عکس نوشته هوامو نداشتی هوایی شدم
عکس نوشته هوامو نداشتی هوایی شدم یک جمله ی کوتاه اما معنادار و همراه با کنایه به یکی از طرفین در رابطه ی عاشقانه یا عاطفی است ، بارها پیش آمده است که یکی از زوجین بدلیل کم توجهی یا سرد شدن در یک رابطه باعث می شود تا طرف مقابل نیز از نظر خلق و خو تغییرات منفی کند ، گالری عکس نوشته و متن های این مطلب از توپ تاپ نیز با موضوع (هوامو نداشتی هوایی شدم ) طراحی و ارسال شده است...
برف زمینی شد و من باز هوایی شدم
تشنه ی آواز دلاویز قرایی شدم
من به خزان مانم و پاییز به اشعار من
لطف خزان است که من باز هوایی شدم
سینه ی من پر شد از آهنگ فرحبخش عشق
زود بیا تا که ببینی چه نوایی شدم
کیست هنرمند تر از چشم غزل زای تو؟
کیست بداند که چرا شاعر چایی شدم؟
چای تو مانند شرابی ست که مستم کند
چای تو باعث شده بی تاب «رهایی» شدم
عشق معلم شد و آموخت به من عاشقی
شانه شدم شانه ی موهای طلایی شدم
عقل به دل گفت که عاشق نشدی لاف زن
دل عصبانی شد و گفتا که خدایی،شدم
چراغو فقط رو به رفتن بگیر
من اینجا نباشم هوا بهتره
اگرچه خداحافظی قصه رو
فقط سمت دلواپسی می بره!
همیشه تو را دوست دارم ولی
تو بودی دلیل جدایی شدی
تو فهمیده بودی هوای منی
هواتو گرفتم هوایی شدی!
چقد خاص بودم تو چشمت ولی
شبیه نگاهای مردم شدم
رها کردی یکباره دست منو
تو بازار احساس تو گم شدم
یه روز زیر بارونِ عاشق شدن
تو گفتی که پاکه، شفا می ده عشق
بازم فصل بارونه اما چرا
شفا مرده و « بوی نا » می ده عشق؟!
درسته تو این فصل دلبستگی
نگاتو، هواتو نفس می کشم
ولی با خداحافظی پامو از
گداییِ عشقِ تو پس می کشم!
من اینجا نباشم هوا بهتره
نمی خوام بمونی تو این حس اسیر
می خوام سمت دلواپسی ها برم
چراغو فقط روبه رفتن بگیر...
هوایی مشو دل اینجا هوا نیست
چنین احوال دگر بر ما روا نیست
هوایی گشته ام دل هوا خراب است
هوای سر زده میلش عذاب است
هوایی شده ام بر میل خامی
همان میلی که هرگز شد تمامی
هوایی گشته ام اما نه ای سود
صبوری گر کنم شاید رهی بود
هوایی مشو دل هوایت کس ندارد
تو را دل جز راه آن محبس ندارد
کجایی ای هوای بی هوایی
تو که تنها نگار بی بلایی
کجایی ای مرا از خود رهانده
دهی هردم به من افزون بهایی
تو چون امداد غیبی وقت اندوه
مرا ناگه دهی از غم رهایی
به وقت مشکلات هردم ز کارم
ندانسته گره ها می گشایی
تو را در فکر خود دارم همیشه
برایم بهترین لطف خدایی
چه بد گویی چه خوش فرقی ندارد
تو را آخر کنم از دل دعایی
تو چون دائم به قلبم می نشینی
برایت ساختم در دل بنایی
تو هم بر من محبت کن که این دل
رسد آخر به یک نان و نوایی
مهیا کن برای من تو در دل
کمی جا و مکان واندک فضایی
برآ ای حاکم قلبم ز مشرق
که اصل اصل اصل هر وفایی
امروز به اندازه تمام دیروزهایی که بودی
و فرداهایی که نیستی
مرز کشیده ام
بین سنگینی نبودنت
و بی وزنی بودنت
مرا با ترازوی نبودنت بی هوا به وزن شعر
هوایی ام کردی.....
هوای دل تو، دلم را هوایی می کند
قفس را می گشایم تا بسوی توپر گشایم
اما چه کنم
که راه ورود به حریم تو را نمی دانم
سرگردان به هر سو پر می زنم
شاید که تو را بیابم
ای کاش چراغی داشتم
هوایت به سرم خورد و هوایی شده ام
چون طفل غریب و بی نوایی شده ام
یک بار بیا و روشنم کن که چرا
محکوم به تحمل جدایی شده ام
ابیات غزل کم است قصیده می خواهی
حیف قلمم، غزل سرایی شده ام!
با موی و لبت تمام شهر کافر گشت
من از که کمم؟ منم بهایی شده ام
هی گل چیدم و تو نبودی بدهم
آقای گل جهان، علی دایی شده ام
یک بار دیده ام دو تار موی و زان روز
من عاشق تار پورعطایی شده ام
یک دو سه بیت آمد از عشق تو امشب
فرداست بگویند که سنایی شده ام
اخبار سیاسی دلت فیلتر هست
اما من اسیر کودتایی شده ام
گردآورنده: توپ تاپ