رسوایی ما را ز خود یار بپرس
رنگ رسوایی چشمم آبیست
نه،تعجب نکنید!
عادت چشمانم گم شدن در فلک بی پایان و هوایی شدن است
بسکه در گنبد آبی جهان نور چشمان تو را می جویم....
تهیه کننده: توپ تاپ